طلسم شده پارت(۱۵)
داشتم به اون عکس توی جعبه نگاه میکردم که صدای جونگ کوک رو شنیدم
هول شده بودم خواستم در رو باز کنم برم بیرون که در باز شد
*ویو جونگ کوک*
الان که ا/ت اینجا ست میتونم درباره کارایی که میخوام انجام بدم باهاش حرف بزنم
رفتم طبقه پایین صداش کنم
که چشمم به اون در مشکی افتاد
بهتره که اونجا فضولی نکرده باشه
رفتم سمت در و بازش کردم
که خورد توی صورت ا/ت و افتاد روی اون شیشه های شکسته
¥هی هی ....حالت خوبه
*ویو ا/ت *
خواستم برم بیرون که در باز شد و خورد تو صورتم
*نیم ساعت بعد *
چشمامو باز کردم .
روی کاناپه بودم
یه نگا به دستام کردم که باند پیچی شده بودن رو ی صورتم هم چسب زخم بود
به دور و برم نگا کردم .
چشمم به جونگ کوک افتاد که سرشو لای دستاش برده بود
¥بیدار شدی
......_
¥تو واقعا کی هستی ؟؟ من جاسوس نخواستم من یه همکار خواستم ولی تو
_هی اینطور که فک میکنی نیست
من فقط خواستم ببینم اونجا چیه
¥من خودم دوسال تموم در اون اتاق رو باز نکردم
میدونی چرا
چون اونجا مثل یه جهنم میمونه
تمام اون چیزایی که توی اون اتاق دیدی
منو به چیزی که الان میبینی تبدیل کرده
_ببخشید م واقعا نمیخواستم تورو ناراحت کنم
¥فقط الان برو تو اتاقت
*رفتم توی اتاقم
هنوز نتونستم بفهمم چرا انقدر عصبانی شده بود
گوشیمو برداشتم و به جیمین پیام دادم و همه چی رو براش توضیح دادم
حداقل میدونستم اون جونگ کوک رو خوب میشناسه
هول شده بودم خواستم در رو باز کنم برم بیرون که در باز شد
*ویو جونگ کوک*
الان که ا/ت اینجا ست میتونم درباره کارایی که میخوام انجام بدم باهاش حرف بزنم
رفتم طبقه پایین صداش کنم
که چشمم به اون در مشکی افتاد
بهتره که اونجا فضولی نکرده باشه
رفتم سمت در و بازش کردم
که خورد توی صورت ا/ت و افتاد روی اون شیشه های شکسته
¥هی هی ....حالت خوبه
*ویو ا/ت *
خواستم برم بیرون که در باز شد و خورد تو صورتم
*نیم ساعت بعد *
چشمامو باز کردم .
روی کاناپه بودم
یه نگا به دستام کردم که باند پیچی شده بودن رو ی صورتم هم چسب زخم بود
به دور و برم نگا کردم .
چشمم به جونگ کوک افتاد که سرشو لای دستاش برده بود
¥بیدار شدی
......_
¥تو واقعا کی هستی ؟؟ من جاسوس نخواستم من یه همکار خواستم ولی تو
_هی اینطور که فک میکنی نیست
من فقط خواستم ببینم اونجا چیه
¥من خودم دوسال تموم در اون اتاق رو باز نکردم
میدونی چرا
چون اونجا مثل یه جهنم میمونه
تمام اون چیزایی که توی اون اتاق دیدی
منو به چیزی که الان میبینی تبدیل کرده
_ببخشید م واقعا نمیخواستم تورو ناراحت کنم
¥فقط الان برو تو اتاقت
*رفتم توی اتاقم
هنوز نتونستم بفهمم چرا انقدر عصبانی شده بود
گوشیمو برداشتم و به جیمین پیام دادم و همه چی رو براش توضیح دادم
حداقل میدونستم اون جونگ کوک رو خوب میشناسه
۴.۲k
۱۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.