رمان عشق مثلث پارت ۶۵
جسی:خوب الان میاد
وقتی از پله ها اومد هیچی نمیشنیدم
جسی:سوجین حالت خوبه ؟
+م..من خوبم..
جسی:دیگه فک کنم شوهرمو از قبل هم میشناختیش
+اوهوم..مین سو
&علامت مین سو اکه یادتون باشه
&سلام
+سلام
_سلام
#جیمین
وقتی مین سو رو دیدم تعجب کردم اصلا انتظار نداشتم که ببینمش اون الان یدونه پسر داشت و دیگ میتونستم باهاش جور بیام پس رفتم پیشش و باهم شروع به صحبت کردن کردیم
از وقتی رفته بودن چه اتفاقایی افتاد بهش تعریف کردم که یدفه
سوهو:اوبا
&سوهو این آقا جیمین هستن میتونی عمو صداش کنی
و رو به من کرد
اینم سوهو پسرم
دستای کوچیکشو گرفتم و
_خوشبختم سوهو
سوهو:میسی
وقتی رو مبل نشستم اومد طرفم فک کردم اتفاقی افتاده ولی سعی میکرد رو پاهام بشینه منم با خنده بغلش کردم و رو پاهام نشوندمش
سوهو:بابا عمو جیمینم میاد تولدم؟
&اگه راضی باشن...
_ارع میایم حالا تولدت کیه؟
&دو روز دیگه
_باشه حتمی میایم
سوهو:خاله سوجینم میاد؟
یه نگا به سوجین که داشت با جسی اونور تر صحبت میکرد نگاه کردم و گفتم
_ارع حتمی میاد
سوهو:من میرم ازش بپرسم
از رو پاهام بلند شد و بدو بدو رفت پیش سوجین
سوهو:خاله سوجین تولدم میای؟
+چرا که نه حتمی میام
سوهو:تولدم دوروز دیگست
+پس میام
سوهو:میسی
+خواهش میکنم
موهاشو نوازش میکرد منم بهشون نگا میکردم
&اهم اهم
با صدای مین سو برگشتم طرفش
&جسی شما آمادست
جسی:الان میگم آماده کنن
&عا مینهو کجاست؟
جسی:تو اتاقه سوهو برو عمو رو صدا کن بیاد
سوهو:باشه
....
سفره رو چیدن منم رفتم پیش سوجین
_بیا بریم
دستشو گرفتم و باهم سر میز رفتیم
نشستیم سر سفره و داشتیم شام میخوردیم که با حرف مینهو غذا تو گلوم پرید
مینهو:ام من میتونم خارج از مدرسه سوجین صداتون کنم؟
+جیمین حالت خوبه؟
_خوبم خوبم
مینهو:خوب..میتونم؟
+آ
_خانم جسی غذا خیلی خوشمزست دستتون درد نکنه
جسی:خواهش میکنم
مینهو:عام حرفتون نص
_مین سو دو روز دیگه سوهو چند ساله میشه
&۳ ساله
_اوهوم اوکیه
وقتی ساکت شدم خداروشکر دیگه مینهو دستبردار شد
(ساعت ۱۱)
جسی:مایلید چند پک بزنیم
هممون قبول کردیم من رفتم به جسی کمک کنم
تو آشپزخونه بودیم
+جسی
جسی:بله
+ام تو میدونستی که منو مین سو
جسی:ارع میدونستم...قبل اینکه ازدواج کنیم مین سو بهم گفت
+اوهوم
جسی:دیگه گذشته گذاشتست بیا درموردش حرف نزنیم
+راس میگی
جسی:بیا بریم منتظرن
رفتیم پیششون سوهو لج کرده بود جسی هم براش آب میوه داد
ماهم شروع کردیم به خوردن نمیخواستم زیاد بخورم میدونستم اگه میخوردم کارام دست خودم نبود
(۱۲شب)
کم کم بلند شدیم تا خداحافظ کنیم
+جسی واقعا ممنونم خیلی خوش گذشت
جسی:خواهش میکنم....بازم میبینمت
+اوهوم ممنون
رفتم پیش سوهو
+سوهو خوشحال شدم باهات آشنا شدم تولدتم پیشاپیش مبارک باشه
سوهو :میسی
خواستم برم که حواسم نبود مینهو جلوم بود
+عام مینهو خداحافظ
مینهو:خدافظ
....
