پارت۲
پارت۲
#جدال عشق
سرم گی ج می رفت هی چ درکی از موقعی ت ی که توش قرار
داشتم،نداشتم
با صدای)شما از این پس زن و شوهر هست ی د(
به خودم اومدم ی عن ی همه چی تموم شد
×حالا می تون ی د همو ببوسی د
با تمام مظلومی ت داخل چشمای ب ی رحمش نگاه کردم تا شای د از
ای ن کار سرباز داره
با چشمای سراسر شی طنتش بهم خی ره شد
سرشو نزدی ک گوشم آورد و با صدا ی آروم اما محکم و بمش
زمزمه کرد
_ به جهنم خوش اومدی
عقب کشی د و ابرویی باال انداخت
به سمت لبها ی م حمله ور شد نمی بوسی د ای ستاده بود دندان نی شش را
در لب پا یینم فرو کرد
از دردش صورتم را جمع کردم
تمام خون ری خته شده را مک ی د انگار از اول زخمی نبود و عقب
کشید
به چشمانش خی ره شدم
به چشمانم خی ره شد
با زبانش لبش را ل ی سی زد و ابرو یی باال انداخت و پوزخند
همی شگی اش بر روی لبانش پدی دار شد
همه دست و سوت می زدند خوشحال بودند
چرا؟
مگر ای ن اعالم جنگ را نمی د ی دند
ای ن قطعا ی ک بوسه رمانت یک که بر اثر عاشقانه های ز ی اد به
وجود آمده نبود نه نبود
ای ن ی ک اعالم جنگ بود
ی ک اخطار جدال آمی ز برای روزها ی در پی ش
با ا ی ن حرکت نشان داد که از درد من، از زجر من لذت میبرد
مثل ی ک زالو قرار است ذره ذره ی خونم را بمکد
و من چه رقت انگی ز مجبور به قبول ای ن اعالم جنگ از پی ش
باخته شده ام.
مراسم تموم شد به همی ن راحت ی
#جدال عشق
سرم گی ج می رفت هی چ درکی از موقعی ت ی که توش قرار
داشتم،نداشتم
با صدای)شما از این پس زن و شوهر هست ی د(
به خودم اومدم ی عن ی همه چی تموم شد
×حالا می تون ی د همو ببوسی د
با تمام مظلومی ت داخل چشمای ب ی رحمش نگاه کردم تا شای د از
ای ن کار سرباز داره
با چشمای سراسر شی طنتش بهم خی ره شد
سرشو نزدی ک گوشم آورد و با صدا ی آروم اما محکم و بمش
زمزمه کرد
_ به جهنم خوش اومدی
عقب کشی د و ابرویی باال انداخت
به سمت لبها ی م حمله ور شد نمی بوسی د ای ستاده بود دندان نی شش را
در لب پا یینم فرو کرد
از دردش صورتم را جمع کردم
تمام خون ری خته شده را مک ی د انگار از اول زخمی نبود و عقب
کشید
به چشمانش خی ره شدم
به چشمانم خی ره شد
با زبانش لبش را ل ی سی زد و ابرو یی باال انداخت و پوزخند
همی شگی اش بر روی لبانش پدی دار شد
همه دست و سوت می زدند خوشحال بودند
چرا؟
مگر ای ن اعالم جنگ را نمی د ی دند
ای ن قطعا ی ک بوسه رمانت یک که بر اثر عاشقانه های ز ی اد به
وجود آمده نبود نه نبود
ای ن ی ک اعالم جنگ بود
ی ک اخطار جدال آمی ز برای روزها ی در پی ش
با ا ی ن حرکت نشان داد که از درد من، از زجر من لذت میبرد
مثل ی ک زالو قرار است ذره ذره ی خونم را بمکد
و من چه رقت انگی ز مجبور به قبول ای ن اعالم جنگ از پی ش
باخته شده ام.
مراسم تموم شد به همی ن راحت ی
۳۶.۰k
۰۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.