چـقدر سخت اسـت...مـانـدن در حـالی کـه نـمی دانـــی چـهـ ب
چـقدر سخت اسـت...مـانـدن در حـالی کـه نـمی دانـــی چـهـ بـایـد کرد...وقتـی متوجه ایـ مـانـدن تـــو بـرای هیــــچکس مهـم نیست...
بغـچه یـ خـاطـراتـــت را جمـع میـکنی و مـیبندی...حال و روز آن بچه یـتیمی را دارم کـه بـوی نـان مـورد عـلاقـــه دیـــوانه اش کرده استـ ولی نمـی تـواند حـــرفی بـزند...
خیـلـی سختـه موقـع رفـتن نـــه قـــرانی بـــاشد که از زیـرش رد شوی و ببوسی اش...نـه کاسه. آبی بـا گل های پـر پـر درونـش...انـگار بـرای هیـچکسـی مهـم نـیسـتم خدایـــا...چندیـن بـار صدایـت کـردم ولـی جـوابـی نشـنیده امـ...مـیشود بـه ابـر هایـت بگویی کمـی بـرایـ مـن اشـک بـریـزند تـــا بـــدانم...تـــا نـاامـید نشـوم از خلقتـم...خدایـا تـو نمـیدانـی با شکسـته هـایـ قلبتـ راه رفتـن درحـالـی کهـ تـیزیـه خـورده شـکسـته هـای قـلبت را احـساس مـی کـنی... دویـــدن چـــــه حــــالـــــیستـ چــــه دردیـــــست چـــه سختـ اســـتـ...
خدایـــا بـه خودتـ قسـم نمیگذارم شبـ اولـ قـبـر چیزی بپرسـی...بـایـد بگذاری من بپـرسم خیـلـی چـیـزهـــا را...ایـــن همـه بـغـض بیـ صـدایـ مـن...به این همـه پرسـشـ و چـرا هـای درونـ مـــن...چرا همـه بر گلوی من مشتـ گذاشتنـد و بـر بغـض من لگد کـوبـیدنـد
نویسنده خودم
بغـچه یـ خـاطـراتـــت را جمـع میـکنی و مـیبندی...حال و روز آن بچه یـتیمی را دارم کـه بـوی نـان مـورد عـلاقـــه دیـــوانه اش کرده استـ ولی نمـی تـواند حـــرفی بـزند...
خیـلـی سختـه موقـع رفـتن نـــه قـــرانی بـــاشد که از زیـرش رد شوی و ببوسی اش...نـه کاسه. آبی بـا گل های پـر پـر درونـش...انـگار بـرای هیـچکسـی مهـم نـیسـتم خدایـــا...چندیـن بـار صدایـت کـردم ولـی جـوابـی نشـنیده امـ...مـیشود بـه ابـر هایـت بگویی کمـی بـرایـ مـن اشـک بـریـزند تـــا بـــدانم...تـــا نـاامـید نشـوم از خلقتـم...خدایـا تـو نمـیدانـی با شکسـته هـایـ قلبتـ راه رفتـن درحـالـی کهـ تـیزیـه خـورده شـکسـته هـای قـلبت را احـساس مـی کـنی... دویـــدن چـــــه حــــالـــــیستـ چــــه دردیـــــست چـــه سختـ اســـتـ...
خدایـــا بـه خودتـ قسـم نمیگذارم شبـ اولـ قـبـر چیزی بپرسـی...بـایـد بگذاری من بپـرسم خیـلـی چـیـزهـــا را...ایـــن همـه بـغـض بیـ صـدایـ مـن...به این همـه پرسـشـ و چـرا هـای درونـ مـــن...چرا همـه بر گلوی من مشتـ گذاشتنـد و بـر بغـض من لگد کـوبـیدنـد
نویسنده خودم
۳.۶k
۲۴ شهریور ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.