پارت ششم عشق هوسی
ارسلان =یهوو گشنم شد متین توی پذیرایی بود بهش پیام دادم
(اس ارسلان ومتین)
ارسلان =غورباقه نیکا
متین=خفه بنال
ارسلان =من گشنم
متین=خوب به ا*(خدایا هیچ وقت این بوق از ما نگیر )
ارسلان =خفه یه چیزی سفارش بده بدو
متین =ای خدا باشه چی کوفت میکنی
ارسلان =چیکن با نوشابه و ماست موسیر و یه سیبزمینی بزرگ با یه سالاد با یه سیخ جوجه فقط متین از مشروب مونده
متین =ای کوفت بخری معده آدم نیست معده گاو دیانا بدبخت با تو چطوری می خواد زندگی کنه
ارسلان =به توچه خر از مشروب مونده
متین=اره مادگوه
ارسلان =خوب یادت نره سفارش بدی
متین =نه الان سفارش میدم گاو نر
(پایان اس ارسلان و متين )
متین =سفارش دادم غذا هارو نیم ساعت گذشت تو فکر بودم که یهو زنگ خورد تا اومدم بلندشم انگار یه خفاش دوید دیدم ارسلان گفتم یواش حیوان که توجه نکرد و رفت پایین غذا هارو آورد بالا مشروب هم گذاشت بغلش مثل یه خر خورد چقدر مشروب خورد بود ۲روز دیگه تولد ارسلان نمیدونم چکار کنم پیام دادم به نیکا
(اس متین😘 نیکا)
متین=سلام روباه من
نیکا =سلام غورباقه من
متین =عه نیکام
نیکا =جانم متینم
متین =ببین ۲ روز دیگه تولد ارسلان نمیدونم چکار کنم
نیکا=عه ببین فردا ساعت ۸ونیم شب من و دیانا تو یه سوال شما دوستای دیگه ای هم دارید دوست مشترک تو و ارسلان چند تا هستن
متین=اره زیادن
نیکا =خوب اکی پس بهشون پیام بده که فردا ساعت ۸ونیم کافه(مثلا اسمش گفت )
قرار بزارین من دیانا هم میایم
متین =اره این اکی مرسی عشقم ❤
نیکا =خواهش میکنم غورباقه من خداحافظ
متین =خداحافظ روباه من
(پایان مکالمه نیکا و متین)
متین =نشستم به کل بچه ها پیام دادم همه گفتن اکی بچه های ما اینا بودن امیر ،محمد،دیانا،نیکا ،پانیذ(بچه ها اون پانیذ که دوست دختر ارسلان بود پانی خودمون نیست خواستم بهتون بگم پانیذ خودمون با پانیذ شریفی فرق میکنه)عسل ،محمد رضا(بچه ها محمد رضا خودمون با رل سابق دیانا فرق میکنه ایم محمد رضا ما با محمد رضا محمدی فرق میکنه 😁😊) مهشاد و رضا ،آتوسا،رکسانا همه اکی دادن گوشی گذاشتم زمین دیدم ارسلان دوباره داره مشروب میخورتا آخر بتری خورد گفتم بلند شو ببینم خر گاو پاشو چقدر می خوری اه بلندش و برو تو اتاقت پاشد رفت
دیانا =نور خورشید چقدر قشنگ رفتم تو تراس نشستم کتری برقیم روشن کردم یه چایی ریختم رفتم صورتم شستم اومد بیرون رفتم سمت تراس نشستم تو تراس چایم خوردم رفتم تو فکر که برای ارسلان چی بخرم برای تولدش به نظرم براش یه گیتار بگیرم چون نیکا پرسیده بود گفت بود گیتار امروز میبرمش به یه بهونه یه خاصی گیتار فروشی ساعت ۸ونیم هم که کافه ایم ساعت دیدم شاخم در اومد ساعت ۳ بعد ازظهر رفتم حموم نیم ساعت تو حموم بودم بعد اومدم موهام درست کردم دیدم ساعت ۴ بلند شدم یه آرایش سفید و مشکی کردم با یه روژ لب مشکی همین لباسمم یه دورس سفید با یه شلوار بگ مشکی پارچه ای با یه کتونی سفید و مشکی
متین و ارسلان این هم متین گفت هم ارسیم=بلند شدم دیدم ساعت ۳ رفتم یه
دوش گرفتم اومدم
ارسلان=یه کت شلوار مشکی که زیریش سفید با یه کتونی مشکی
متین یه کت شلوار طوسی با زیریه سفید
رفتیم تو پارکینگ سوار ماشین شدیم ارسلان زد رو بلد و حرکت کردیم رسیدم یهوو
گاو ممنوع کپی
