jinus p20
با خنده های جئون ،خودش هم خندش گرفت و بلند خندید
حالش بهتر شده بود ، اما هنوزم احساس خفگی شدید داشت
از روی پاهاش بلند شد و دورتادور اتاق رو چرخید
"بیا بشین" jk
با نگاه شیطون سرشو کج کرد
" کجا بشینم؟ روی صندلی مورد علاقم؟"
خندید و با سر حرفش رو تایید کرد، سریع خودش رو توی آغوش جئون پرت کرد که صندلی کمی بلند شد
"چخبره بچه ؟ میوفتیم اینطوری!" jk
با لحن با نمک و پر از ذوقی لب زد
" اشکال نداره ، من توی بغل تو که آسیب نمیبینم "
یه چیزی ته وجودش تکون خورد ، این بچه داشت چیکار میکرد باهاش؟
نگاهش سمت دختر کشیده شد ، آروم گوشه اتاق نشسته بود و با برگه های روی میز نزدیک کاناپه موشک می ساخت
این موجود ، واقعا همونی بود که مردا رو به قتل رسونده بود و از دست پلیسا فرار بود؟
صداش رو صاف کرد و لب باز کرد
" بیا اینجا لایلا" jk
خودش رو به صندلی رسوند و کنارش ایستاد
" در مورد اون مردا بهم بگو " jk
" گفتم که آقا پلیسه ، اونا خانوادم رو گرفتن ؛منم از خانواده محرومشون میکنم"
" می تونستی بزاری قانونی مجازات بشن " jk
پوزخند گوشه لبش نشست
" یک ، همشون پولدار و قدرتمند به راحتی با پول حلش میکنن و کی باورش میشد؟ و از اون مهم تر من میخوام انتقام نداشته هام رو بگیرم نه قانون!"
" اسماشون چی بود ؟" jk
" اگه بهت بگم ، قول میدم به کسی نگی؟"
نامطمئن سری تکون داد و چشمای منتظرش صورت مخفی گر کوچیکش رو جست وجو میکرد
" اخری شون، از رگ گردن به تو نزدیک تره !"
تا خواست لب باز کنه انگشت اشاره اش بین لب هاش نشست
"هیشش، یکی یکی ! من و شکنجه میدی با این زبون برنده ات!"
نیشخند شیطونی زد و آروم لب هاش رو نوازش کرد
" البته ، از حق نگذریم تو دیگه مال منی!"
چشمای گشاد جئون باعث خنده ی بلندش شد
انگشتش رو برداشت و بلند شد
" بچه ی خوبی نیستی آقا پلیسه ، دیر یا زود کار دستت میده ها ... پس بزار رئیس من باشم !"
حالش بهتر شده بود ، اما هنوزم احساس خفگی شدید داشت
از روی پاهاش بلند شد و دورتادور اتاق رو چرخید
"بیا بشین" jk
با نگاه شیطون سرشو کج کرد
" کجا بشینم؟ روی صندلی مورد علاقم؟"
خندید و با سر حرفش رو تایید کرد، سریع خودش رو توی آغوش جئون پرت کرد که صندلی کمی بلند شد
"چخبره بچه ؟ میوفتیم اینطوری!" jk
با لحن با نمک و پر از ذوقی لب زد
" اشکال نداره ، من توی بغل تو که آسیب نمیبینم "
یه چیزی ته وجودش تکون خورد ، این بچه داشت چیکار میکرد باهاش؟
نگاهش سمت دختر کشیده شد ، آروم گوشه اتاق نشسته بود و با برگه های روی میز نزدیک کاناپه موشک می ساخت
این موجود ، واقعا همونی بود که مردا رو به قتل رسونده بود و از دست پلیسا فرار بود؟
صداش رو صاف کرد و لب باز کرد
" بیا اینجا لایلا" jk
خودش رو به صندلی رسوند و کنارش ایستاد
" در مورد اون مردا بهم بگو " jk
" گفتم که آقا پلیسه ، اونا خانوادم رو گرفتن ؛منم از خانواده محرومشون میکنم"
" می تونستی بزاری قانونی مجازات بشن " jk
پوزخند گوشه لبش نشست
" یک ، همشون پولدار و قدرتمند به راحتی با پول حلش میکنن و کی باورش میشد؟ و از اون مهم تر من میخوام انتقام نداشته هام رو بگیرم نه قانون!"
" اسماشون چی بود ؟" jk
" اگه بهت بگم ، قول میدم به کسی نگی؟"
نامطمئن سری تکون داد و چشمای منتظرش صورت مخفی گر کوچیکش رو جست وجو میکرد
" اخری شون، از رگ گردن به تو نزدیک تره !"
تا خواست لب باز کنه انگشت اشاره اش بین لب هاش نشست
"هیشش، یکی یکی ! من و شکنجه میدی با این زبون برنده ات!"
نیشخند شیطونی زد و آروم لب هاش رو نوازش کرد
" البته ، از حق نگذریم تو دیگه مال منی!"
چشمای گشاد جئون باعث خنده ی بلندش شد
انگشتش رو برداشت و بلند شد
" بچه ی خوبی نیستی آقا پلیسه ، دیر یا زود کار دستت میده ها ... پس بزار رئیس من باشم !"
۳۳.۳k
۲۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.