برنامه نویس من!
part ⁴
بعد از اینکه نامجون پیازو خرد کرد دوباره رفتم تا بقیه کارارو خودم انجام بدم.
بعد از چیدن میز صداش کردم و اونم اومد و پشت میز نشست.
منم بعد بردن اب رفتم نشستم روی میز.
حالم خوب نبود.
سر درد شدیدی داشتم و از چشمام اب میومد.
نامجون در حال خوردن غذاش بود منم سرمو انداختم پایین چون با برخورد نور لامپ با چشمم اذیت میشدم.
نامجون وقتی دید کاری نمیکنم اروم صدام کرد که جوابشو داد.
نامی:چیزی شده ات؟
ات:هومم نه فقط یه ذره سرم درد میکنه میرم بخوابم.
و از پشت میز بلند شدمو به سمت اتاق راه افتادم.
رفتم داخل و لباسمو عوص کردمو به لباس نازکتر پوشیدمو بعد خودمو روی تخت پرت کردم.
سردردم هر دقیقه بدتر میشد کلی سعی کردم بهش توجه نکنمو بخوابم.
دلیل این سردردا و اینکه چرا از چشمم اب میومد رو میدونستم.
این چند وقت واقعا سرم زیاد تو لپ تاپو گوشی بود!
بعد از یه ربع فکر کردن به این چیزا خوابم برد.
ادامه دارد.......
بعد از اینکه نامجون پیازو خرد کرد دوباره رفتم تا بقیه کارارو خودم انجام بدم.
بعد از چیدن میز صداش کردم و اونم اومد و پشت میز نشست.
منم بعد بردن اب رفتم نشستم روی میز.
حالم خوب نبود.
سر درد شدیدی داشتم و از چشمام اب میومد.
نامجون در حال خوردن غذاش بود منم سرمو انداختم پایین چون با برخورد نور لامپ با چشمم اذیت میشدم.
نامجون وقتی دید کاری نمیکنم اروم صدام کرد که جوابشو داد.
نامی:چیزی شده ات؟
ات:هومم نه فقط یه ذره سرم درد میکنه میرم بخوابم.
و از پشت میز بلند شدمو به سمت اتاق راه افتادم.
رفتم داخل و لباسمو عوص کردمو به لباس نازکتر پوشیدمو بعد خودمو روی تخت پرت کردم.
سردردم هر دقیقه بدتر میشد کلی سعی کردم بهش توجه نکنمو بخوابم.
دلیل این سردردا و اینکه چرا از چشمم اب میومد رو میدونستم.
این چند وقت واقعا سرم زیاد تو لپ تاپو گوشی بود!
بعد از یه ربع فکر کردن به این چیزا خوابم برد.
ادامه دارد.......
۲۰.۸k
۱۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.