تو ماشین بودیم که یاد حرف مینهو سر سفره افتادم
وقتی از پله ها اومد هیچی نمیشنیدم
جسی:سوجین حالت خوبه ؟
+م..من خوبم..
جسی:دیگه فک کنم شوهرمو از قبل هم میشناختیش
+اوهوم..مین سو
&علامت مین سو اکه یادتون باشه
&سلام
+سلام
_سلام
#جیمین
وقتی مین سو رو دیدم تعجب کردم اصلا انتظار نداشتم که ببینمش اون الان یدونه پسر داشت و دیگ میتونستم باهاش جور بیام پس رفتم پیشش و باهم شروع به صحبت کردن کردیم
از وقتی رفته بودن چه اتفاقایی افتاد بهش تعریف کردم که یدفه
سوهو:اوبا
&سوهو این آقا جیمین هستن میتونی عمو صداش کنی
و رو به من کرد
اینم سوهو پسرم
دستای کوچیکشو گرفتم و
_خوشبختم سوهو
سوهو:میسی
وقتی رو مبل نشستم اومد طرفم فک کردم اتفاقی افتاده ولی سعی میکرد رو پاهام بشینه منم با خنده بغلش کردم و رو پاهام نشوندمش
سوهو:بابا عمو جیمینم میاد تولدم؟
&اگه راضی باشن...
_ارع میایم حالا تولدت کیه؟
&دو روز دیگه
_باشه حتمی میایم
سوهو:خاله سوجینم میاد؟
یه نگا به سوجین که داشت با جسی اونور تر صحبت میکرد نگاه کردم و گفتم
_ارع حتمی میاد
سوهو:من میرم ازش بپرسم
از رو پاهام بلند شد و بدو بدو رفت پیش سوجین
سوهو:خاله سوجین تولدم میای؟
+چرا که نه حتمی میام
سوهو:تولدم دوروز دیگست
+پس میام
سوهو:میسی
+خواهش میکنم
موهاشو نوازش میکرد منم بهشون نگا میکردم
&اهم اهم
با صدای مین سو برگشتم طرفش
&جسی شما آمادست
جسی:الان میگم آماده کنن
&عا مینهو کجاست؟
جسی:تو اتاقه سوهو برو عمو رو صدا کن بیاد
سوهو:باشه
....
سفره رو چیدن منم رفتم پیش سوجین
_بیا بریم
دستشو گرفتم و باهم سر میز رفتیم
نشستیم سر سفره و داشتیم شام میخوردیم که با حرف مینهو غذا تو گلوم پرید
مینهو:ام من میتونم خارج از مدرسه سوجین صداتون کنم؟
+جیمین حالت خوبه؟
_خوبم خوبم
مینهو:خوب..میتونم؟
+آ
_خانم جسی غذا خیلی خوشمزست دستتون درد نکنه
جسی:خواهش میکنم
مینهو:عام حرفتون نص
_مین سو دو روز دیگه سوهو چند ساله میشه
&۳ ساله
_اوهوم اوکیه
وقتی ساکت شدم خداروشکر دیگه مینهو دستبردار شد
(ساعت ۱۱)
جسی:مایلید چند پک بزنیم
هممون قبول کردیم من رفتم به جسی کمک کنم
تو آشپزخونه بودیم
+جسی
جسی:بله
+ام تو میدونستی که منو مین سو
جسی:ارع میدونستم...قبل اینکه ازدواج کنیم مین سو بهم گفت
+اوهوم
جسی:دیگه گذشته گذاشتست بیا درموردش حرف نزنیم
+راس میگی
جسی:بیا بریم منتظرن
رفتیم پیششون سوهو لج کرده بود جسی هم براش آب میوه داد
ماهم شروع کردیم به خوردن نمیخواستم زیاد بخورم میدونستم اگه میخوردم کارام دست خودم نبود
(۱۲شب)
کم کم بلند شدیم تا خداحافظ کنیم
+جسی واقعا ممنونم خیلی خوش گذشت
جسی:خواهش میکنم....بازم میبینمت
+اوهوم ممنون
رفتم پیش سوهو
+سوهو خوشحال شدم باهات آشنا شدم تولدتم پیشاپیش مبارک باشه
سوهو :میسی
خواستم برم که حواسم نبود مینهو جلوم بود
+عام مینهو خداحافظ
مینهو:خدافظ
....
تو ماشین بودیم که یاد حرف مینهو سر سفره افتادم
۷.۲k
۲۹ دی ۱۴۰۰