فیک بی پایان
فیک بی پایان
پارت16
دخترک حتی دیگه حوصله نداشت به چیزی فکر کنه
پس بدون فوت وقت حاضر شد، ماسکشو زد، سوییچ رو برداشت و از خونه خارج شد
.
غرق در حرف زدن بودن که با صدای در به خودشون اومدن
اره احتمالا مهمونش بود
"منتظر کسی بودی؟"
دخترک کوچک تر سوال پرسید
و پسرک طوری که انگار نشنیده باشه لب زد
_بیا تو
قامت دخترک نمایان شد که اول به پسرک و بعد به دختر غریبه نگاه کرد
هردو بلند شدن و پسرک به ا/ت اشاره کرد که بشیه
_حس نمیکنی یکم دیر کردی؟
+عاام نه
_خیلی پروویی
+لطف داری داوشم
_تازه کجاشو دیدی!
دحترک هوفی از کلافگی کشید
+میشه بزاری برسم بعد شروع کنیم
_رسیدی دیگه
+جئوننننن
_خیلخب خیلخب
دخترک تازه یاد شخص سوم توی اتاق افتاد
+دوست دخترته؟
سوالی پرسید
ولی قبل از این ک کوک فرصت کنه جواب داد
آیرا: خیر خواهرشم
دستشو سمت دختر بزرگ تر دراز کرد
ا/ت متقابلا باهاش دست داد
آیرا: جئون آیرا هستم خوهر کوچکتر جونگکوک
+کیم ا/ت
+مافیایی؟
آیرا: اره حدود شیش ماهه
+ریلی؟ بهت میخوره سنت خیلی کم باشه
دخترک بطری ابی که از قبل روز میز براش اماده کرده بود رو باز کرد و کمی ازش نوشید ولی با جواب دختر کوچکتر باعث شد اب توی گلوش بپره
آیرا: خب اره 16سالمه
بعد از سرفه کمی حالش جا اومد
+وادفاک 16؟؟ زیادی بچه نیستی؟
و بعد نگاهشو به پسرکی که تا الان شاهد مکالمشون بود، داد
_خودش منو گایید که وارد بشه من بی تقصیرم
آیرا اومد حرفی بزنه که صداش با زدن در قطع شد
لب زد
_بیا تو
ایندفعه قامت کیم تهیونگ نمایان شد
اما جونگکوک هم بلند شد و به صورت صمیمی باهم دست دادن
+همو میشناسید؟
&تقریبا صمیمی ایم
دخترک رو به برادرش کرد
+نگفته بودی!
&نپرسیده بودی
تهیونگ نگاهی به دخترک ریز نقش توی اتاق انداخت
&دوست دخت....
ولی قبل کامل کردن حرفش کوک لب زد
_خواهرمه
تهیونگ که تازه دوزاریش افتاده بود دستشو سمت دخترک دراز کرد
&اووو خانم جئون آیرا خوشحالم بلخره دیدمتون
دخترک ریز نقش متقابلا دست داد
(علامت آیرا=)
=منو میشناسید؟!
&هی بیخیال من با برادرتون صمیمی هستم
ا/ت که تا اون لحظه ساکت بود لب زد
+جناب کیم میشه زبون ریزی هاتونو تموم کنید تا بفهمیم کار مهم جناب جئون چیه؟
_یه لحظه الان میگم
پسرک گوشیشو برداشت و به خاهرش پیام داد
«برو بیرون»
با این که آیرا مافیا بود ولی نمیخاست خیلی درگیرش کنه
پیامو سند کرد که آیرا با خوندنش چشم غره ای به برادرش رف
اره حدس میزد ایرا لجبازه و به حرفش گوش نمیده
پس برای این که تابلو نکنه دیگه بیخیال شد
_خب خب امروز صب نامجون هیونگ بهم خبر داد داریم وارد اوضاع قرمز میشیم
پارت16
دخترک حتی دیگه حوصله نداشت به چیزی فکر کنه
پس بدون فوت وقت حاضر شد، ماسکشو زد، سوییچ رو برداشت و از خونه خارج شد
.
غرق در حرف زدن بودن که با صدای در به خودشون اومدن
اره احتمالا مهمونش بود
"منتظر کسی بودی؟"
دخترک کوچک تر سوال پرسید
و پسرک طوری که انگار نشنیده باشه لب زد
_بیا تو
قامت دخترک نمایان شد که اول به پسرک و بعد به دختر غریبه نگاه کرد
هردو بلند شدن و پسرک به ا/ت اشاره کرد که بشیه
_حس نمیکنی یکم دیر کردی؟
+عاام نه
_خیلی پروویی
+لطف داری داوشم
_تازه کجاشو دیدی!
دحترک هوفی از کلافگی کشید
+میشه بزاری برسم بعد شروع کنیم
_رسیدی دیگه
+جئوننننن
_خیلخب خیلخب
دخترک تازه یاد شخص سوم توی اتاق افتاد
+دوست دخترته؟
سوالی پرسید
ولی قبل از این ک کوک فرصت کنه جواب داد
آیرا: خیر خواهرشم
دستشو سمت دختر بزرگ تر دراز کرد
ا/ت متقابلا باهاش دست داد
آیرا: جئون آیرا هستم خوهر کوچکتر جونگکوک
+کیم ا/ت
+مافیایی؟
آیرا: اره حدود شیش ماهه
+ریلی؟ بهت میخوره سنت خیلی کم باشه
دخترک بطری ابی که از قبل روز میز براش اماده کرده بود رو باز کرد و کمی ازش نوشید ولی با جواب دختر کوچکتر باعث شد اب توی گلوش بپره
آیرا: خب اره 16سالمه
بعد از سرفه کمی حالش جا اومد
+وادفاک 16؟؟ زیادی بچه نیستی؟
و بعد نگاهشو به پسرکی که تا الان شاهد مکالمشون بود، داد
_خودش منو گایید که وارد بشه من بی تقصیرم
آیرا اومد حرفی بزنه که صداش با زدن در قطع شد
لب زد
_بیا تو
ایندفعه قامت کیم تهیونگ نمایان شد
اما جونگکوک هم بلند شد و به صورت صمیمی باهم دست دادن
+همو میشناسید؟
&تقریبا صمیمی ایم
دخترک رو به برادرش کرد
+نگفته بودی!
&نپرسیده بودی
تهیونگ نگاهی به دخترک ریز نقش توی اتاق انداخت
&دوست دخت....
ولی قبل کامل کردن حرفش کوک لب زد
_خواهرمه
تهیونگ که تازه دوزاریش افتاده بود دستشو سمت دخترک دراز کرد
&اووو خانم جئون آیرا خوشحالم بلخره دیدمتون
دخترک ریز نقش متقابلا دست داد
(علامت آیرا=)
=منو میشناسید؟!
&هی بیخیال من با برادرتون صمیمی هستم
ا/ت که تا اون لحظه ساکت بود لب زد
+جناب کیم میشه زبون ریزی هاتونو تموم کنید تا بفهمیم کار مهم جناب جئون چیه؟
_یه لحظه الان میگم
پسرک گوشیشو برداشت و به خاهرش پیام داد
«برو بیرون»
با این که آیرا مافیا بود ولی نمیخاست خیلی درگیرش کنه
پیامو سند کرد که آیرا با خوندنش چشم غره ای به برادرش رف
اره حدس میزد ایرا لجبازه و به حرفش گوش نمیده
پس برای این که تابلو نکنه دیگه بیخیال شد
_خب خب امروز صب نامجون هیونگ بهم خبر داد داریم وارد اوضاع قرمز میشیم
۳.۴k
۱۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.