پارت 8 رمان 💜
آروم و شیطون: 7
~~~~~~~~
تا رژ لبم رو درست کنم .. راه افتادم .. رسیدم به تالار .. یه باغ تالار خیلییی بزرگ بود .. عروسی ماهانم تویه باغ تالار خیلی بزرگ و خوشگل بود ..
وارد شدم همه. جا ساکت بود .. از هامون .. پسر کاملیا دختر عمم پرسیدم : هامون بقیه کجان ؟ هامون : اتاق عقدن .. رفتم اتاق عقد .. آروم درو باز کردم .... هنوز همه نیمده بودن فقط خانواده و اقوام خیلی نزدیک ... همه توی اتاق عقد جمع بودن ... همه جا ساکت بود و فقط صدای عاقد میومد ... برای بار سوم عرض میکنم .. سرکار خانم ماهور نکونام فرزند آریا ... ایا مایلید شمارا با مهریه یک جلد کلام الله مجید و هزار شاخه گل رز و پنج هزار سکه تمام بهار آزادی به عقد دائم جناب آقای عرشیا مدیری .. فرزند کیهان در بیاورم .. ایا وکیلم ؟
ماهور و عرشیا چشمشون به قران بود ... ماهور بلند و رسا گفت : با اجازه بزرگترا بله ... همه شروع کردن به کل کشیدن ... همون لحظه ماهور چادرشو دراورد و محکم عرشیا رو بغل کرد .. از اتاق عقد رفتیم بیرون .. لادن .. دختر خواهر عرشیا .. جانان ...
~~~~~~~~
تا رژ لبم رو درست کنم .. راه افتادم .. رسیدم به تالار .. یه باغ تالار خیلییی بزرگ بود .. عروسی ماهانم تویه باغ تالار خیلی بزرگ و خوشگل بود ..
وارد شدم همه. جا ساکت بود .. از هامون .. پسر کاملیا دختر عمم پرسیدم : هامون بقیه کجان ؟ هامون : اتاق عقدن .. رفتم اتاق عقد .. آروم درو باز کردم .... هنوز همه نیمده بودن فقط خانواده و اقوام خیلی نزدیک ... همه توی اتاق عقد جمع بودن ... همه جا ساکت بود و فقط صدای عاقد میومد ... برای بار سوم عرض میکنم .. سرکار خانم ماهور نکونام فرزند آریا ... ایا مایلید شمارا با مهریه یک جلد کلام الله مجید و هزار شاخه گل رز و پنج هزار سکه تمام بهار آزادی به عقد دائم جناب آقای عرشیا مدیری .. فرزند کیهان در بیاورم .. ایا وکیلم ؟
ماهور و عرشیا چشمشون به قران بود ... ماهور بلند و رسا گفت : با اجازه بزرگترا بله ... همه شروع کردن به کل کشیدن ... همون لحظه ماهور چادرشو دراورد و محکم عرشیا رو بغل کرد .. از اتاق عقد رفتیم بیرون .. لادن .. دختر خواهر عرشیا .. جانان ...
۵.۸k
۲۳ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.