وگا: واییی ارع منم خوابم میاد
وگا: واییی ارع منم خوابم میاد
بعد بلند شدیم خواستیم بریم که دیدم بابابزرگم با چندتا مرد و زن دارع میاد پیشمون وقتی رسیدن پیشمون
جون وو: جناب پارک این هاناعه(پدر تهیونگ و جیمین)
هانا: سلام(تعظیم کرد)
پارک: سلام دخترم، بیا ببینم هانا رو محکم بغل کرد گف: دخترم نمیدونی چقد دلتنگت بودم
هانا: منم عمو جون
بعد پدر نامجون و جین و شوگا و جیهوپ هم من هم هانا رو بغل کردن
پارک: فقط هانا تغییر جنسیت دادی؟(همه زدیم زیر خنده)
جیمین: نع بابا(🤣)
کیم: پس چرا همه چیت به پسرا میخوره، بخدا اگه بابات نمیگف نمیشناختمت
یونا: عمو کلن ظاهرش پسره فقط بدنش دختره(🤣)
جانگ: شمادو تا قبلا خ. شگل بودین خوشگل تر شدین ندزدنتون
یونا: با وجود هانا امکان نداره(😅)
مین: هانا وقتی دیدمت فک کردم دوس پسره یونایی
بعد30دقیقه فک زدن بلاخره خدافظی کردیم رفتیم سوار ثاشین شدیم کوک گف فردا بعد از ظهر بریم ویلا هممون همه قبول کردن رفتیم خونه لباسامون رو عوض کردیم رفتم اشپزخونه داشتم رامن درس میکردم چان اومد
چان: واییی هانامنم گشنمه
هانا: بشین تا واسه هردومون درس کنم، چان نشست منم رامن رو گذاشتم رو میز اشپزخونه منو چان اصلا با بشقاب غذا نمیخوردیم همش با یه ظرف غذا میخوردیم رامن رو خوردیم رفتیم خوابیدیم (خونه ی هانا چندتا اتاق داره یکیش رو برا گان اماده کرده)
ویو صبح
صبح دیدم یکی داره صدام میکنه یکم چشامو بازکردم دیدم چانه
هانا: چرا نمیزاری کپه مرگمو بزارم هنوز ساعت7
چان: خواهرم میخوای بری دانشگاه
هانا: واییی راس میگی، برو صبحونه درس کن یه دوش بگیرم لباس بپوشم بیام
چان: باشع دارم میرم نخوابی
هانا: باشع چان رفت منم رفتم یه دوش30 دقیقه ای گرفتم اومدم بیرون لباس پوشیدم رفتم پایین دیدم چان داره پنکیک درس میکنه میزم چیده
هانا: اوفف چه کردی؟
چان: اومدی بیا بشین بخوریم
صبحونمونو خوردیم چان رف شرکت منم داشتم کفشامو میپوشیدم کع گوشیم زنگ خورد دیدم سونگ هوعه
مکالمه هانا وسونگ هو
هانا: چیه؟
سونگ هو: صبح توهم بخیر مرسی منم خوبم، دختر تو سلام کزدن بللد نیستی
هانا: والا من تا امروز فک میکردم فقط باید به انسانا سلام کرد نه حیوونا
سونگ هو: مرض، درد،
هانا: خب کارت؟
سونگ هو: اها راستی کجایی؟
هانا:دارم کفشامو میپوشم چرا؟
سونگ هو: منم تازه دارم راه میوفتم دم مدرسه منتظرتم
هانا: اوکی
کفشامو پوشیدم سوئیچ ماشینمو برداشتم رفتم سوار اسانسور شدم رفتم پارکینگ سوار ماشین شدم به سمت دانشگاه را افتادم وقتی رسیدم دیدم سونگ هو و هیونجین تکیه دادن به ماشیناشون دم دره دانشگاهن منم از ماشین پیاده شدم رفتم پیششون، همین که پیاده شدم صدای جیغ شنیدم نگاه کردم دیدم بچه های دانشگاهن خشکم زد رفتم پیشه سونگ هو و هیونجین
هانا: اینا چرا دارن جیغ میزنن
هیونجین: چون چندتا از سکسی ترین ادمای دنیا رو دیدن کوچولوم
سونگ هو: هانا تو دقیقا کی انقد قد کشیدی؟
هانا: چطور؟
سونگ هو: اخه نگاه ازم بلندتری
هانا: قدت چنده؟
سونگ هو: 175
هانا: منم178ام
هیونجین: کوچولو فقط یه سانت ازم کوتاه تری
هانا: ارع
سونگ هو: خب یه قول هانا گمشین بریم
هانا: بریم
رفتیم همه داشتن جیغ و دست میزدن بعضیا داشتن با حرص نگامون میکردن، ازمون داشتن عکس میگرفتن
یه دختر: وایی اینا گقد سکسی ان
پسر: ارع خیلی
دختر2:هیونجین مثله همیشه جذابه
هانا: ببینم نکنه شماها وقتی وارد دانشگاه میسین اینجوریتون میکنن
سونگ هو: ارع بیشتر وقتا
هانا: فاککک
سوپگ هو: خجالت بکش
رسیدیم به کلاس
اسلاید1لباس هانا برا مدرسه
