قبل از اینکه کاری کنه اتاق رو ترک کرد...
قبل از اینکه کاری کنه اتاق رو ترک کرد...
فلش بک به فردا صبح...
(ویو جیمین)
ساعت⁰⁷:⁰⁸
بود و خب بازم این خر کیوت نمیدونه که دیگه مافیاس و خیلی راحت خوابه
رفتم بالا سر ات
جیمین:ات،اتتتتتتتت
ات:چتههههه
جیمین:بیدار شو مث اینکه دیشب خیلی بهت خوش گذشته ها
ات:ها چی؟
م.ات:بچه هاااا صبحانه
ات:اومدیممم جیمین تو برو من یه دوش میگیرم میام
جیمین:دیر نکنی
ات:...😑
(ویو ات)
زیر دوش بودم و کم کم داشت یادم میومد
وای وای نه من واقعا یه همچین کاری کردممم؟
(خیلی نوشیدنی خورده بودن(ات و یونگی)یونگی که مست مست بود نزدیک به ات شد و توروی جمع خواست ات رو ببوسه که لونا جلوشو گرفت تهیونگ ات رو بغل کرد و انداختش توی استخر اونجا)
بریم دیشب؟بریم
پ.ات:چیکار میکنییی
تهیونگ:باید هوشیار شهههه(فریاد)
پ.ات:این چه کاریه؟؟؟
تهیونگ:(پرد تو استخر و ات رو آورد بیرون)(ات نمیتونست وایسه و خدمه ها دستاشو گرفته بودن)با من ازدواج میکنی؟
یونگی:چیییی
تهیونگ:مگه نشنیدی؟گفتم با من ازدواج کن
یونگی:هن؟ات با من چی؟با من ازدواج میکنی؟
(خب برگردیم به جایی که بودیم)
م.ات:ات،ات چیشد؟بیا دیگههه
ات:اومدم
آماده شدم و بدون اینکه جلوه بدم از چیزی خبر دارم رفتم پایین و صبحانه خوردم
داشتم آب میخوردم که بابا گفت
پ.ات:امروز دو تا خواستگار داری...
ات:(خفه شدم آب از گلوم گرفت)
چیییی!!!!دوتاااا
ولی ولی پدر من هنوز ²³ سالمه
جیمین:کمه؟
ات:ساکتتتت
(درست حدس زدید یونگی و تهیونگ)
ات باید بین دو دختر کش یکی رو انتخاب کنههه
----------------------------------
ببخشیدکم بوددددد
شرط برای پارت بعد:
³⁰لایک
⁵فالوور
#کمپانی_mw
#کتابخانه_wm
#کمپانی_mw
فلش بک به فردا صبح...
(ویو جیمین)
ساعت⁰⁷:⁰⁸
بود و خب بازم این خر کیوت نمیدونه که دیگه مافیاس و خیلی راحت خوابه
رفتم بالا سر ات
جیمین:ات،اتتتتتتتت
ات:چتههههه
جیمین:بیدار شو مث اینکه دیشب خیلی بهت خوش گذشته ها
ات:ها چی؟
م.ات:بچه هاااا صبحانه
ات:اومدیممم جیمین تو برو من یه دوش میگیرم میام
جیمین:دیر نکنی
ات:...😑
(ویو ات)
زیر دوش بودم و کم کم داشت یادم میومد
وای وای نه من واقعا یه همچین کاری کردممم؟
(خیلی نوشیدنی خورده بودن(ات و یونگی)یونگی که مست مست بود نزدیک به ات شد و توروی جمع خواست ات رو ببوسه که لونا جلوشو گرفت تهیونگ ات رو بغل کرد و انداختش توی استخر اونجا)
بریم دیشب؟بریم
پ.ات:چیکار میکنییی
تهیونگ:باید هوشیار شهههه(فریاد)
پ.ات:این چه کاریه؟؟؟
تهیونگ:(پرد تو استخر و ات رو آورد بیرون)(ات نمیتونست وایسه و خدمه ها دستاشو گرفته بودن)با من ازدواج میکنی؟
یونگی:چیییی
تهیونگ:مگه نشنیدی؟گفتم با من ازدواج کن
یونگی:هن؟ات با من چی؟با من ازدواج میکنی؟
(خب برگردیم به جایی که بودیم)
م.ات:ات،ات چیشد؟بیا دیگههه
ات:اومدم
آماده شدم و بدون اینکه جلوه بدم از چیزی خبر دارم رفتم پایین و صبحانه خوردم
داشتم آب میخوردم که بابا گفت
پ.ات:امروز دو تا خواستگار داری...
ات:(خفه شدم آب از گلوم گرفت)
چیییی!!!!دوتاااا
ولی ولی پدر من هنوز ²³ سالمه
جیمین:کمه؟
ات:ساکتتتت
(درست حدس زدید یونگی و تهیونگ)
ات باید بین دو دختر کش یکی رو انتخاب کنههه
----------------------------------
ببخشیدکم بوددددد
شرط برای پارت بعد:
³⁰لایک
⁵فالوور
#کمپانی_mw
#کتابخانه_wm
#کمپانی_mw
۲.۱k
۱۵ فروردین ۱۴۰۳