فیک پرستار قلبم p²
جیون : باشههههههه الان تو مامانمیی ، میشه بهت بگم مامان ؟
ات: معلومه قشنگم
*شب شد و جین برگشت خونه*
ات : سلام ، آقای کیم جیون خیلی خوابش میومد خوابوندمش یکم بعد بیدارش کنید شام بخوره
جین: اوو .. باشه خیلی ممنون
"پرش زمانی صبح "
جیون: من نمیخوام برم مهد
جین: اهههه بچه اذیت نکن دیگه بیا بریم
جیون: نمیخوامممممممم
جین: چرا؟ چرا نمیخوای؟
جیون: بچه ها چون مامانم مرده مسخره میکنن بهم میگن یتیم ولی اونا نمیدونن من مامان دارم
جین: مامان داری ؟ کیه؟
جیون: ات ، ات مامانمه
جین:*پوزخند* باشه ... باشه حالا راه بیوفته ببینم
جین جیون رو برد مهد و با معلمش راجب بچه ها حرف زد
جین: سلام خانم شما معلم جیون هستین؟
یارو زنه: بله شما پدرش هستین؟
جین : بعله ... میخواستم راجب رفتار بچه ها صحبت کنم (رازارترتلتلتاچندچندنچو)مثلا توضیح داد😂😂🤌🏻🫱🏻🫲🏼😔
یارو زنه : اوممم بعله حق با شماست من با مادر و پدر بچه ها صحبت میکنم
و بعد جین میره کمپانی
(دوستان عزیز ادمین از شدت خستگی بمرده بعد نمیخوای لایک کنی؟😔🤌🏻🗿)
بعد مهد ات میره دنبال جیون
جیون: مامانننننننن ... سلامممممم
ات: سلام جیونمممم چطورییی
بچه ها : اعه ، انگار اونم مامان داشت ... ولی فک کنم باباش زن گرفته چون مامانشو قبلا دیده بودم
ات و جیون رفتن خونه و نشستن کاردستی درست کردن
جیون: راستی به بابام گفتم تو مامانمی
ات: چی؟ چی؟ منظورم اینه چی گفت ؟
جیون: خندید
ات: آها ، راستی وقت غذاعه
ات و جیون غذا خوردن و بعد جین برگشت خونه
جین: خانم ات میخوام باهاتون صحبت کنم ، البته خصوصی
ات: اوکی ، جیون لطفا برو توی اتاقت بعد من میام پیشت باشه؟
جین: راستش میخواستم بگم ....
ات: معلومه قشنگم
*شب شد و جین برگشت خونه*
ات : سلام ، آقای کیم جیون خیلی خوابش میومد خوابوندمش یکم بعد بیدارش کنید شام بخوره
جین: اوو .. باشه خیلی ممنون
"پرش زمانی صبح "
جیون: من نمیخوام برم مهد
جین: اهههه بچه اذیت نکن دیگه بیا بریم
جیون: نمیخوامممممممم
جین: چرا؟ چرا نمیخوای؟
جیون: بچه ها چون مامانم مرده مسخره میکنن بهم میگن یتیم ولی اونا نمیدونن من مامان دارم
جین: مامان داری ؟ کیه؟
جیون: ات ، ات مامانمه
جین:*پوزخند* باشه ... باشه حالا راه بیوفته ببینم
جین جیون رو برد مهد و با معلمش راجب بچه ها حرف زد
جین: سلام خانم شما معلم جیون هستین؟
یارو زنه: بله شما پدرش هستین؟
جین : بعله ... میخواستم راجب رفتار بچه ها صحبت کنم (رازارترتلتلتاچندچندنچو)مثلا توضیح داد😂😂🤌🏻🫱🏻🫲🏼😔
یارو زنه : اوممم بعله حق با شماست من با مادر و پدر بچه ها صحبت میکنم
و بعد جین میره کمپانی
(دوستان عزیز ادمین از شدت خستگی بمرده بعد نمیخوای لایک کنی؟😔🤌🏻🗿)
بعد مهد ات میره دنبال جیون
جیون: مامانننننننن ... سلامممممم
ات: سلام جیونمممم چطورییی
بچه ها : اعه ، انگار اونم مامان داشت ... ولی فک کنم باباش زن گرفته چون مامانشو قبلا دیده بودم
ات و جیون رفتن خونه و نشستن کاردستی درست کردن
جیون: راستی به بابام گفتم تو مامانمی
ات: چی؟ چی؟ منظورم اینه چی گفت ؟
جیون: خندید
ات: آها ، راستی وقت غذاعه
ات و جیون غذا خوردن و بعد جین برگشت خونه
جین: خانم ات میخوام باهاتون صحبت کنم ، البته خصوصی
ات: اوکی ، جیون لطفا برو توی اتاقت بعد من میام پیشت باشه؟
جین: راستش میخواستم بگم ....
۸.۷k
۲۱ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.