بعد بلند شدیم خواستیم بریم که دیدم بابابزرگم با چندتا مرد و زن دارع میاد پیشمون وقتی رسیدن پیشمون
جون وو: جناب پارک این هاناعه(پدر تهیونگ و جیمین)
هانا: سلام(تعظیم کرد)
پارک: سلام دخترم، بیا ببینم هانا رو محکم بغل کرد گف: دخترم نمیدونی چقد دلتنگت بودم
هانا: منم عمو جون
بعد پدر نامجون و جین و شوگا و جیهوپ هم من هم هانا رو بغل کردن
پارک: فقط هانا تغییر جنسیت دادی؟(همه زدیم زیر خنده)
جیمین: نع بابا(🤣)
کیم: پس چرا همه چیت به پسرا میخوره، بخدا اگه بابات نمیگف نمیشناختمت
یونا: عمو کلن ظاهرش پسره فقط بدنش دختره(🤣)
جانگ: شمادو تا قبلا خ. شگل بودین خوشگل تر شدین ندزدنتون
یونا: با وجود هانا امکان نداره(😅)
مین: هانا وقتی دیدمت فک کردم دوس پسره یونایی
بعد30دقیقه فک زدن بلاخره خدافظی کردیم رفتیم سوار ثاشین شدیم کوک گف فردا بعد از ظهر بریم ویلا هممون همه قبول کردن رفتیم خونه لباسامون رو عوض کردیم رفتم اشپزخونه داشتم رامن درس میکردم چان اومد
چان: واییی هانامنم گشنمه
هانا: بشین تا واسه هردومون درس کنم، چان نشست منم رامن رو گذاشتم رو میز اشپزخونه منو چان اصلا با بشقاب غذا نمیخوردیم همش با یه ظرف غذا میخوردیم رامن رو خوردیم رفتیم خوابیدیم (خونه ی هانا چندتا اتاق داره یکیش رو برا گان اماده کرده)
ویو صبح
صبح دیدم یکی داره صدام میکنه یکم چشامو بازکردم دیدم چانه
هانا: چرا نمیزاری کپه مرگمو بزارم هنوز ساعت7
چان: خواهرم میخوای بری دانشگاه
هانا: واییی راس میگی، برو صبحونه درس کن یه دوش بگیرم لباس بپوشم بیام
چان: باشع دارم میرم نخوابی
هانا: باشع چان رفت منم رفتم یه دوش30 دقیقه ای گرفتم اومدم بیرون لباس پوشیدم رفتم پایین دیدم چان داره پنکیک درس میکنه میزم چیده
هانا: اوفف چه کردی؟
چان: اومدی بیا بشین بخوریم
صبحونمونو خوردیم چان رف شرکت منم داشتم کفشامو میپوشیدم کع گوشیم زنگ خورد دیدم سونگ هوعه
مکالمه هانا وسونگ هو
هانا: چیه؟
سونگ هو: صبح توهم بخیر مرسی منم خوبم، دختر تو سلام کزدن بللد نیستی
هانا: والا من تا امروز فک میکردم فقط باید به انسانا سلام کرد نه حیوونا
سونگ هو: مرض، درد،
هانا: خب کارت؟
سونگ هو: اها راستی کجایی؟
هانا:دارم کفشامو میپوشم چرا؟
سونگ هو: منم تازه دارم راه میوفتم دم مدرسه منتظرتم
هانا: اوکی
کفشامو پوشیدم سوئیچ ماشینمو برداشتم رفتم سوار اسانسور شدم رفتم پارکینگ سوار ماشین شدم به سمت دانشگاه را افتادم وقتی رسیدم دیدم سونگ هو و هیونجین تکیه دادن به ماشیناشون دم دره دانشگاهن منم از ماشین پیاده شدم رفتم پیششون، همین که پیاده شدم صدای جیغ شنیدم نگاه کردم دیدم بچه های دانشگاهن خشکم زد رفتم پیشه سونگ هو و هیونجین
هانا: اینا چرا دارن جیغ میزنن
هیونجین: چون چندتا از سکسی ترین ادمای دنیا رو دیدن کوچولوم
سونگ هو: هانا تو دقیقا کی انقد قد کشیدی؟
هانا: چطور؟
سونگ هو: اخه نگاه ازم بلندتری
هانا: قدت چنده؟
سونگ هو: 175
هانا: منم178ام
هیونجین: کوچولو فقط یه سانت ازم کوتاه تری
هانا: ارع
سونگ هو: خب یه قول هانا گمشین بریم
هانا: بریم
رفتیم همه داشتن جیغ و دست میزدن بعضیا داشتن با حرص نگامون میکردن، ازمون داشتن عکس میگرفتن
یه دختر: وایی اینا گقد سکسی ان
پسر: ارع خیلی
دختر2:هیونجین مثله همیشه جذابه
هانا: ببینم نکنه شماها وقتی وارد دانشگاه میسین اینجوریتون میکنن
سونگ هو: ارع بیشتر وقتا
هانا: فاککک
سوپگ هو: خجالت بکش
رسیدیم به کلاس
اسلاید1لباس هانا برا مدرسه
۴۲.۹k
۰۵ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.