یه دیوونه دنبالم کرده!!!(part32)
(8 ماه بعد...)
(ا.ت ویو)
شکمم خیلی بزرگ شده بود که یک ماه دیگه قراره بچه بدنیا بیاد، جنسیت بچه رو فهمیدم، یه دختر صحیح و سالمه، من می خوام اسمش رو انتخاب کنم این روز ها زیاد فکر کردم فکر کنم....لیا.....خوبه؟!
داشتم از پله پایین می رفتم دیدم کوک سریع اومد سمتم، بغلم کرد و می خواست بلندم کنه که...
+بیب خیلی سنگین شدی!!!
_اره دارم یه بچه ی خنگول مثل شوهرم رو حمل می کنم.
+دختر خر.
_با منی یا لیا؟!
+پس اسم انتخاب کردی؟!
_اره...لیا بهترین اسمه.
با صدای پشت سرمون هردوتامون سیخ شدیم.
(علامت لیا €)
€(خنده ی رو مخ) ددی پس اسم منو رو بچت گذاشتی؟!
_تو کی هستی؟!
€من دوست دختر قبلی آقای جئون هستم تو کی هستی، حتما بچه دارت کرده بعد از اینکه بچه بدنیا بیاد ولت می کنه مگه نه؟!
€اینجا من خانم این خونم!!!
با حرف هاش داشتن تو قلبم خنجر فرو می کردن.
_کوک؟!(با چشم های اشکی)
+ا.ت این دختر یه خیانت کاره، یه هرزه، اون موقع که ولم کردی کجا بودی؟!
_تو باهاش رابطه داشتی؟!
+این واسه قدیماس...
_کوک!!!!!!
_تو با روح من بازی کردی؟!؟؟؟؟؟؟!!!!
با عربده حرف هامو می زدم، رفتم سمت در و کتم رو برداشتم، زدم از خونه بیرون، بعد از اینکه رفتم بیرون صدای جیغ و بعدش صدای تفنگ اومد، فکر کنم لیا مرد، بهتر ولی من دیگه بر نمی گردم، داشتم وسط خیابون راه می رفتم که صدای کوک اومد.
+ا.ت صبر کن!
_(برگشت سمتش) صبر کردم که فهمیدم آقا دوست دختر داشته، اگه می دونستم اسم این بچه ی بیچاره رو لیا نمی ذاشتم.
یه دفعه چراغ قرمز شد و یه ماشین به سرعت زد بهم، چرا همه جا داره سیاه میشه، چرا زمین خونیه؟!
(کوک ویو)
جلوی چشمم ا.ت سرتاسر پر از خون شده بود، بادیگارد هام جلوم رو گرفتن که نرم راننده ی ماشین رو بکشم، بعد به خودم اومدم دیدم ا.ت چشماش رو داره اروم می بنده، بغلش کردم و سوار ماشین شدم رفتم سمت بیمارستان...
+کمککککککک، زنم داره میمیره!!!!!!!!!
یه پرستار با یه برانکارد اومد سمتم و ا.ت رو گذاشتم روش.
پرستار: ایشون باید سریع برن اتاق عمل، مجبوریم بچه رو تو هشت ماهگی بدنیا بیاریم.
چندتا پرستار دیگه هم اومدن و ا.ت رو بردن اتاق عمل یه نفر اومد سمتم که از کارکنان بیمارستان بود.
مرده: اقای؟!
+جئون، جونگکوک جئون.(با گریه)
مرده: باید پول عمل رو بدید، بیاید اینجا رو امضا کنید.
امضا کردم، رفتم جلوی در اتاق عمل و منتظر موندم.
(8 ساعت بعد..)
دکتر اومد از اتاق عمل بیرون...
+خانم دکتر؟!
دکتر: خدارو شکر بچتون سالم بدنیا اومد ولی همسرتون...
+همسرم چی؟!..
#بی_تی_اس.
#کیپاپ.
#بلکپینک.
