پارت اول
#پارتاول
با صدای داد داداشم از خواب پریدمو فهمیدم
که دیرم شده سریع حاضر شدم رفتم دم در.
حسام: چرا انقد دیر کردی؟دفعه اخرت باشه
توجهی به حرفش نکردم از پنجره بیرونو نگاه
کردم که یدفعه با صدای بلند گفت:
از صبح تا شب سرت تو گوشیه بخاطر همینه که اینجوری شدی.
با صدای اروم گفتم:تو و بابا اون زنیکه مظلوم گیر آوردین هر روز بحث و هر روز دعوا با صدایی که فقط خودم میشنیدم گفتم:
لعنت به این زندگی لعنت.
که حسام با لحن عصبانی گفت:
دهنتو ببند دختره.......
با این حرفش بغض توی گلوم جمع شد تا کی باید این وضع کوفتی تحمل کنم
مگه من چی از هم سن سالام کم بود که باید
اینجوری عذاب بکشم توی حال هوای خودم بودم که حسام گفت:نمیخوای پیاده شی؟
کار دارم .
سریع خودمو جمع جور کردم پیاده شدم
رفتم سمت در دانشگاه اونور مهیا رو دیدم که
نشسته رو صندلی سریع رفتم پیشش.
سلام اسکل جونم چه خبر؟
مهیا:اسکل عمته. سلامتی تو چخبر
سلامتی چه خبری میخاستی باشه
ی نگاه به ساعتم انداختم که دیدم ......
با صدای داد داداشم از خواب پریدمو فهمیدم
که دیرم شده سریع حاضر شدم رفتم دم در.
حسام: چرا انقد دیر کردی؟دفعه اخرت باشه
توجهی به حرفش نکردم از پنجره بیرونو نگاه
کردم که یدفعه با صدای بلند گفت:
از صبح تا شب سرت تو گوشیه بخاطر همینه که اینجوری شدی.
با صدای اروم گفتم:تو و بابا اون زنیکه مظلوم گیر آوردین هر روز بحث و هر روز دعوا با صدایی که فقط خودم میشنیدم گفتم:
لعنت به این زندگی لعنت.
که حسام با لحن عصبانی گفت:
دهنتو ببند دختره.......
با این حرفش بغض توی گلوم جمع شد تا کی باید این وضع کوفتی تحمل کنم
مگه من چی از هم سن سالام کم بود که باید
اینجوری عذاب بکشم توی حال هوای خودم بودم که حسام گفت:نمیخوای پیاده شی؟
کار دارم .
سریع خودمو جمع جور کردم پیاده شدم
رفتم سمت در دانشگاه اونور مهیا رو دیدم که
نشسته رو صندلی سریع رفتم پیشش.
سلام اسکل جونم چه خبر؟
مهیا:اسکل عمته. سلامتی تو چخبر
سلامتی چه خبری میخاستی باشه
ی نگاه به ساعتم انداختم که دیدم ......
۲.۳k
۱۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.