کوک من p44
که یهو کوک میاد
کوک: خب میخوام یچیزی بگم
اعضا: بگو
کوک: خب این دو تا خانوما آرمی هستن و ات دوست دختر من و میا دوست دختر هیونگه
جیهوپ:واقعااااا
جیمین: اووووووووووووووووووووووووووو
جین: کوک بیا بیرون میخوام در مورد یه چیزی باهات صحبت کنم،تنها
کوک:باشه هیونگ
و جین و کوک با هم رفتن بیرون و جین گفت
جین: جونگ کوک(عصبانی_داد)
کوک:چی شده
جین: تا یه زمانی میگفتن تو و فیلیکس قرار میزارین بعد میگفتن تو و تهیونگ گ.ی هستین
تو خسته نشدی از شایعات(عصبانی)
کوک: هیونگ چرا اینجوری میکنی
جین: تو داری قوانین کمپانی رو زیر پا میزاری(داد)
کوک: خب هیونگ من عاشقش شدم
جین: میری باهاش کات میکنی و به تهیونگم میگی باید با دوست دخترش کات کنه وگرنه تو و تهیونگ رو از گروه خودم میندازیم بیرون(عربده)
کوک:اما هیونگ آخه م...............
جین: اما و آخه نداریم سریع
کوک: هیونگ چرا اینجوری میکنی(بغض)
جین: من بخاطر خودت و اون دخترا میگم
کوک: نه بخاطر کمپانی داری میگی
جین: نخیر، اگه تو با اون دختر قرار بزاریم ارمیا میفهمن و دیگه اون دختر رو زنده نمیزارن ، یا باهاش کاری میکنم که خودش ، خودشو بکشه
کوک: (یه قطره اشک از چشماش میاد)
کوک: من حق عاشق شدن ندارم
جین:همین حرفایی که زدم رو به تهیونگ هم میزنی
کوک: با....با....باشه
جین:(میره)
کوک:(اشک هاشو پاک میکنه و میره توی سالن)
ات: کجا بودی
کوک: هیچی جین بخاطر کنسرت امشب باهام میخواست صحبت کنه
ات: کوک
کوک:بله
ات: من میخوام راه برم
کوک: نمیتونی
ات:( در تلاش که بلند بشه)
کوک:نکن ، حالا یه کاری دست خودت میدی
ات:(که یهو بلند میشه ولی بخاطر درد بخیه هاش دوباره میشینه)
کوک: افرین، تا اینجا کارت خوب بود ولی باید تمرین کنی
ات:اوهوم
تهیونگ با چهره ی سرخ شده از عصبانیت میاد سمت کوک
کوک: ه..ه..هیونگ
وی: کوک(عصبانی)
کوک:چی شده
وی: تو میدونستی که میا آرمیه ولی بهم نگفتی
کوک: میخواستیم بهت بگیم ولی وقت نشد
وی: یعنی چی وقت نشد
کوک: ببخشید
میا:عشقم حالا آرمی بودن من برات مهمه یا عشقمون
وی:معلومه که عشقمون ولی به من نباید دروغ میگفتی
کوک ویو
داشتم بحث های میا و تهیونگ رو میدیدم که یهو یاد حرفایی جین افتادم و گفتم
کوک: تهیونگ
وی: بله
کوک: میشه بریم بیرون سالن باهات حرف دارم
وی:اممم، باشه
کوک:تنها
وی: باشه
به زبان نویسنده 🤍
کوک و تهیونگ رفتن بیرون و کوک داشت همه چیز رو به تهیونگ میگفت و به زور تحمل کرد گریه نکنه
وی:همین
کوک: الان ناراحت نیستی که قراره از میا جدا بشی
وی:من به فکر میا هستم و بخاطر میا باید ازش جدا بشم
کوک: پس بیا بعد کنسرت بهشون بگیم ازشون جدا بشیم
وی: اوهوم ، باشه
کوک: ولی بازم دلم نمیخواد اینکار رو کنم
وی: پپپ
کوک: خب میخوام یچیزی بگم
