۲۱
ات از در اتاق جیهو اومد بیرون ، سرشو یکم چرخوند تا جولی و پیدا کنه ،
جولی یکم عقب تر داشت با مردی که چهره نسبتا اشنایی داشت حرف میزد ، ات اخم کمی کرد و چشماشو ریز کرد تا اون مرد و بتونه تشخیص بده .. وقتی اون مرد با ات چشم تو چشم شد ات تونست تشخیص بده اون مرد وایسونه .
وایسون به ات اشاره زد تا جولی بره پیشش ، جولی وقتی ات و هراسون و با حال داغون دید با دو رفت پیشش و یکم صداشو بلند کرد : چشم اقای وایسون متوجه شدم !
وایسون راهشو کج کرد و رفت ، جولی بازوهای ات و چسبید و از حالش پرسید : خوبی ؟ چیشد ؟ چیگفت بہت؟ ات ؟ جواب منو بده ؟
- هشش! جولی دندون رو جیگرت بگیر تا بگم ، فعلا بزار اینو زود تر بگم باید سا...
جولی؛ ۱۲ شب اقای جئون تورو دعوت کرده !
جولی وسط حرف ات پرید و خبر خودش زود تر داد ..
- عاا .. اره ..
جولی ؛ بقیش چیشد ؟
- بیا بریم تا برسیم به اتاقم بهت توضیح میدم
جولی دست ات و گرفت تا از سمت چپ سالن/راهرو حرکت کنن اما ات داشت به سمت راست میرفت ، درست به سمت اتاقک قهوه ای خاک دار ! یهو دوتاشون متوقف شدن ، بهم نگاه کردن ، از اینکارشون خودشون خندشون گرفته بود ، جولی اولین بار بود خنده اون دخترک و میدید ، تو دلش اون دختر و تحسین میکرد ، درست مثل مامانش سنگین و با وقار و بشدت زیبا بود ..
- مگه نمیخوایم بریم تو همون اتاق ؟؟
جولی ؛ معلومه نه ، باید بریم اتاق مخصوص خودت ،
- مخصوص من ؟
جولی؛ اره ، یه جای دنج و کوچیک !
جولی دست ات و کشید و اون فاصله مونده تا انتهای راهرو و دوییدن ، جولی میخواست حواس دخترک و از حال بدیاش و اینجا پرت شه ،، انتهای سالن در بزرگی بود ،جولی درو باز کرد که سالن خیلی خیلی بزرگ که نسبتا شلوغ بود و دید ..
جولی؛ اینجا محل رفت و امد کار کنای اینجاست
ات با دقت نگاه کرد ، یکی داشت کیسه سنگین برنج و میبرد ، یکی بسته های گوجه رو ،یکی کلی پاستیل ، یکی کلی شیر ، یکی یه عالمه کت شلوار دستش بود ، یکی ... از هرچی بگی
ات چشماش گرد شده بود
جولی؛ این مکان سالهاست وجود داره ،
جولی اشاره به مردک پیری کرد که اون دور کیسه ای روی شونش انداخته بود که سنگینی اون کیسه باعث میشد خم شه،
جولی؛ اون پیرمرد خیلی ادم قدیمیه ، از ۲ سالگیش اینجا کار میکرده ، پیش جد اقای جئون الان .
- اووو ...
پله هایی بود از یه طرف که یه طبقه بالا میرفت و و کلی در قهوه ای دور تا دور اون سالن بود ...
جولی؛ خب اونجا اتاق کارکنای اینجاست .. اتاق تو یکی از اونای ...
ات تعجب کرد که باید تو همچین سرو صدایی زندگی کنه ..
- جولی داری شوخی میکنی ؟ من اینجا نمیتونم واقعا !!
جولی یکم عقب تر داشت با مردی که چهره نسبتا اشنایی داشت حرف میزد ، ات اخم کمی کرد و چشماشو ریز کرد تا اون مرد و بتونه تشخیص بده .. وقتی اون مرد با ات چشم تو چشم شد ات تونست تشخیص بده اون مرد وایسونه .
وایسون به ات اشاره زد تا جولی بره پیشش ، جولی وقتی ات و هراسون و با حال داغون دید با دو رفت پیشش و یکم صداشو بلند کرد : چشم اقای وایسون متوجه شدم !
وایسون راهشو کج کرد و رفت ، جولی بازوهای ات و چسبید و از حالش پرسید : خوبی ؟ چیشد ؟ چیگفت بہت؟ ات ؟ جواب منو بده ؟
- هشش! جولی دندون رو جیگرت بگیر تا بگم ، فعلا بزار اینو زود تر بگم باید سا...
جولی؛ ۱۲ شب اقای جئون تورو دعوت کرده !
جولی وسط حرف ات پرید و خبر خودش زود تر داد ..
- عاا .. اره ..
جولی ؛ بقیش چیشد ؟
- بیا بریم تا برسیم به اتاقم بهت توضیح میدم
جولی دست ات و گرفت تا از سمت چپ سالن/راهرو حرکت کنن اما ات داشت به سمت راست میرفت ، درست به سمت اتاقک قهوه ای خاک دار ! یهو دوتاشون متوقف شدن ، بهم نگاه کردن ، از اینکارشون خودشون خندشون گرفته بود ، جولی اولین بار بود خنده اون دخترک و میدید ، تو دلش اون دختر و تحسین میکرد ، درست مثل مامانش سنگین و با وقار و بشدت زیبا بود ..
- مگه نمیخوایم بریم تو همون اتاق ؟؟
جولی ؛ معلومه نه ، باید بریم اتاق مخصوص خودت ،
- مخصوص من ؟
جولی؛ اره ، یه جای دنج و کوچیک !
جولی دست ات و کشید و اون فاصله مونده تا انتهای راهرو و دوییدن ، جولی میخواست حواس دخترک و از حال بدیاش و اینجا پرت شه ،، انتهای سالن در بزرگی بود ،جولی درو باز کرد که سالن خیلی خیلی بزرگ که نسبتا شلوغ بود و دید ..
جولی؛ اینجا محل رفت و امد کار کنای اینجاست
ات با دقت نگاه کرد ، یکی داشت کیسه سنگین برنج و میبرد ، یکی بسته های گوجه رو ،یکی کلی پاستیل ، یکی کلی شیر ، یکی یه عالمه کت شلوار دستش بود ، یکی ... از هرچی بگی
ات چشماش گرد شده بود
جولی؛ این مکان سالهاست وجود داره ،
جولی اشاره به مردک پیری کرد که اون دور کیسه ای روی شونش انداخته بود که سنگینی اون کیسه باعث میشد خم شه،
جولی؛ اون پیرمرد خیلی ادم قدیمیه ، از ۲ سالگیش اینجا کار میکرده ، پیش جد اقای جئون الان .
- اووو ...
پله هایی بود از یه طرف که یه طبقه بالا میرفت و و کلی در قهوه ای دور تا دور اون سالن بود ...
جولی؛ خب اونجا اتاق کارکنای اینجاست .. اتاق تو یکی از اونای ...
ات تعجب کرد که باید تو همچین سرو صدایی زندگی کنه ..
- جولی داری شوخی میکنی ؟ من اینجا نمیتونم واقعا !!
۶.۲k
۱۹ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.