◓ 𝚖𝚊𝚜𝚝𝚎𝚛 𝚊𝚗𝚍 𝚜𝚕𝚊𝚟𝚎◒
◓ 𝚖𝚊𝚜𝚝𝚎𝚛 𝚊𝚗𝚍 𝚜𝚕𝚊𝚟𝚎◒
𝚙𝚊𝚛𝚝¹⁷
ات ویو
جسیکا. واقعا حرفشونو باور میکنین(انگیلیسی)
مامان جسیکا. جسیـ.
که قاشقو گذاشت دهنش و قرت داد
یکی دیگه
و یکی دیگه
جسیکا. دیدین(انگیلیسی)
ارباب. ات!
=صبر کنین
به جسیکا که نگاه کردم دیدم سرو روش بهم ریخته
بلند شدو رفت سمت دستشویی
ارباب. پس شامو چیکار کنیم ات
به ساعت خیره شدم دیدم ساعت ده و نیمه
رومو کردم به ارباب
=اگع دوبارع شروع کنم به شام درست کردن دیر وقت میشه
ارباب. پس کوک شام سفارش بده
کوک. چشم ارباب
کوک با تلفن خونه شام سفارش داد
منم شکمم خیلی درد میکرد
جسیکا اومد و منم شروع کردم ب جمع کردن سفره
جسیکا. چرا زودتر نگفتی(انگلیسی)
&جسیکا!
جسیکا یه چشم غوره ای به ته رفت
سفره رو جمع کردمو
غذاهارو انداختم دور و ظرفارو شستم و داشتم مواد غذایی هارو چک میکردم که کدوما تاریخ داشتن کدوم نه
شکمم بیش از حد درد میکرد شکممو گرفتم و سرمو انداختم پایین
نمیتونستم دارو بخرم چون معدم خالی بود
&حالت خوبه؟
سرمو با ضرب بالا بردم
دیدم یه مرد مغرور جلوم وایستاده
=چیزی لازم دارین؟
&حالت خوبه؟
=آ اره
&آب میخوام
رفتم سمت یخچالو فلاسک آبو برداشتم گذاشتم رو کابینت و یه لیوان هم برداشتمو داشتم آب میریختم که دستیدور شکمم حس کردم و فهمیدم سرشو گذاشته رو شونم
&فقط بدونم سقطش کردی من میدونمو تو(آروم)
من اصلا همچین احتمالی نداده بودم
گردمو بوسید و منم سریع لیوانو دادم دستشو وسایلارو گذاشتم سر جاش
نشستمرو صندلی آشپز
یعنی امکان داره همچین اتفاقی افتاده باشه
آخرین راب.طه مون... چرا اینکارو باهام کرد
کم کم داشت بغض جای شک رو میگرفت
بلند شدمو و چندتا سیب زمینیو گذاشتم تو آب جوش تا منو کوک یچیزی به خردن داشته باشیم
همش با خودم تکرار میکردم
این شکم درد برای گشنه ایه
این شکم درد برای گشنه ایه
این شکم درد برای گشنه ایه
کوک. داری چیکار میکنی
سریع خودمو جمع و جور کردم
=دارم چیزی درست میکنم بخریم(لبخند)
کوک. آها
(فردا)
ات ویو
وقتی بیدار شدم یه کیسه کنار بالشتم دیدم بازش کردم و دیدم....
𝚙𝚊𝚛𝚝¹⁷
ات ویو
جسیکا. واقعا حرفشونو باور میکنین(انگیلیسی)
مامان جسیکا. جسیـ.
که قاشقو گذاشت دهنش و قرت داد
یکی دیگه
و یکی دیگه
جسیکا. دیدین(انگیلیسی)
ارباب. ات!
=صبر کنین
به جسیکا که نگاه کردم دیدم سرو روش بهم ریخته
بلند شدو رفت سمت دستشویی
ارباب. پس شامو چیکار کنیم ات
به ساعت خیره شدم دیدم ساعت ده و نیمه
رومو کردم به ارباب
=اگع دوبارع شروع کنم به شام درست کردن دیر وقت میشه
ارباب. پس کوک شام سفارش بده
کوک. چشم ارباب
کوک با تلفن خونه شام سفارش داد
منم شکمم خیلی درد میکرد
جسیکا اومد و منم شروع کردم ب جمع کردن سفره
جسیکا. چرا زودتر نگفتی(انگلیسی)
&جسیکا!
جسیکا یه چشم غوره ای به ته رفت
سفره رو جمع کردمو
غذاهارو انداختم دور و ظرفارو شستم و داشتم مواد غذایی هارو چک میکردم که کدوما تاریخ داشتن کدوم نه
شکمم بیش از حد درد میکرد شکممو گرفتم و سرمو انداختم پایین
نمیتونستم دارو بخرم چون معدم خالی بود
&حالت خوبه؟
سرمو با ضرب بالا بردم
دیدم یه مرد مغرور جلوم وایستاده
=چیزی لازم دارین؟
&حالت خوبه؟
=آ اره
&آب میخوام
رفتم سمت یخچالو فلاسک آبو برداشتم گذاشتم رو کابینت و یه لیوان هم برداشتمو داشتم آب میریختم که دستیدور شکمم حس کردم و فهمیدم سرشو گذاشته رو شونم
&فقط بدونم سقطش کردی من میدونمو تو(آروم)
من اصلا همچین احتمالی نداده بودم
گردمو بوسید و منم سریع لیوانو دادم دستشو وسایلارو گذاشتم سر جاش
نشستمرو صندلی آشپز
یعنی امکان داره همچین اتفاقی افتاده باشه
آخرین راب.طه مون... چرا اینکارو باهام کرد
کم کم داشت بغض جای شک رو میگرفت
بلند شدمو و چندتا سیب زمینیو گذاشتم تو آب جوش تا منو کوک یچیزی به خردن داشته باشیم
همش با خودم تکرار میکردم
این شکم درد برای گشنه ایه
این شکم درد برای گشنه ایه
این شکم درد برای گشنه ایه
کوک. داری چیکار میکنی
سریع خودمو جمع و جور کردم
=دارم چیزی درست میکنم بخریم(لبخند)
کوک. آها
(فردا)
ات ویو
وقتی بیدار شدم یه کیسه کنار بالشتم دیدم بازش کردم و دیدم....
۳.۶k
۰۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.