اعضا: بگو
کوک: خب این دو تا خانوما آرمی هستن و ات دوست دختر من و میا دوست دختر هیونگه
جیهوپ:واقعااااا
جیمین: اووووووووووووووووووووووووووو
جین: کوک بیا بیرون میخوام در مورد یه چیزی باهات صحبت کنم،تنها
کوک:باشه هیونگ
و جین و کوک با هم رفتن بیرون و جین گفت
جین: جونگ کوک(عصبانی_داد)
کوک:چی شده
جین: تا یه زمانی میگفتن تو و فیلیکس قرار میزارین بعد میگفتن تو و تهیونگ گ.ی هستین
تو خسته نشدی از شایعات(عصبانی)
کوک: هیونگ چرا اینجوری میکنی
جین: تو داری قوانین کمپانی رو زیر پا میزاری(داد)
کوک: خب هیونگ من عاشقش شدم
جین: میری باهاش کات میکنی و به تهیونگم میگی باید با دوست دخترش کات کنه وگرنه تو و تهیونگ رو از گروه خودم میندازیم بیرون(عربده)
کوک:اما هیونگ آخه م...............
جین: اما و آخه نداریم سریع
کوک: هیونگ چرا اینجوری میکنی(بغض)
جین: من بخاطر خودت و اون دخترا میگم
کوک: نه بخاطر کمپانی داری میگی
جین: نخیر، اگه تو با اون دختر قرار بزاریم ارمیا میفهمن و دیگه اون دختر رو زنده نمیزارن ، یا باهاش کاری میکنم که خودش ، خودشو بکشه
کوک: (یه قطره اشک از چشماش میاد)
کوک: من حق عاشق شدن ندارم
جین:همین حرفایی که زدم رو به تهیونگ هم میزنی
کوک: با....با....باشه
جین:(میره)
کوک:(اشک هاشو پاک میکنه و میره توی سالن)
ات: کجا بودی
کوک: هیچی جین بخاطر کنسرت امشب باهام میخواست صحبت کنه
ات: کوک
کوک:بله
ات: من میخوام راه برم
کوک: نمیتونی
ات:( در تلاش که بلند بشه)
کوک:نکن ، حالا یه کاری دست خودت میدی
ات:(که یهو بلند میشه ولی بخاطر درد بخیه هاش دوباره میشینه)
کوک: افرین، تا اینجا کارت خوب بود ولی باید تمرین کنی
ات:اوهوم
تهیونگ با چهره ی سرخ شده از عصبانیت میاد سمت کوک
کوک: ه..ه..هیونگ
وی: کوک(عصبانی)
کوک:چی شده
وی: تو میدونستی که میا آرمیه ولی بهم نگفتی
کوک: میخواستیم بهت بگیم ولی وقت نشد
وی: یعنی چی وقت نشد
کوک: ببخشید
میا:عشقم حالا آرمی بودن من برات مهمه یا عشقمون
وی:معلومه که عشقمون ولی به من نباید دروغ میگفتی
کوک ویو
داشتم بحث های میا و تهیونگ رو میدیدم که یهو یاد حرفایی جین افتادم و گفتم
کوک: تهیونگ
وی: بله
کوک: میشه بریم بیرون سالن باهات حرف دارم
وی:اممم، باشه
کوک:تنها
وی: باشه
به زبان نویسنده 🤍
کوک و تهیونگ رفتن بیرون و کوک داشت همه چیز رو به تهیونگ میگفت و به زور تحمل کرد گریه نکنه
وی:همین
کوک: الان ناراحت نیستی که قراره از میا جدا بشی
وی:من به فکر میا هستم و بخاطر میا باید ازش جدا بشم
کوک: پس بیا بعد کنسرت بهشون بگیم ازشون جدا بشیم
وی: اوهوم ، باشه
کوک: ولی بازم دلم نمیخواد اینکار رو کنم
وی: پپپ
۴.۷k
۱۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.