وانشات کوکی پارت ۷
چندباری پسرا تو دبیرستانم سرمن دعوا کرده بودن ولی فکر
نمیکردم این اتفاق تو دانشگاه هم بیوفته!
نمیدونم ولی انگار وقتی توی اون چشما زل زدم یه چیز خاصی
توش بود...نمیدونم
****
از شدت خستگیو بیخوابی داشتم جون میدادم...کاله مشکیمو روی
سرم گذاشتم کالس شروع شدو من جامو عوض کردم...رفتم ته
کالسو به امید اینکه بتونم بخوابم سرمو روی دستم گذاشتم توی این
کالسمون همه شرو شیطونا بودنو استادمونم پیر بود پس کسی به
من اهمیت نمیداد
چشمام گرم شده بود که چیزی خورد تو سرم...چشمامو باز کردم
یه برگه مچاله روی میزم بود...چشمم به جونگ کوک خورد که
دقیقا میز بغلی من بود...
اگه گذاشتن بخوابم!
اشاره کرد که بازش کنم!
"یک ساعت بعد توی سالن اصلی دانشگاه منتظرتم"
یه لحظه ترسیدم...شایی میخوان دستم بندازو کاری بکنن
خواستم جوابشو بدم که با دیدن دوتا چشم که بهم زل زدن ترسیدم
بیون یانگ: اون چیه تو دستت؟
+میشه برگردی؟
ادامه داره.........
نمیکردم این اتفاق تو دانشگاه هم بیوفته!
نمیدونم ولی انگار وقتی توی اون چشما زل زدم یه چیز خاصی
توش بود...نمیدونم
****
از شدت خستگیو بیخوابی داشتم جون میدادم...کاله مشکیمو روی
سرم گذاشتم کالس شروع شدو من جامو عوض کردم...رفتم ته
کالسو به امید اینکه بتونم بخوابم سرمو روی دستم گذاشتم توی این
کالسمون همه شرو شیطونا بودنو استادمونم پیر بود پس کسی به
من اهمیت نمیداد
چشمام گرم شده بود که چیزی خورد تو سرم...چشمامو باز کردم
یه برگه مچاله روی میزم بود...چشمم به جونگ کوک خورد که
دقیقا میز بغلی من بود...
اگه گذاشتن بخوابم!
اشاره کرد که بازش کنم!
"یک ساعت بعد توی سالن اصلی دانشگاه منتظرتم"
یه لحظه ترسیدم...شایی میخوان دستم بندازو کاری بکنن
خواستم جوابشو بدم که با دیدن دوتا چشم که بهم زل زدن ترسیدم
بیون یانگ: اون چیه تو دستت؟
+میشه برگردی؟
ادامه داره.........
۴۵.۹k
۰۱ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.