(اس ارسلان ومتین)
ارسلان =غورباقه نیکا
متین=خفه بنال
ارسلان =من گشنم
متین=خوب به ا*(خدایا هیچ وقت این بوق از ما نگیر )
ارسلان =خفه یه چیزی سفارش بده بدو
متین =ای خدا باشه چی کوفت میکنی
ارسلان =چیکن با نوشابه و ماست موسیر و یه سیبزمینی بزرگ با یه سالاد با یه سیخ جوجه فقط متین از مشروب مونده
متین =ای کوفت بخری معده آدم نیست معده گاو دیانا بدبخت با تو چطوری می خواد زندگی کنه
ارسلان =به توچه خر از مشروب مونده
متین=اره مادگوه
ارسلان =خوب یادت نره سفارش بدی
متین =نه الان سفارش میدم گاو نر
(پایان اس ارسلان و متين )
متین =سفارش دادم غذا هارو نیم ساعت گذشت تو فکر بودم که یهو زنگ خورد تا اومدم بلندشم انگار یه خفاش دوید دیدم ارسلان گفتم یواش حیوان که توجه نکرد و رفت پایین غذا هارو آورد بالا مشروب هم گذاشت بغلش مثل یه خر خورد چقدر مشروب خورد بود ۲روز دیگه تولد ارسلان نمیدونم چکار کنم پیام دادم به نیکا
(اس متین😘 نیکا)
متین=سلام روباه من
نیکا =سلام غورباقه من
متین =عه نیکام
نیکا =جانم متینم
متین =ببین ۲ روز دیگه تولد ارسلان نمیدونم چکار کنم
نیکا=عه ببین فردا ساعت ۸ونیم شب من و دیانا تو یه سوال شما دوستای دیگه ای هم دارید دوست مشترک تو و ارسلان چند تا هستن
متین=اره زیادن
نیکا =خوب اکی پس بهشون پیام بده که فردا ساعت ۸ونیم کافه(مثلا اسمش گفت )
قرار بزارین من دیانا هم میایم
متین =اره این اکی مرسی عشقم ❤
نیکا =خواهش میکنم غورباقه من خداحافظ
متین =خداحافظ روباه من
(پایان مکالمه نیکا و متین)
متین =نشستم به کل بچه ها پیام دادم همه گفتن اکی بچه های ما اینا بودن امیر ،محمد،دیانا،نیکا ،پانیذ(بچه ها اون پانیذ که دوست دختر ارسلان بود پانی خودمون نیست خواستم بهتون بگم پانیذ خودمون با پانیذ شریفی فرق میکنه)عسل ،محمد رضا(بچه ها محمد رضا خودمون با رل سابق دیانا فرق میکنه ایم محمد رضا ما با محمد رضا محمدی فرق میکنه 😁😊) مهشاد و رضا ،آتوسا،رکسانا همه اکی دادن گوشی گذاشتم زمین دیدم ارسلان دوباره داره مشروب میخورتا آخر بتری خورد گفتم بلند شو ببینم خر گاو پاشو چقدر می خوری اه بلندش و برو تو اتاقت پاشد رفت
دیانا =نور خورشید چقدر قشنگ رفتم تو تراس نشستم کتری برقیم روشن کردم یه چایی ریختم رفتم صورتم شستم اومد بیرون رفتم سمت تراس نشستم تو تراس چایم خوردم رفتم تو فکر که برای ارسلان چی بخرم برای تولدش به نظرم براش یه گیتار بگیرم چون نیکا پرسیده بود گفت بود گیتار امروز میبرمش به یه بهونه یه خاصی گیتار فروشی ساعت ۸ونیم هم که کافه ایم ساعت دیدم شاخم در اومد ساعت ۳ بعد ازظهر رفتم حموم نیم ساعت تو حموم بودم بعد اومدم موهام درست کردم دیدم ساعت ۴ بلند شدم یه آرایش سفید و مشکی کردم با یه روژ لب مشکی همین لباسمم یه دورس سفید با یه شلوار بگ مشکی پارچه ای با یه کتونی سفید و مشکی
متین و ارسلان این هم متین گفت هم ارسیم=بلند شدم دیدم ساعت ۳ رفتم یه
دوش گرفتم اومدم
ارسلان=یه کت شلوار مشکی که زیریش سفید با یه کتونی مشکی
متین یه کت شلوار طوسی با زیریه سفید
رفتیم تو پارکینگ سوار ماشین شدیم ارسلان زد رو بلد و حرکت کردیم رسیدم یهوو
گاو ممنوع کپی
۱۵.۱k
۲۲ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.