وانشات(وقتی توی سفر کاری بود و........) پارت ۲
#وانشات
#مینهو
#لینو
به ساعت نگاه کردی ، ساعت 12:00 شب رو نشون میداد و بارون شدیدی میومد و تو هنوز روی مبل نشسته بودی.... مثل هر شب که منتظر دوست پسرت بودی که از کمپانی بر گرده ، دیگه عادت کرده بودی که تا ساعت های یک و دو بشینی رو مبل تا مینهو بیاد..... اما میدونستی این دفعه هم مثل چند دفعه ی قبل قرار نیست کسی از اون در وارد بشه .
نیم ساعت همینطوری نشسته بودی که با صدای در حواستو جمع کردی و به در زل زدی .
+آخه کی میتونه این وقت شب باشه
رفتی سمت در و بدون اینکه از چشمی نگاهی به فرد بیرون بندازی درو باز کردی و با دیدن مینهو که چشماش غرق در اشک و مثل موش آب کشیده شده بود تعجب کردی .
+ت..تو
مینهو دیگه نتونست جلوی بغضشو بگیره و اشکاش سرازیر شدن
_م....هق..هق... متاسفانم...عشقم
و همینطور که داشت گریه میکرد توی بغلت افتاد .
تو هنوز توی شک بودی ولی بعد از اینکه وضعیت رو درک کردی مینهو رو توی بغلت جا دادی و شروع کردی به نوازش کردن مو های خیس پسرک
_ن....نمیدونستم...هق..هق ...ناراحتت ...کردم
تو هم بغضت گرفته بود ولی سعی کردی صدات رو آروم نشون بدی
+اشکالی ندارد عزیزم
مینهو سرشو بالا آورد و توی چشمات زل زد
_لطفا دیگه هیچ وقت ....بغض نکن
سرتو آروم تکون دادی و بعد لباش رو روی لب هات قرار داد و شروع کرد به رفع دلتنگیش
#مینهو
#لینو
به ساعت نگاه کردی ، ساعت 12:00 شب رو نشون میداد و بارون شدیدی میومد و تو هنوز روی مبل نشسته بودی.... مثل هر شب که منتظر دوست پسرت بودی که از کمپانی بر گرده ، دیگه عادت کرده بودی که تا ساعت های یک و دو بشینی رو مبل تا مینهو بیاد..... اما میدونستی این دفعه هم مثل چند دفعه ی قبل قرار نیست کسی از اون در وارد بشه .
نیم ساعت همینطوری نشسته بودی که با صدای در حواستو جمع کردی و به در زل زدی .
+آخه کی میتونه این وقت شب باشه
رفتی سمت در و بدون اینکه از چشمی نگاهی به فرد بیرون بندازی درو باز کردی و با دیدن مینهو که چشماش غرق در اشک و مثل موش آب کشیده شده بود تعجب کردی .
+ت..تو
مینهو دیگه نتونست جلوی بغضشو بگیره و اشکاش سرازیر شدن
_م....هق..هق... متاسفانم...عشقم
و همینطور که داشت گریه میکرد توی بغلت افتاد .
تو هنوز توی شک بودی ولی بعد از اینکه وضعیت رو درک کردی مینهو رو توی بغلت جا دادی و شروع کردی به نوازش کردن مو های خیس پسرک
_ن....نمیدونستم...هق..هق ...ناراحتت ...کردم
تو هم بغضت گرفته بود ولی سعی کردی صدات رو آروم نشون بدی
+اشکالی ندارد عزیزم
مینهو سرشو بالا آورد و توی چشمات زل زد
_لطفا دیگه هیچ وقت ....بغض نکن
سرتو آروم تکون دادی و بعد لباش رو روی لب هات قرار داد و شروع کرد به رفع دلتنگیش
۲۴.۲k
۰۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.