پارت 11 ما همه مرده ایم
پارت 11 ما همه مرده ایم
جیا حرکاتش مثل زامبی شده بود
جیا: ا/ت تو. تو باور نمیکنی نه
داشتم میرفتم سمتش که جونگکوک به عقب کشیدم
ا/ت: ولمم کنن
کوک: اون زامبی شده میفهمیی
جیا: گفتمم زامبیی نشدممم
تقریبا دیگه وقتش بود داشت زامبی میشد داشت حمله ور میشد سمتم کهجونگکوک حلش داد عقب جیمین از اونطرف کمکش میکرد که جیا رو بندازن پایین جیا رو انداختن پایین که دستشو گرفتم جونگکوک میگفت دستشو ول کنم ولی نه اون دوستم بود نمیخواستم از دستش بدم ما فقط چند روز با هم دوست بودیم اندازه چند سالی میشد ولی نه تموم شد جونگکوک یه چیزی اورد که دستشو از دستم جدا کنه دست جیا تو دستم رها شد مثل این بود که کسی که خیلی برام عزیز بود از خانوادم رو از دست دادم ولی خب زندگی اینطوریه از اون طرف تهیونگ اون پایین از اونطرف هم جیا
یک ساعت بعد
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کوک: ا/ت
ا/ت: چیه
کوک: اون شلنگه رو یادت میاد
ا/ت: خب که چی
کوک: اونو انداختی دمه در
ا/ت: اره
کوک: باید اونو بیاریمش اینجا
نیلا: برا چی میخوای
کوک: دخالت نکن
اریک دمه در وایساده بود که زامبی ها نیان
کوک: اریک یکم از در رو باز کن تا بتونم شلنگو بیارم
اریک: باشه
جونگکوک داشت تلاش میکرد اون شلنگو بیاره و نتونست
جیمین: هی جونگکوک با این چوب ببینم میتونی بیاریش یا نه
کوک: بده ببینم
تونست شلنگو بیاره
کوک: حالا بچه ها بیاین این شلنگو اندازه ای که پا بره توش گره بزنیم میتونیم بریم پایین شاید اونجا امنتر از اینجا بود
همه: باشه
داشتن شلنگو گره میزدن منم با سانا پیش میا بودیم بعد اینکه کارشون تموم شد کوک گفت
کوک: خب بچه ها من اول میرم
رفت نگاه کرد ولی منصرف شد
کوک: نه من نمیرم اوکا تو اول برو
اوکا: چ چی منن
کوک: نه پس کی بره
اوکا: ببینم اونجا چی دیدی که منو میفرستی
کوک: بیا برو تو
اوکا داشت با ترس میرفت پایین وقتی رسید گفت
اوکا: بچههه هاا خانم پارک اینجاستتت
مازیا: منم میرم پایین
اون.وو: منم بعده اون
همه رفتن میا هم رفت من موندم اخر با جونگکوک
داشتم میرفتم پایین که زامبی ها داشتن دره اون کلاس رو میشکوندن سرعتمو بردم بالا برای اینکه جونگکوک هم زود بیاد پایین رسیدم تا اون میخواست بیاد زامبی ها درو شکستن و حمله کردن بهش و جونگکوک مجبور شد خودشو بندازه پایین
جیا حرکاتش مثل زامبی شده بود
جیا: ا/ت تو. تو باور نمیکنی نه
داشتم میرفتم سمتش که جونگکوک به عقب کشیدم
ا/ت: ولمم کنن
کوک: اون زامبی شده میفهمیی
جیا: گفتمم زامبیی نشدممم
تقریبا دیگه وقتش بود داشت زامبی میشد داشت حمله ور میشد سمتم کهجونگکوک حلش داد عقب جیمین از اونطرف کمکش میکرد که جیا رو بندازن پایین جیا رو انداختن پایین که دستشو گرفتم جونگکوک میگفت دستشو ول کنم ولی نه اون دوستم بود نمیخواستم از دستش بدم ما فقط چند روز با هم دوست بودیم اندازه چند سالی میشد ولی نه تموم شد جونگکوک یه چیزی اورد که دستشو از دستم جدا کنه دست جیا تو دستم رها شد مثل این بود که کسی که خیلی برام عزیز بود از خانوادم رو از دست دادم ولی خب زندگی اینطوریه از اون طرف تهیونگ اون پایین از اونطرف هم جیا
یک ساعت بعد
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کوک: ا/ت
ا/ت: چیه
کوک: اون شلنگه رو یادت میاد
ا/ت: خب که چی
کوک: اونو انداختی دمه در
ا/ت: اره
کوک: باید اونو بیاریمش اینجا
نیلا: برا چی میخوای
کوک: دخالت نکن
اریک دمه در وایساده بود که زامبی ها نیان
کوک: اریک یکم از در رو باز کن تا بتونم شلنگو بیارم
اریک: باشه
جونگکوک داشت تلاش میکرد اون شلنگو بیاره و نتونست
جیمین: هی جونگکوک با این چوب ببینم میتونی بیاریش یا نه
کوک: بده ببینم
تونست شلنگو بیاره
کوک: حالا بچه ها بیاین این شلنگو اندازه ای که پا بره توش گره بزنیم میتونیم بریم پایین شاید اونجا امنتر از اینجا بود
همه: باشه
داشتن شلنگو گره میزدن منم با سانا پیش میا بودیم بعد اینکه کارشون تموم شد کوک گفت
کوک: خب بچه ها من اول میرم
رفت نگاه کرد ولی منصرف شد
کوک: نه من نمیرم اوکا تو اول برو
اوکا: چ چی منن
کوک: نه پس کی بره
اوکا: ببینم اونجا چی دیدی که منو میفرستی
کوک: بیا برو تو
اوکا داشت با ترس میرفت پایین وقتی رسید گفت
اوکا: بچههه هاا خانم پارک اینجاستتت
مازیا: منم میرم پایین
اون.وو: منم بعده اون
همه رفتن میا هم رفت من موندم اخر با جونگکوک
داشتم میرفتم پایین که زامبی ها داشتن دره اون کلاس رو میشکوندن سرعتمو بردم بالا برای اینکه جونگکوک هم زود بیاد پایین رسیدم تا اون میخواست بیاد زامبی ها درو شکستن و حمله کردن بهش و جونگکوک مجبور شد خودشو بندازه پایین
۳.۷k
۱۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.