غیرتی من
غیرتی من
پارت 51
یان:باشه دیگه از این حرفا نمیزنم
ساکت نشستم تا خونه رسیدم از ماشین پیاده شدم اریل رو بغل کردم و به سمت خونه رفنم رفتم تو اتاق درو قفل کردم و به شویی زنگ زدم همه چیز رو براش تعریف کردم که یان اومد پشت در اتاق
یان:درو باز کن
کوی:امشب تو اتاق نمیخوابی همین که گفتم
یان من رو زمین نمیتونم بخوابم
کوی:برو تو اتاق مهمون
یان:اونجا راحت نیستم
کوی:مشکله خودته به من چه
به صحبتام با شویی ادامه دادم که یان اومد تو با یه دسته کیلید بلند شوم رفتم سمتش هلش میدادم از اتاق بیرون که براید استایل بغلم کردم و انداخت رو تخت و اومد روم
یان:من نگفتم که بیای خونه و جدا از من بخوابی
شویی:اقای شی کار خودتو بکن
تلفن قطع شد یان از روم بلند شد و منو کشید سمت خودش سرمو رو دستش گذاشت و خوابید منم کم کم خوابم برد
(صبح)
از تشنگی زیاد بلند شدم اروم از روی تخت بلند شدم رفتم پایین اب ورداشتم و خوردم اصلا حوصله نداشتم دوباره از پله ها برم بالا رفتم و دراز کشیدم روی مبل و دوباره خوابم برد
با صدای تغ تغ تغ بلندش دم دیدم که شی یان داره تو اشپزخونه با وسایل ور میره
کوی:چیکار میکنی؟
یان:ییدارت کردم؟
کوی:تو اشپزخونه چی میخوای؟
یان:گشنت نیست چی دوست داری درست کنم؟
کوی:بولگوگی با کیمچی
یان:غذای کره ای؟
کوی:اره خیلی خوشمزه اس
یان شروع کرد به درست کردن منم دوباره خوابم برد
(ظهر)
و صدای یاگ از خواب بیدار شدم
یان:کوی کوی بیدارشو پف کردی انقدر خوابیدی
کوی:باشه باشه
رفتم سرویس اومدم بیرون دیدم غذا ها رو میزه با سرعت رفتم طرفشون نشستم که یان برنج هم اورد و شروع کردیم به خوردن
یان:کوی فردا یه مهمونیه میای بریم
کوی:......
پارت 51
یان:باشه دیگه از این حرفا نمیزنم
ساکت نشستم تا خونه رسیدم از ماشین پیاده شدم اریل رو بغل کردم و به سمت خونه رفنم رفتم تو اتاق درو قفل کردم و به شویی زنگ زدم همه چیز رو براش تعریف کردم که یان اومد پشت در اتاق
یان:درو باز کن
کوی:امشب تو اتاق نمیخوابی همین که گفتم
یان من رو زمین نمیتونم بخوابم
کوی:برو تو اتاق مهمون
یان:اونجا راحت نیستم
کوی:مشکله خودته به من چه
به صحبتام با شویی ادامه دادم که یان اومد تو با یه دسته کیلید بلند شوم رفتم سمتش هلش میدادم از اتاق بیرون که براید استایل بغلم کردم و انداخت رو تخت و اومد روم
یان:من نگفتم که بیای خونه و جدا از من بخوابی
شویی:اقای شی کار خودتو بکن
تلفن قطع شد یان از روم بلند شد و منو کشید سمت خودش سرمو رو دستش گذاشت و خوابید منم کم کم خوابم برد
(صبح)
از تشنگی زیاد بلند شدم اروم از روی تخت بلند شدم رفتم پایین اب ورداشتم و خوردم اصلا حوصله نداشتم دوباره از پله ها برم بالا رفتم و دراز کشیدم روی مبل و دوباره خوابم برد
با صدای تغ تغ تغ بلندش دم دیدم که شی یان داره تو اشپزخونه با وسایل ور میره
کوی:چیکار میکنی؟
یان:ییدارت کردم؟
کوی:تو اشپزخونه چی میخوای؟
یان:گشنت نیست چی دوست داری درست کنم؟
کوی:بولگوگی با کیمچی
یان:غذای کره ای؟
کوی:اره خیلی خوشمزه اس
یان شروع کرد به درست کردن منم دوباره خوابم برد
(ظهر)
و صدای یاگ از خواب بیدار شدم
یان:کوی کوی بیدارشو پف کردی انقدر خوابیدی
کوی:باشه باشه
رفتم سرویس اومدم بیرون دیدم غذا ها رو میزه با سرعت رفتم طرفشون نشستم که یان برنج هم اورد و شروع کردیم به خوردن
یان:کوی فردا یه مهمونیه میای بریم
کوی:......
۵۱۱
۲۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.