خوناشام وحشی 🍷🦇
#خوناشام_وحشی 🍷🦇
Part_7
ا.ت: باشه منم میام...*لبخند مصنوعی*
هانجین: هوفف..خوبه..*خنده*
یوری: پس ساعت 3 میریم جنگل...فقط زیاد نباید بمونیم...*جدی*
جانگ: اوکیه..*لبخند*
پرش زمانی ساعت 3 "ویو نویسنده"
ا.ت لباسش رو پوشید..
آرایش لایت کرد و موهاش رو باز گذاشت...
همون طور که داخل کیفش گوشیش رو میزاشت و تو آینه به خودش نگاه میکرد میگفت...
ا.ت: هوفف..چطوری من باهاشون برم..؟!
اگه گم بشیم چی.. ؟!
هوفف...خدایا این دیگه چیه...؟؟*آروم و ناراحت*
یوری که از پله ها بالا اومده بود..
آروم داشت به حرفای ا.ت گوش میداد...
یوری: میترسی..؟؟
ا.ت جیغ خفیفی کشید برگشت...
متوجه شد یوری حرفاشو گوش داده...
آروم گفت..
ا.ت: نه چیزی نیست..بریم*لبخند مصنوعی*
یوری خواست چیزی بگه..
اما ا.ت اجازه نداد..
هانجین و جانگ منتظر بودن . یوری و ا.ت وارد حیاط شدن...
دور برسون کاملا از درخت پر بود..
در حال حرکت بودن و هانجین و یوری کلی عکس میگرفتن...
اما ا.ت ترس بدی تو دلش داشت...
دقیقا از کنار همون درختی رد شد که دیشب اون خوناشام کنارش دیده شدع بود...
Part_7
ا.ت: باشه منم میام...*لبخند مصنوعی*
هانجین: هوفف..خوبه..*خنده*
یوری: پس ساعت 3 میریم جنگل...فقط زیاد نباید بمونیم...*جدی*
جانگ: اوکیه..*لبخند*
پرش زمانی ساعت 3 "ویو نویسنده"
ا.ت لباسش رو پوشید..
آرایش لایت کرد و موهاش رو باز گذاشت...
همون طور که داخل کیفش گوشیش رو میزاشت و تو آینه به خودش نگاه میکرد میگفت...
ا.ت: هوفف..چطوری من باهاشون برم..؟!
اگه گم بشیم چی.. ؟!
هوفف...خدایا این دیگه چیه...؟؟*آروم و ناراحت*
یوری که از پله ها بالا اومده بود..
آروم داشت به حرفای ا.ت گوش میداد...
یوری: میترسی..؟؟
ا.ت جیغ خفیفی کشید برگشت...
متوجه شد یوری حرفاشو گوش داده...
آروم گفت..
ا.ت: نه چیزی نیست..بریم*لبخند مصنوعی*
یوری خواست چیزی بگه..
اما ا.ت اجازه نداد..
هانجین و جانگ منتظر بودن . یوری و ا.ت وارد حیاط شدن...
دور برسون کاملا از درخت پر بود..
در حال حرکت بودن و هانجین و یوری کلی عکس میگرفتن...
اما ا.ت ترس بدی تو دلش داشت...
دقیقا از کنار همون درختی رد شد که دیشب اون خوناشام کنارش دیده شدع بود...
۵.۰k
۳۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.