چند پارتی«وقتی قلدرت بود اما...»پارت اخر
چند پارتی«وقتی قلدرت بود اما...»پارت اخر
همین که از سالن بوکس خارج شد دستش از طرف کسی کشید و به داخل باشگاه بردتش
دختر از شک یهویی که بهش وارد شده بود نمیتونست حرکتی بکنه که به دیواری کوبیده شد
سرش رو بالاخره بالا ارود و با صورت مینهو که خیلی خنثی با روبه رو شد
مینهو با صدای سردی شروع به صحبت کرد
«از کی داری منو دید میزنی؟»
تعجب کرد ..این پسر دیگه خیلی از خود راضی بود
«من تورو دید نمیزدم..»
پسر وسط حرفش پرید و با بدخلقی حرف رو قطع کرد
«پس چرا اومدی دنباله ما؟؟»
«تو چت شده؟؟»
پسر یک تای ابروش رو بالا داد و سعی کرد لرزش صداش رو مخفی کنه ولی باز هم صداش.کمی لرزید
«چطوری شدم؟؟»
«تو..نکنه بخاطر اینکه..ه..هوان اوپ به توهین کرد کتکش زدی»
نیشخنده صدا داری زد و دنتر رو بیشتر به دیوار چسبوند
«ازش خوشم نمیاد...به خاطره تو نبود»
«چرا دیگه برام قلدری نمیکنی؟؟»
پسر چشم هاش رو از چشم های دختر مقابلش گرفت و به سمت دیگه ایی داد و با اخمی که روی ابروهاش بود سعی کرد اوضاع رو درست کنه
«حوصلم رو سر بردی»
«الان دیگه برای دیگران قلدری میکنی؟؟»
با صدای سرد ولی خیلی اهسته و اروم لب زد
«اره»
«چرا؟؟ چرا دیگه برام قلدری نمیکنی..چرا دیروز »
مینهو عصبی شد و دستش رو به دیوار.کوبید
«بسته ..دیگه از اون زمانی که برات قلدری میکردم حرف نزن..»
دختر تعجب کرد تا حالا مینهو رو اینقدر عصبی ندیده بود
«ت..تو این چند ماه ..د..دیگه بهم زور نمیگی..»
مینهو میخواست دوباره فریادی بزنه که دختر حلوش رو گرفت
«صبر کن..جواب سوالم رو بده..چرا اینقدر تغییر کردی؟؟»
پسر نگاهش رو از گوشه ایی سالن به چشم های دختر داد
«منظورت چیه؟»
«خ..خیلی تغییر کردی..ح..حتی حرف دیروزت»
مینهو سرش رو پایین انداخت و حصار دست هاش رو باز کرد
«ت..تغییر نکردم»
دختر حرفی نزد
«اه..ولش کن»
میخواست بره که دستش از طرف دختر کشیده شد
«چرا خیلی تغییر.کردی..چرا ..چرا اینط..»
با چیزی که روی لب هاش قرار گرفت حرفش نصفه و نیمه موند..
دختر از تعجب هیچ حرکتی.نمیکرد..حتی همکاری هم نمیکرد..نمیدونست الان چیکار کنه..همینطور یک جا ثابت وایساد
چشم هاش رو موقعی میبست که مینهو لب هاش رو روی لب های دختر بیشتر فشار میداد
مینهو بعد از چند مین از دختر فاصله گرفت و دوباره نگاه سردش رو به چشم های متعجب دختر داد
«برای صدمین بار...من تغییر نکردم»
"هانورا"
همین که از سالن بوکس خارج شد دستش از طرف کسی کشید و به داخل باشگاه بردتش
دختر از شک یهویی که بهش وارد شده بود نمیتونست حرکتی بکنه که به دیواری کوبیده شد
سرش رو بالاخره بالا ارود و با صورت مینهو که خیلی خنثی با روبه رو شد
مینهو با صدای سردی شروع به صحبت کرد
«از کی داری منو دید میزنی؟»
تعجب کرد ..این پسر دیگه خیلی از خود راضی بود
«من تورو دید نمیزدم..»
پسر وسط حرفش پرید و با بدخلقی حرف رو قطع کرد
«پس چرا اومدی دنباله ما؟؟»
«تو چت شده؟؟»
پسر یک تای ابروش رو بالا داد و سعی کرد لرزش صداش رو مخفی کنه ولی باز هم صداش.کمی لرزید
«چطوری شدم؟؟»
«تو..نکنه بخاطر اینکه..ه..هوان اوپ به توهین کرد کتکش زدی»
نیشخنده صدا داری زد و دنتر رو بیشتر به دیوار چسبوند
«ازش خوشم نمیاد...به خاطره تو نبود»
«چرا دیگه برام قلدری نمیکنی؟؟»
پسر چشم هاش رو از چشم های دختر مقابلش گرفت و به سمت دیگه ایی داد و با اخمی که روی ابروهاش بود سعی کرد اوضاع رو درست کنه
«حوصلم رو سر بردی»
«الان دیگه برای دیگران قلدری میکنی؟؟»
با صدای سرد ولی خیلی اهسته و اروم لب زد
«اره»
«چرا؟؟ چرا دیگه برام قلدری نمیکنی..چرا دیروز »
مینهو عصبی شد و دستش رو به دیوار.کوبید
«بسته ..دیگه از اون زمانی که برات قلدری میکردم حرف نزن..»
دختر تعجب کرد تا حالا مینهو رو اینقدر عصبی ندیده بود
«ت..تو این چند ماه ..د..دیگه بهم زور نمیگی..»
مینهو میخواست دوباره فریادی بزنه که دختر حلوش رو گرفت
«صبر کن..جواب سوالم رو بده..چرا اینقدر تغییر کردی؟؟»
پسر نگاهش رو از گوشه ایی سالن به چشم های دختر داد
«منظورت چیه؟»
«خ..خیلی تغییر کردی..ح..حتی حرف دیروزت»
مینهو سرش رو پایین انداخت و حصار دست هاش رو باز کرد
«ت..تغییر نکردم»
دختر حرفی نزد
«اه..ولش کن»
میخواست بره که دستش از طرف دختر کشیده شد
«چرا خیلی تغییر.کردی..چرا ..چرا اینط..»
با چیزی که روی لب هاش قرار گرفت حرفش نصفه و نیمه موند..
دختر از تعجب هیچ حرکتی.نمیکرد..حتی همکاری هم نمیکرد..نمیدونست الان چیکار کنه..همینطور یک جا ثابت وایساد
چشم هاش رو موقعی میبست که مینهو لب هاش رو روی لب های دختر بیشتر فشار میداد
مینهو بعد از چند مین از دختر فاصله گرفت و دوباره نگاه سردش رو به چشم های متعجب دختر داد
«برای صدمین بار...من تغییر نکردم»
"هانورا"
۱۵.۰k
۰۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.