عشق خوناشامی من پارت ۲۵
عشق خوناشامی من پارت ۲۵
ویو جونگکوک:
وقتی ا/ت آروم شد آروم روی تخت درازش کردم و تو بغلم گرفتمش که سرش رو سینم بود و موهاش رو نوازش میکردم بعد از چند دقیقه که نگاهش کردم دیدم آروم خوابش برده آروم چند تار مو که رو صورتش افتاده بود رو کنار زدم و با خودم گفتم: چطور میخواستم ولش کنم و بزارم بره منی که تا این حد بهش وابسته بودم حالا که تصمیم گرفتم پیش خودم نگهش دارم تصمیم گرفتم تمام تلاشم رو برای محافظت ازش بکنم
فردا صبح...
ویو جونگکوک:
از خواب که بیدار شدم با صورت غرق در خواب فرشتهام روبهرو شدم آروم طوری که بیدار نشه از روی تخت بلند شدم و وقتی که خواستم از اتاق برم بیرون یه چیزی یادم افتاد برگشتم و روی یه کاغذ یه چیزی نوشتم و گذاشتم روی میز کنار تخت که وقتی ا/ت بیدار شد ببیندش و بعد رفتم
ویو ا/ت:
از خواب بیدار دم که با جای خالی کوک مواجه شدم روی تخت نشستم که نامه ای که روی میز کنار تخت بود نظرم رو جلب کرد برش داشتم و دیدم از طرفه جونگکوکه که نوشته...
نامه:
صبحت بخیر پرنسس من کار دارم و باید برم مواظب خودت باش و صبحونهات رو کامل بخور اگه بفهمم صبحونهات رو کامل نخوردی من میدونم و تو
ا/ت: خوشحال بودم که رابطهام با جونگکوک مثل قبل شده پا شدم رفتم دستشویی و کارای مربوطه رو انجام دادم موهام رو شونه کردم و لباسم رو عوض کردم و برای صبحونه رفتم پایین که لینا رو دیدم
لینا: به به رفیق بی معرفت ما معلوم هست چند وقته کجایی
ا/ت: بخدا حالم خوب نبود حالا ولش بیا بریم صبحونه
لینا: اوکی
ادمین:
ا/ت و لینا بعد از خوردن صبحونه رفتن و داخل حیات نشستن و کلی صحبت کردم بعد هم اومد داخل و با PS5 کلی بازی کردن
ادامه دارد...
حمایت
ویو جونگکوک:
وقتی ا/ت آروم شد آروم روی تخت درازش کردم و تو بغلم گرفتمش که سرش رو سینم بود و موهاش رو نوازش میکردم بعد از چند دقیقه که نگاهش کردم دیدم آروم خوابش برده آروم چند تار مو که رو صورتش افتاده بود رو کنار زدم و با خودم گفتم: چطور میخواستم ولش کنم و بزارم بره منی که تا این حد بهش وابسته بودم حالا که تصمیم گرفتم پیش خودم نگهش دارم تصمیم گرفتم تمام تلاشم رو برای محافظت ازش بکنم
فردا صبح...
ویو جونگکوک:
از خواب که بیدار شدم با صورت غرق در خواب فرشتهام روبهرو شدم آروم طوری که بیدار نشه از روی تخت بلند شدم و وقتی که خواستم از اتاق برم بیرون یه چیزی یادم افتاد برگشتم و روی یه کاغذ یه چیزی نوشتم و گذاشتم روی میز کنار تخت که وقتی ا/ت بیدار شد ببیندش و بعد رفتم
ویو ا/ت:
از خواب بیدار دم که با جای خالی کوک مواجه شدم روی تخت نشستم که نامه ای که روی میز کنار تخت بود نظرم رو جلب کرد برش داشتم و دیدم از طرفه جونگکوکه که نوشته...
نامه:
صبحت بخیر پرنسس من کار دارم و باید برم مواظب خودت باش و صبحونهات رو کامل بخور اگه بفهمم صبحونهات رو کامل نخوردی من میدونم و تو
ا/ت: خوشحال بودم که رابطهام با جونگکوک مثل قبل شده پا شدم رفتم دستشویی و کارای مربوطه رو انجام دادم موهام رو شونه کردم و لباسم رو عوض کردم و برای صبحونه رفتم پایین که لینا رو دیدم
لینا: به به رفیق بی معرفت ما معلوم هست چند وقته کجایی
ا/ت: بخدا حالم خوب نبود حالا ولش بیا بریم صبحونه
لینا: اوکی
ادمین:
ا/ت و لینا بعد از خوردن صبحونه رفتن و داخل حیات نشستن و کلی صحبت کردم بعد هم اومد داخل و با PS5 کلی بازی کردن
ادامه دارد...
حمایت
۹.۹k
۰۱ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.