ددی خشن من
ددی خشن من
part 7.
ویو یونگی
صبح ساعت ۸ رفتم باند و از اونجا رفتم شرکت از لحاظی که خیلی وقت بود نرفته بودم تا ساعت ۱۰ شرکت بود ساعت ۱۰ و خورده ای تموم شدم و رفتم خونه
وارد خونه شدم و به سمت کاناپه حرکت کردم که باجسم کوچولویی روی کاناپه درحالی داره میخنده رو دیدم محوش شده بودم اون یه فرشته ی بی بال بود
فکر کنم وجود منو حس کرد و برگشت و نگام کرد و با عصبانیت اومد جلو اونقدر کوچولو بود که تا وست سینم بود
+ هی تو مردک گنده
از نسبتی که بهم داده بود خنده گرفت
- من گندم یا کوچولویی ( باخنده )
+ تو منو آوردی اینجا نه بهم گوشی میدی نه میزاری برم بیرون و نه کاری کنم من خسته شدم ( عصبی)
الان دلیلش رو فهمیده بودم راست میگفت
- اوووو ...... دنبالم بیا
ویو ات
همراهش رفتم از پله ها بالا رفتیم که وارد یه اتاقی شدیم واووو عجب اتاقی اتاق کارش بود
- بشین
رفتم روی میز کارش نشستم
رفت سراغ گشتن اون کمدا بعد حدودا ۱۰ مین با گوشیم برگشت وقتی منو دید زد زیر خنده
- یا کوچولو بازیگوش چرا رو میز نشستی !!!
........
part 7.
ویو یونگی
صبح ساعت ۸ رفتم باند و از اونجا رفتم شرکت از لحاظی که خیلی وقت بود نرفته بودم تا ساعت ۱۰ شرکت بود ساعت ۱۰ و خورده ای تموم شدم و رفتم خونه
وارد خونه شدم و به سمت کاناپه حرکت کردم که باجسم کوچولویی روی کاناپه درحالی داره میخنده رو دیدم محوش شده بودم اون یه فرشته ی بی بال بود
فکر کنم وجود منو حس کرد و برگشت و نگام کرد و با عصبانیت اومد جلو اونقدر کوچولو بود که تا وست سینم بود
+ هی تو مردک گنده
از نسبتی که بهم داده بود خنده گرفت
- من گندم یا کوچولویی ( باخنده )
+ تو منو آوردی اینجا نه بهم گوشی میدی نه میزاری برم بیرون و نه کاری کنم من خسته شدم ( عصبی)
الان دلیلش رو فهمیده بودم راست میگفت
- اوووو ...... دنبالم بیا
ویو ات
همراهش رفتم از پله ها بالا رفتیم که وارد یه اتاقی شدیم واووو عجب اتاقی اتاق کارش بود
- بشین
رفتم روی میز کارش نشستم
رفت سراغ گشتن اون کمدا بعد حدودا ۱۰ مین با گوشیم برگشت وقتی منو دید زد زیر خنده
- یا کوچولو بازیگوش چرا رو میز نشستی !!!
........
۵.۶k
۱۸ آبان ۱۴۰۳
comments (۷)
no_comment