"شیرینم" p5
آلفا که ری اکشن آروم امگا رو دیده بود، با خیال راحت تری به سمتش رفت و
کنار امگای خوش بو نشست و پاهای پوشیده با کفشش را باال نگهداشت تا
داخل آب نره.
براش مهم نبود که اون امگا خطای بزرگی مرتکب شده بود و پاهاش رو داخل
آب رودخانه ی سلطنتی گذاشته
بود. در هر حال اون از این منظره لذت میبرد.
آلفا کنار امگا نشست و به حرکات مواج آب زالل زیر نور ماه خیره شد: چرا
خوندنت رو متوقف کردی؟
امگا لبخند کوچکی زد و آلفا رو که از گوشه چشم شاهد زیبایی اون بود شیفته
ی خودش کرد :" چون فرومون های یه آلفای ناشناس رو حس کردم؟ "
جمله اش رو با لحن سوالی و شیطنت باری تموم کرد که باعث شد لبخند
کوچکی روی لبهای امپراطور نقش ببنده.
آلفا نگاهش رو به سمت امگا برگردوند و در دل زیبایی بی اندازه ی اون رو
تحسین کرد:" تا حاال اینجاها ندیده بودمت. غریبه ای؟ "
امگا پاهای برهنه اش رو در آب تکون
داد و با حرکت سر حرف آلفا رو تایید
کرد: "جزو مهمان های مراسمم. "
پادشاه مطمئن بود که اون رو بین مهمان ها ندیده: "من جزو خدمه ی داخلی
قصرم، ولی امروز تو رو در محوطه ی جشن ندیدم."
امگا لبخند غمگینی زد:"من خواهر زاده ی امپراطور پک گرگ شب هستم.
داییم
یعنی امپراطور من رو برای کسب تجربه به همراه پسر داییم اینجا فرستاده اما
پسر داییم بهتر میدونه که من در مراسم ها شرکت نکنم ."
کنار امگای خوش بو نشست و پاهای پوشیده با کفشش را باال نگهداشت تا
داخل آب نره.
براش مهم نبود که اون امگا خطای بزرگی مرتکب شده بود و پاهاش رو داخل
آب رودخانه ی سلطنتی گذاشته
بود. در هر حال اون از این منظره لذت میبرد.
آلفا کنار امگا نشست و به حرکات مواج آب زالل زیر نور ماه خیره شد: چرا
خوندنت رو متوقف کردی؟
امگا لبخند کوچکی زد و آلفا رو که از گوشه چشم شاهد زیبایی اون بود شیفته
ی خودش کرد :" چون فرومون های یه آلفای ناشناس رو حس کردم؟ "
جمله اش رو با لحن سوالی و شیطنت باری تموم کرد که باعث شد لبخند
کوچکی روی لبهای امپراطور نقش ببنده.
آلفا نگاهش رو به سمت امگا برگردوند و در دل زیبایی بی اندازه ی اون رو
تحسین کرد:" تا حاال اینجاها ندیده بودمت. غریبه ای؟ "
امگا پاهای برهنه اش رو در آب تکون
داد و با حرکت سر حرف آلفا رو تایید
کرد: "جزو مهمان های مراسمم. "
پادشاه مطمئن بود که اون رو بین مهمان ها ندیده: "من جزو خدمه ی داخلی
قصرم، ولی امروز تو رو در محوطه ی جشن ندیدم."
امگا لبخند غمگینی زد:"من خواهر زاده ی امپراطور پک گرگ شب هستم.
داییم
یعنی امپراطور من رو برای کسب تجربه به همراه پسر داییم اینجا فرستاده اما
پسر داییم بهتر میدونه که من در مراسم ها شرکت نکنم ."
۶.۱k
۱۱ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.