patr 17
#patr_17
#فرار
کم لبخند ناز زد و به ارسلان گفت :
- ارسلان بعدا زنگ میزنم فعلا
با شادی اومد طرفم.منم ناخوداگاه لبخند زدم
- سلام
- سلام عزیزم وای توچه نازی خوبی؟
با خنده دستشو که سمتم گرفته بود فشردم
- مرسی. تو باید دختر عموی این پسر بداخلاقه باشی نه ؟
بلند خندید .
-نه خوشم اومد شیطونم هستی اره دختر عموی همین ارسلانه بد اخلاقم اسمم دیاناعه خوشحالم از اشناییت
ازش خوشم اومد معلوم بود دختر خوبیه .
- منم همینطور.اسمم نیکاعه البته فکر کنم پسر عموت گفته بهت
چشمک زد و دستمو کشید تا از اشپزخونه خارج شیم
- اون که بله عروس خانوم ولی خدایی وقتی ارسلان بهم گفت فک کردم داره سربه سرم میزاره خدایی در رفتی اخه میدونی یکم باورش سخته(فقط یکم)
از لحنش خندم گرفت و همینجورم با خودم فک میکردم واقعا این ماموتم بلده سربه سر کسی بزاره ؟؟
- اره عجیبه ولی مجبور بودم در برم .
قیافه ی پوکرمو که دید صورتش ناراحت شد
- ببخشید نیکا نمیخواستم ناراحتت کنم .
ولی بعد یه لبخنده گنده زد و شاد شد
- عوضش الان اینجایی و من از الان بگم عاشقت شدم
ناخوداگاه منم روحیه شاد و شیطونم برگشت و غش غش خندیدم
- آی آی گفته باشم همینجوری نمیشه عشق من شدا آمار دقیق بده تا فک کنم بزارمت تو صفه عشق هام.
دوتایی زدیم زیر خنده بر خلاف ارسلان که ادم چرتیه دیانا دختر مهربون و شادی بود و توهمین چند دقیقه کلی صمیمی شدیم جوری سرگرم حرف شدیم که کالا زمان از دستمون در رفت و با صدای ارسلان به خودمون اومدیم
- خوش میگذره خانوما ؟
#فرار
کم لبخند ناز زد و به ارسلان گفت :
- ارسلان بعدا زنگ میزنم فعلا
با شادی اومد طرفم.منم ناخوداگاه لبخند زدم
- سلام
- سلام عزیزم وای توچه نازی خوبی؟
با خنده دستشو که سمتم گرفته بود فشردم
- مرسی. تو باید دختر عموی این پسر بداخلاقه باشی نه ؟
بلند خندید .
-نه خوشم اومد شیطونم هستی اره دختر عموی همین ارسلانه بد اخلاقم اسمم دیاناعه خوشحالم از اشناییت
ازش خوشم اومد معلوم بود دختر خوبیه .
- منم همینطور.اسمم نیکاعه البته فکر کنم پسر عموت گفته بهت
چشمک زد و دستمو کشید تا از اشپزخونه خارج شیم
- اون که بله عروس خانوم ولی خدایی وقتی ارسلان بهم گفت فک کردم داره سربه سرم میزاره خدایی در رفتی اخه میدونی یکم باورش سخته(فقط یکم)
از لحنش خندم گرفت و همینجورم با خودم فک میکردم واقعا این ماموتم بلده سربه سر کسی بزاره ؟؟
- اره عجیبه ولی مجبور بودم در برم .
قیافه ی پوکرمو که دید صورتش ناراحت شد
- ببخشید نیکا نمیخواستم ناراحتت کنم .
ولی بعد یه لبخنده گنده زد و شاد شد
- عوضش الان اینجایی و من از الان بگم عاشقت شدم
ناخوداگاه منم روحیه شاد و شیطونم برگشت و غش غش خندیدم
- آی آی گفته باشم همینجوری نمیشه عشق من شدا آمار دقیق بده تا فک کنم بزارمت تو صفه عشق هام.
دوتایی زدیم زیر خنده بر خلاف ارسلان که ادم چرتیه دیانا دختر مهربون و شادی بود و توهمین چند دقیقه کلی صمیمی شدیم جوری سرگرم حرف شدیم که کالا زمان از دستمون در رفت و با صدای ارسلان به خودمون اومدیم
- خوش میگذره خانوما ؟
۳.۹k
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.