عاشق پنهانی
سینا : دقیقا چطوری بیام پایین چند تا فوش آبدار به خودم دادم داشتم از پله ها پایین میرفتم که لرزش شدید پلاگ شروع شد نتونستم خودم و کنترل کنم ناله ی زیر لبی کردم ترسیده چشم باز کردم که همزمان با سوال کردن بچه ها راجب اینکه چت شد و خوبی شد ...خوبم شرمنده فقط پام خواب رفته بود
هاکان: مشکلی نیست..خوبه بیا اینجا ..خب سینا یکی از گزینه های انتخاب هست
امیدوارم بتونید با موفقیت تمومش کنید آه راستی یک کلاس عملی دارید ..صدای بچه ها که در اومد عصبی بهشون توپیدم..همین که شنیدید هر کس نیاد از ماموریت کنار میره در ضمن دیگه نبینم وسط حرفم سرو صدا کنید مفهومه
همه با ترس مشهودی احترام گذاشتن ..بله قربان
آدم جلوشون کم کسی نبود که نفر سوم حساب میشد توی کل تشکیلات
سینا : سمت بیرون رفتم که متوجه برگشتن ارباب و نگاهشون شدم دوست داشتم قهر کنم اما امان از این دل بی جنبه برای همین تا دوباره نگاهشون افتاد سرم و نامحسوس پایین انداختم
بعد از رفتن سرهنگا سمت رامین رفتم ..آقای مرادی چند لحظه
رامین : با منگی برگشتم سمتش. ..بله
سینا : چند لحظه
رامین : آخه
سینا : بدون حرف دیگه ای راه افتادم سمت انباری کلاس قبلی ..بعد چند ثانیه اومد
تا اومد داخل درو بستم و فوری کشیدمش سمت خودم ..رامین خیلی بی معرفتی تو دیدی من یادم رفت نگفتی برم دنبال سپند
رامین : بابا چیکار کنم اتابک خان گیرم انداخته بود
سینا : با خنده نگاهش کردم بیخیال اتابک خان خیلی بد زدت
رامین : مگه از رو شلوارم معلومه
سینا : نه داداش دید زدمت صبح دیدم مشکوکی اخر از همه حمام رفتی گفتم پشت سرت بیام ببینم داری چه چیزی میخوری نوچ نوچ دیگه خلاصه بر حسب اتفاق دم و دستگاهو دیدم
رامین :سینا تو معنی حریم شخصی و میفهمی میدونی اگر ارباب جونت بفهمه جرت میده
سینا : همین چند دقیقه پیش ارباب جونم امادم کرد
هاکان: مشکلی نیست..خوبه بیا اینجا ..خب سینا یکی از گزینه های انتخاب هست
امیدوارم بتونید با موفقیت تمومش کنید آه راستی یک کلاس عملی دارید ..صدای بچه ها که در اومد عصبی بهشون توپیدم..همین که شنیدید هر کس نیاد از ماموریت کنار میره در ضمن دیگه نبینم وسط حرفم سرو صدا کنید مفهومه
همه با ترس مشهودی احترام گذاشتن ..بله قربان
آدم جلوشون کم کسی نبود که نفر سوم حساب میشد توی کل تشکیلات
سینا : سمت بیرون رفتم که متوجه برگشتن ارباب و نگاهشون شدم دوست داشتم قهر کنم اما امان از این دل بی جنبه برای همین تا دوباره نگاهشون افتاد سرم و نامحسوس پایین انداختم
بعد از رفتن سرهنگا سمت رامین رفتم ..آقای مرادی چند لحظه
رامین : با منگی برگشتم سمتش. ..بله
سینا : چند لحظه
رامین : آخه
سینا : بدون حرف دیگه ای راه افتادم سمت انباری کلاس قبلی ..بعد چند ثانیه اومد
تا اومد داخل درو بستم و فوری کشیدمش سمت خودم ..رامین خیلی بی معرفتی تو دیدی من یادم رفت نگفتی برم دنبال سپند
رامین : بابا چیکار کنم اتابک خان گیرم انداخته بود
سینا : با خنده نگاهش کردم بیخیال اتابک خان خیلی بد زدت
رامین : مگه از رو شلوارم معلومه
سینا : نه داداش دید زدمت صبح دیدم مشکوکی اخر از همه حمام رفتی گفتم پشت سرت بیام ببینم داری چه چیزی میخوری نوچ نوچ دیگه خلاصه بر حسب اتفاق دم و دستگاهو دیدم
رامین :سینا تو معنی حریم شخصی و میفهمی میدونی اگر ارباب جونت بفهمه جرت میده
سینا : همین چند دقیقه پیش ارباب جونم امادم کرد
۴.۸k
۱۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.