سرنوشته اجباری!
سرنوشته اجباری!
پارت شانزدهم:
از زبان ددی هانا:
جونگکوک: جیمین ولش کننن*داد
در با شدت باز شد....جونگکوک و تهیونگ اومدن داخل جیمین و هول دادن که باعث شد میله از دستش بیوفته
جونگکوک: داری چه غلطی میکنیییی
جونگکوک: نمیبینی حالشوووو
جیمین که تازه فهمید چه غلطی کرده و سره عروسکش چه بلایی اورده....نمیدونست چی بگه
جین هم اومد داخل....رفت بالا سر ا.ت
جین: حالش خیلی بده....نبضش ضعیفه
جیمین: باید ببریمش بیمارستان
جین: نیازی نیست....خودم خوبش میکنم...جیمین و ببرید بیرون
جونگکوک و تهیونگ، جیمین رو بردن تو حال یکم بهش آب دادن....جیمین هنوز توی شوک بود....داشت باور میکرد که عاشق عروسکش شده
تهیونگ: تو چت شده پسر....یه نگا به خودت بنداز
جونگکوک: جیمین....تو دوسش داری؟
جیمین: ن...نمیدونم....همش سرش عصبی میشم..دوست دارم فقط با خودم باشه...من...من اونو نابودش کردم....بهش تجاوز کردم بدجور
جونگکوک: اینو بخور
جونگکوک یه قرص ارام بخش داد جیمین....اروم اروم سرش و گذاشت رو شونه ی جونگکوک
(۲۰ دقیقه بعد)
جین از اتاق اومد بیرون
تهیونگ: حالش چطوره؟
جین: زخماشو بستم...بهش مسکن زدم وقتی بیدار شد اذیت نشه....جیمین خوبه
جونگکوک: بهش ارام بخش دادیم....خودش نمیفهمید که داشت چکار میکرد
جین: باید هرچه زودتر بزاریم دختره بره
تهیونگ از جاش بلند شد
تهیونگ: یعنی چی که بزاریم بره....مگه نمیبینی جیمین حالش بده
جین: تهیونگ چی میگی....نزدیک دختره رو بکشه
تهیونگ: نبینش اینقد بی رحمه اون از همه ی ما عاشق تره!
جین نمیدونست چی بگه
(۱ ساعت بعد)
جیمین بیدار شد
جیمین: تهیونگ....ا.ت...حالش خوبه؟
تهیونگ: اره خیالت راحت
جیمین: میخام برم پیشش
تهیونگ یه نگا به جین انداخت....جین خیلی بی اهمیت بود چون واقعا از دست جیمین ناراحت بود
تهیونگ: باشه....بیا
تهیونگ جیمینو برد پیش ا.ت....خودش رفت بیرون و در و بست
جیمین ویو:
به صورت مظلوم و غرق در خوابش زل زدم....من چطور تونستم معشوقم و نابودش کنم....پیشش نشستم و دستش و گرفتم....پشت سره هم بوسه میزاشتم رو دستش
ا.ت ویو:
با حس اینکه یکی بالا سرمه بیدار شدم....دیدم جیمینه....از ترس نفس نفس میزدم که فهمید بیدار شدم
جیمین: ا.ت....خوبی؟
ا.ت: ن...ن...نهههه....ولم کننننن
با جیغی که زدم پسرا اومدن داخل....از جام بلند شدم و مقابل همشون ایستادم
ا.ت: جین....چرا....چرا بهش گفتی.....مگه....مگه من التماست نکردم
جین: ا.ت من....
ا.ت: مگه من التماست نکردممممممم*داد و گریه
تهیونگ: ا.ت اروم باش
ا.ت: ولم کننننننن....از همتون متنفرممممم
ادامه دارد....
پارت شانزدهم:
از زبان ددی هانا:
جونگکوک: جیمین ولش کننن*داد
در با شدت باز شد....جونگکوک و تهیونگ اومدن داخل جیمین و هول دادن که باعث شد میله از دستش بیوفته
جونگکوک: داری چه غلطی میکنیییی
جونگکوک: نمیبینی حالشوووو
جیمین که تازه فهمید چه غلطی کرده و سره عروسکش چه بلایی اورده....نمیدونست چی بگه
جین هم اومد داخل....رفت بالا سر ا.ت
جین: حالش خیلی بده....نبضش ضعیفه
جیمین: باید ببریمش بیمارستان
جین: نیازی نیست....خودم خوبش میکنم...جیمین و ببرید بیرون
جونگکوک و تهیونگ، جیمین رو بردن تو حال یکم بهش آب دادن....جیمین هنوز توی شوک بود....داشت باور میکرد که عاشق عروسکش شده
تهیونگ: تو چت شده پسر....یه نگا به خودت بنداز
جونگکوک: جیمین....تو دوسش داری؟
جیمین: ن...نمیدونم....همش سرش عصبی میشم..دوست دارم فقط با خودم باشه...من...من اونو نابودش کردم....بهش تجاوز کردم بدجور
جونگکوک: اینو بخور
جونگکوک یه قرص ارام بخش داد جیمین....اروم اروم سرش و گذاشت رو شونه ی جونگکوک
(۲۰ دقیقه بعد)
جین از اتاق اومد بیرون
تهیونگ: حالش چطوره؟
جین: زخماشو بستم...بهش مسکن زدم وقتی بیدار شد اذیت نشه....جیمین خوبه
جونگکوک: بهش ارام بخش دادیم....خودش نمیفهمید که داشت چکار میکرد
جین: باید هرچه زودتر بزاریم دختره بره
تهیونگ از جاش بلند شد
تهیونگ: یعنی چی که بزاریم بره....مگه نمیبینی جیمین حالش بده
جین: تهیونگ چی میگی....نزدیک دختره رو بکشه
تهیونگ: نبینش اینقد بی رحمه اون از همه ی ما عاشق تره!
جین نمیدونست چی بگه
(۱ ساعت بعد)
جیمین بیدار شد
جیمین: تهیونگ....ا.ت...حالش خوبه؟
تهیونگ: اره خیالت راحت
جیمین: میخام برم پیشش
تهیونگ یه نگا به جین انداخت....جین خیلی بی اهمیت بود چون واقعا از دست جیمین ناراحت بود
تهیونگ: باشه....بیا
تهیونگ جیمینو برد پیش ا.ت....خودش رفت بیرون و در و بست
جیمین ویو:
به صورت مظلوم و غرق در خوابش زل زدم....من چطور تونستم معشوقم و نابودش کنم....پیشش نشستم و دستش و گرفتم....پشت سره هم بوسه میزاشتم رو دستش
ا.ت ویو:
با حس اینکه یکی بالا سرمه بیدار شدم....دیدم جیمینه....از ترس نفس نفس میزدم که فهمید بیدار شدم
جیمین: ا.ت....خوبی؟
ا.ت: ن...ن...نهههه....ولم کننننن
با جیغی که زدم پسرا اومدن داخل....از جام بلند شدم و مقابل همشون ایستادم
ا.ت: جین....چرا....چرا بهش گفتی.....مگه....مگه من التماست نکردم
جین: ا.ت من....
ا.ت: مگه من التماست نکردممممممم*داد و گریه
تهیونگ: ا.ت اروم باش
ا.ت: ولم کننننننن....از همتون متنفرممممم
ادامه دارد....
۱۳.۵k
۰۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.