#وی.
#جونگکوک.
(ا.ت ویو)
شکمم خیلی بزرگ شده بود که یک ماه دیگه قراره بچه بدنیا بیاد، جنسیت بچه رو فهمیدم، یه دختر صحیح و سالمه، من می خوام اسمش رو انتخاب کنم این روز ها زیاد فکر کردم فکر کنم....لیا.....خوبه؟!
داشتم از پله پایین می رفتم دیدم کوک سریع اومد سمتم، بغلم کرد و می خواست بلندم کنه که...
+بیب خیلی سنگین شدی!!!
_اره دارم یه بچه ی خنگول مثل شوهرم رو حمل می کنم.
+دختر خر.
_با منی یا لیا؟!
+پس اسم انتخاب کردی؟!
_اره...لیا بهترین اسمه.
با صدای پشت سرمون هردوتامون سیخ شدیم.
(علامت لیا €)
€(خنده ی رو مخ) ددی پس اسم منو رو بچت گذاشتی؟!
_تو کی هستی؟!
€من دوست دختر قبلی آقای جئون هستم تو کی هستی، حتما بچه دارت کرده بعد از اینکه بچه بدنیا بیاد ولت می کنه مگه نه؟!
€اینجا من خانم این خونم!!!
با حرف هاش داشتن تو قلبم خنجر فرو می کردن.
_کوک؟!(با چشم های اشکی)
+ا.ت این دختر یه خیانت کاره، یه هرزه، اون موقع که ولم کردی کجا بودی؟!
_تو باهاش رابطه داشتی؟!
+این واسه قدیماس...
_کوک!!!!!!
_تو با روح من بازی کردی؟!؟؟؟؟؟؟!!!!
با عربده حرف هامو می زدم، رفتم سمت در و کتم رو برداشتم، زدم از خونه بیرون، بعد از اینکه رفتم بیرون صدای جیغ و بعدش صدای تفنگ اومد، فکر کنم لیا مرد، بهتر ولی من دیگه بر نمی گردم، داشتم وسط خیابون راه می رفتم که صدای کوک اومد.
+ا.ت صبر کن!
_(برگشت سمتش) صبر کردم که فهمیدم آقا دوست دختر داشته، اگه می دونستم اسم این بچه ی بیچاره رو لیا نمی ذاشتم.
یه دفعه چراغ قرمز شد و یه ماشین به سرعت زد بهم، چرا همه جا داره سیاه میشه، چرا زمین خونیه؟!
(کوک ویو)
جلوی چشمم ا.ت سرتاسر پر از خون شده بود، بادیگارد هام جلوم رو گرفتن که نرم راننده ی ماشین رو بکشم، بعد به خودم اومدم دیدم ا.ت چشماش رو داره اروم می بنده، بغلش کردم و سوار ماشین شدم رفتم سمت بیمارستان...
+کمککککککک، زنم داره میمیره!!!!!!!!!
یه پرستار با یه برانکارد اومد سمتم و ا.ت رو گذاشتم روش.
پرستار: ایشون باید سریع برن اتاق عمل، مجبوریم بچه رو تو هشت ماهگی بدنیا بیاریم.
چندتا پرستار دیگه هم اومدن و ا.ت رو بردن اتاق عمل یه نفر اومد سمتم که از کارکنان بیمارستان بود.
مرده: اقای؟!
+جئون، جونگکوک جئون.(با گریه)
مرده: باید پول عمل رو بدید، بیاید اینجا رو امضا کنید.
امضا کردم، رفتم جلوی در اتاق عمل و منتظر موندم.
(8 ساعت بعد..)
دکتر اومد از اتاق عمل بیرون...
+خانم دکتر؟!
دکتر: خدارو شکر بچتون سالم بدنیا اومد ولی همسرتون...
+همسرم چی؟!..
#بی_تی_اس.
#کیپاپ.
#بلکپینک.
#وی.
#جونگکوک.
۱۶.۶k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.