مافیای خوش اخلاق
پارت۵
ا/ت:اون.....آخ.....با.....با....ی...واق....آه.......واقعیم.....نیست.....آههه......او.....ن.....پدر....پدرخونده ی.....منه....آییی.....هیچ....ارزشی.....براش....ند.....ارم.....اون...منو....با.....پول....عوض....میکنه.....آهه....او..ن...من...رو....فقط ....برای...پو....ل....در....آور...دن....میخواد....آههه......فقط....جی...ن..و....آر...و...به....من.....اهم...یت....میدن...آییی......آخخ......(همه ی حرفاشو بریده بریده میگه)
ناشناس:اوهوممم پس اسم پسرش جینه؟باشه.....اوممم.....پس تو از این به بعد به عنوان یه برده توی عمارت من کار میکنی یا شایدم برده ی جنسی؟هوممم؟کدومش رو میخوای؟
ا/ت: منننن.....الان.....در...د....دارم...آهه
ناشناس:اومممم...از اونجایی که پدرم برای خانوادمون از من وارث میخواد چطوره تو رو انتخاب کنم ؟ها؟بنظرم قیافه ی خوبی داری،البته که قیافت به من نمیخوره،اندامت هم که خوبه....اوممم بزار کامل نگا کنم....(چونش رو محکم گرفت و اینور و اونور کرد)خوبه!(محکم چونش رو ول کرد بعد از ول کردن رد دستش مون روی چونش)خوب! شب با پدرم صحبت میکنم مگه نمیگی پدرت تو رو با پول عوض میکنه؟
ا/ت:هق...خواش میکنم...هق....بزار...هق....برم.....هق
ناشناس:نچ نچ نچ عمرا
ا/ت:من....هق....حتی....هق.....تورو...هق.....نمیشناسم.....حتی.....هق......اسمت.....روهم.....هق.....نمیدونم.....هققق
ناشناس:خوب....اسمم..تهیونگ کیم تهیونگ
ا/ت: من.....هق...بدنم....هق....د.....هق....رد...درد....هق...میکنه..هق. ....هق
تهیونگ:باید این رو هم بدونی که من از گریه خوشم نمیاد صدات رو مخمه پس خفه شو(آخرش رو با داد گفت)
ویو ادمین گلتون
تهیونگ رفت بیرون به نگهباناش گفت که به آجوما بگه که برای ا/ت یه اتاق آماده کنن و به زخماش برسن فردا باید جلوی باباش عالی باشه تا به زور با دختر عموش هانا ازدواج نکنه
ا/ت:اون.....آخ.....با.....با....ی...واق....آه.......واقعیم.....نیست.....آههه......او.....ن.....پدر....پدرخونده ی.....منه....آییی.....هیچ....ارزشی.....براش....ند.....ارم.....اون...منو....با.....پول....عوض....میکنه.....آهه....او..ن...من...رو....فقط ....برای...پو....ل....در....آور...دن....میخواد....آههه......فقط....جی...ن..و....آر...و...به....من.....اهم...یت....میدن...آییی......آخخ......(همه ی حرفاشو بریده بریده میگه)
ناشناس:اوهوممم پس اسم پسرش جینه؟باشه.....اوممم.....پس تو از این به بعد به عنوان یه برده توی عمارت من کار میکنی یا شایدم برده ی جنسی؟هوممم؟کدومش رو میخوای؟
ا/ت: منننن.....الان.....در...د....دارم...آهه
ناشناس:اومممم...از اونجایی که پدرم برای خانوادمون از من وارث میخواد چطوره تو رو انتخاب کنم ؟ها؟بنظرم قیافه ی خوبی داری،البته که قیافت به من نمیخوره،اندامت هم که خوبه....اوممم بزار کامل نگا کنم....(چونش رو محکم گرفت و اینور و اونور کرد)خوبه!(محکم چونش رو ول کرد بعد از ول کردن رد دستش مون روی چونش)خوب! شب با پدرم صحبت میکنم مگه نمیگی پدرت تو رو با پول عوض میکنه؟
ا/ت:هق...خواش میکنم...هق....بزار...هق....برم.....هق
ناشناس:نچ نچ نچ عمرا
ا/ت:من....هق....حتی....هق.....تورو...هق.....نمیشناسم.....حتی.....هق......اسمت.....روهم.....هق.....نمیدونم.....هققق
ناشناس:خوب....اسمم..تهیونگ کیم تهیونگ
ا/ت: من.....هق...بدنم....هق....د.....هق....رد...درد....هق...میکنه..هق. ....هق
تهیونگ:باید این رو هم بدونی که من از گریه خوشم نمیاد صدات رو مخمه پس خفه شو(آخرش رو با داد گفت)
ویو ادمین گلتون
تهیونگ رفت بیرون به نگهباناش گفت که به آجوما بگه که برای ا/ت یه اتاق آماده کنن و به زخماش برسن فردا باید جلوی باباش عالی باشه تا به زور با دختر عموش هانا ازدواج نکنه
۸.۶k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.