«When he was your friend's brother»
«When he was your friend's brother»
«part_¹²»
ات: دوست دارم
جونگکوک:😳
اومدم جلو لبام و رو لباش گذاشتم و اونم همراهی کرد
جونگکوک: دوست دارم
ات: منم
جونگکوک:(خنده)
ات: خب من میرم حموم
جونگکوک: باش
من سری رفتم حموم و اومدم(حوله داره)
ات: میگم من لباس ندارم چیکار کنم
جونگکوک: از لباس های من بپوش
ات: باش توهم برو حموم کن و بیا
جونگکوک: باش
جونگکوک بلند شد و رفت داخل حموم و منم یه لباس از لباس برداشتم پوشیدم و رفتم موهام و خشک کردم و رفتم پایین تا صبحونه درست کنم وسایل لازم و در آوردم و....
جونگکوک ویو
رفتم یک حموم ۳۰ دقیقه ای کردم و اومدم یک لباس پوشیدم و موهامو خشک کردم و رفتم پایین و دستامو دور کمر ات حلقه کردن
ات:(خنده)
جونگکوک:(خنده)
ات: خب بیا میز و بچینیم
جونگکوک: باش
با هم دیگه میز و چیدیم و نشستیم
ات: بخور
جونگکوک: باش
شروع کردم خوردن
جونگکوک: خوشمزه است
ات:(خنده)
ات ویو
بعد غذا ظرف ها رو جمع کردم و شستم و با جونگکوک نشستیم رو کاناپه
ات: فیلم ببینیم
جونگکوک: آره
ات: ترسناک یا عاشقانه
جونگکوک: ترسناک
ات: باش
جونگکوک ویو
ات رفت و فیلم و گذاشت و اومد و فیلم شروع شد وسطای فیامبود که ات ترسید و جیغ کشید
جونگکوک: چیه
ات: ترسیدم
جونگکوک: فیلم وقطع کردم
یهو پرید بفلم
ات: جونگکوکا
منم شروع کردم نوازش سرش
جونگکوک: بله
ات: من حوصلم سر میره
جونگکوک: خب
ات: میگم....
که گوشین زنگ خورد جیمین بود جواب دادم
جیمین: الو
جونگکوک: بله
جیمین: به مشکل برخوردیم
جونگکوک: چییییی(داد)
جیمین: زود بیا
جونگکوک: زود میام
گوشی رو قطع کردم
جونگکوک: ات من امروز نمیتونم ببرمت بیرون مشکل داریم الان باید برم
ات: باش
جونگکوک: ببرمت خونه
ات: آره بهت پیام میدم
جونگکوک: باش
ات ویو
رفتم داخل اتاق کوک و کیفم و گوشیم و برداشتم و رفتم پایین تا جونگکوک آماده بشه
«part_¹²»
ات: دوست دارم
جونگکوک:😳
اومدم جلو لبام و رو لباش گذاشتم و اونم همراهی کرد
جونگکوک: دوست دارم
ات: منم
جونگکوک:(خنده)
ات: خب من میرم حموم
جونگکوک: باش
من سری رفتم حموم و اومدم(حوله داره)
ات: میگم من لباس ندارم چیکار کنم
جونگکوک: از لباس های من بپوش
ات: باش توهم برو حموم کن و بیا
جونگکوک: باش
جونگکوک بلند شد و رفت داخل حموم و منم یه لباس از لباس برداشتم پوشیدم و رفتم موهام و خشک کردم و رفتم پایین تا صبحونه درست کنم وسایل لازم و در آوردم و....
جونگکوک ویو
رفتم یک حموم ۳۰ دقیقه ای کردم و اومدم یک لباس پوشیدم و موهامو خشک کردم و رفتم پایین و دستامو دور کمر ات حلقه کردن
ات:(خنده)
جونگکوک:(خنده)
ات: خب بیا میز و بچینیم
جونگکوک: باش
با هم دیگه میز و چیدیم و نشستیم
ات: بخور
جونگکوک: باش
شروع کردم خوردن
جونگکوک: خوشمزه است
ات:(خنده)
ات ویو
بعد غذا ظرف ها رو جمع کردم و شستم و با جونگکوک نشستیم رو کاناپه
ات: فیلم ببینیم
جونگکوک: آره
ات: ترسناک یا عاشقانه
جونگکوک: ترسناک
ات: باش
جونگکوک ویو
ات رفت و فیلم و گذاشت و اومد و فیلم شروع شد وسطای فیامبود که ات ترسید و جیغ کشید
جونگکوک: چیه
ات: ترسیدم
جونگکوک: فیلم وقطع کردم
یهو پرید بفلم
ات: جونگکوکا
منم شروع کردم نوازش سرش
جونگکوک: بله
ات: من حوصلم سر میره
جونگکوک: خب
ات: میگم....
که گوشین زنگ خورد جیمین بود جواب دادم
جیمین: الو
جونگکوک: بله
جیمین: به مشکل برخوردیم
جونگکوک: چییییی(داد)
جیمین: زود بیا
جونگکوک: زود میام
گوشی رو قطع کردم
جونگکوک: ات من امروز نمیتونم ببرمت بیرون مشکل داریم الان باید برم
ات: باش
جونگکوک: ببرمت خونه
ات: آره بهت پیام میدم
جونگکوک: باش
ات ویو
رفتم داخل اتاق کوک و کیفم و گوشیم و برداشتم و رفتم پایین تا جونگکوک آماده بشه
۲۱.۳k
۲۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.