فیک کوک ( اعتماد)پارت۲۱
از زبان ا/ت
سردم بود و به بدترین شکل ممکن میترسیدم دستام با طناب بسته بود...به امید اینکه جونگ کوک بیاد نجاتم بده صبرم رو جمع میکردم..اما مگه جونم براش مهم بود شد شد نشد نشد..میومد میومد نمیومد نمیومد
امروز قرصام رو نخورده بودم ریه هام داشتن هشدار درد میدادن بهم زمین یخ اینجا دست و پام رو بی حس کرده بود دره قهوهای رنگ روبه روم باز شد انگار برای بار صدم دوباره روم آب یخ ریختن با قدم برداشتن هیونسا به سمتم خودمو عقب کشیدم اما طوری صورتم رو نشون میدادم فکر نکنه من ترسیدم ازش
نشست جلوم و پوزخندی اومد روی لباش چونم رو محکم گرفت و گفت : حیف تو نیست کناره اون عوضی باشی ؟ ها ؟
من که دیگه اصلا برای حاضر جوابی آفریده شده بودم گفتم : حداقل اون عوضی یکم انسانیت داره آخه تو اونم نداری
چونم رو محکم تر فشرد و کشیدم جلو گفت : یه بار اون زبون آتیش به پا کُنِت رو بزاری تو گلوت چیزی ازت کم نمیشه
با صدای هیاهوی چونم رو ول کرد و رفت سمت پنجره پرده قرمز رنگ رو کنار زد که چشماش دوتا شد...
حس کردم صدای جانگ شین رو شنیدم...وای خدا توی این وضعیت خر ذوق شدم تا هیونسا هواسش نبود از اتاق خارج شدم اما لحظه آخری متوجهم شد.. اینجا خیلی بزرگ بود شبیه قلعه های امپراتوری بود از بس که بزرگ و گیج کننده بود هیونسا هنوز داشت دنبالم میومد اشکام بدون اطلاع قبلی داشتن سرازیر میشدن... وقتی بهم رسید از پشت موهام رو گرفت و کشید از درد صورتم جمع شد طوری که نفس هاش به گوشم برخورد میکرد گفت : میخواستی از دست من فرار کنی جوجه
هیچی براش الان مهم نبود حتی داد و فریاد هایی که تو حیاط بود با فشار پرتم کرد که خوردم به دیوار موهام ریخته بود جلوی صورتم
سمتم خیز برداشت از ترس تو خودم جمع شدم که صدای آشنایی گفت : جرات داری یه قدم بهش نزدیک شو
با همون چشمای مه آلود و بارونی برگشتم سمت صدا...حدسم درست بود اون صدا صدای جونگ کوک بود
اسلحش رو گرفته بود سمت هیونسا
جونگ کوک به جانگ شین که پشتش وایستاده بود اشاره کرد که بیاد کنارم
جانگ شین اومد سمتم و بلندم کرد اینقدر سست بودم که اگر بازوم رو ول میکرد پهن زمین میشدم...
هیونسا مثل دیوونه ها خندید و گفت : جئون جونگ کوک داری از کی محافظت میکنی از این بچه شیطان کسی که پدرش یه دردسر برامون بود خودش یه دردسر دیگه اونو تحویلش بده به من بعد باهم همکاری میکنیم
جونگ کوک اسلحه رو آورد پایین و گفت : من کی با شما ها همکاری کردم که این بار دوم باشه بعدشم اون زن منه هیچکس هیچ حروم زادهای حق نداره انگشت روش بزاره مخصوصا تو که پَست ترین آدم روی زمینی
هیونسا نگاه تهدید واری بهم کرد که جانگ شین دستم رو گرفت
سردم بود و به بدترین شکل ممکن میترسیدم دستام با طناب بسته بود...به امید اینکه جونگ کوک بیاد نجاتم بده صبرم رو جمع میکردم..اما مگه جونم براش مهم بود شد شد نشد نشد..میومد میومد نمیومد نمیومد
امروز قرصام رو نخورده بودم ریه هام داشتن هشدار درد میدادن بهم زمین یخ اینجا دست و پام رو بی حس کرده بود دره قهوهای رنگ روبه روم باز شد انگار برای بار صدم دوباره روم آب یخ ریختن با قدم برداشتن هیونسا به سمتم خودمو عقب کشیدم اما طوری صورتم رو نشون میدادم فکر نکنه من ترسیدم ازش
نشست جلوم و پوزخندی اومد روی لباش چونم رو محکم گرفت و گفت : حیف تو نیست کناره اون عوضی باشی ؟ ها ؟
من که دیگه اصلا برای حاضر جوابی آفریده شده بودم گفتم : حداقل اون عوضی یکم انسانیت داره آخه تو اونم نداری
چونم رو محکم تر فشرد و کشیدم جلو گفت : یه بار اون زبون آتیش به پا کُنِت رو بزاری تو گلوت چیزی ازت کم نمیشه
با صدای هیاهوی چونم رو ول کرد و رفت سمت پنجره پرده قرمز رنگ رو کنار زد که چشماش دوتا شد...
حس کردم صدای جانگ شین رو شنیدم...وای خدا توی این وضعیت خر ذوق شدم تا هیونسا هواسش نبود از اتاق خارج شدم اما لحظه آخری متوجهم شد.. اینجا خیلی بزرگ بود شبیه قلعه های امپراتوری بود از بس که بزرگ و گیج کننده بود هیونسا هنوز داشت دنبالم میومد اشکام بدون اطلاع قبلی داشتن سرازیر میشدن... وقتی بهم رسید از پشت موهام رو گرفت و کشید از درد صورتم جمع شد طوری که نفس هاش به گوشم برخورد میکرد گفت : میخواستی از دست من فرار کنی جوجه
هیچی براش الان مهم نبود حتی داد و فریاد هایی که تو حیاط بود با فشار پرتم کرد که خوردم به دیوار موهام ریخته بود جلوی صورتم
سمتم خیز برداشت از ترس تو خودم جمع شدم که صدای آشنایی گفت : جرات داری یه قدم بهش نزدیک شو
با همون چشمای مه آلود و بارونی برگشتم سمت صدا...حدسم درست بود اون صدا صدای جونگ کوک بود
اسلحش رو گرفته بود سمت هیونسا
جونگ کوک به جانگ شین که پشتش وایستاده بود اشاره کرد که بیاد کنارم
جانگ شین اومد سمتم و بلندم کرد اینقدر سست بودم که اگر بازوم رو ول میکرد پهن زمین میشدم...
هیونسا مثل دیوونه ها خندید و گفت : جئون جونگ کوک داری از کی محافظت میکنی از این بچه شیطان کسی که پدرش یه دردسر برامون بود خودش یه دردسر دیگه اونو تحویلش بده به من بعد باهم همکاری میکنیم
جونگ کوک اسلحه رو آورد پایین و گفت : من کی با شما ها همکاری کردم که این بار دوم باشه بعدشم اون زن منه هیچکس هیچ حروم زادهای حق نداره انگشت روش بزاره مخصوصا تو که پَست ترین آدم روی زمینی
هیونسا نگاه تهدید واری بهم کرد که جانگ شین دستم رو گرفت
۱۴۹.۱k
۲۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.