عضو افتخاری پارت ۱۹
#عضو_افتخاری
#پارت_19
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
♡تهیونگ♡
بعد از یه حموم حسابی با پسرا حاضر شدیمو رفتیم سر تمرین تا چند روز دیگه یه کنسرت حسابی داشتیم .
♡سوزی♡
بعد ازینکه ناهار خوردم رفتم اتاقم تا یکم بخوابم شب نتونستم راحت بخوابم .....بعد ازینکه یه ساعت خوابیدم بلند شدمو حاضر شدم تا برم به دیدن تسا و هاردین .تسا و هاردین نامزد هستن و سال دیگه ازدواج میکنن تسا دوست صمیمی من تو فرانسه است هاردین هم کلاسی تسا و من تو دانشگاه بود تسا دختر آروم و خوبیه همیشه باعث آرامشه و خیلی راز داره بر عکس هاردین که خیلی شیطونه 😂هاردین عاشق همین خانومی تسا شده الانم باهم درس میخونن
یادمه وقتی هاردین به تسا اعتراف کرد تسا سیر تا پیاز ماجرا رو به من گفت و داشت از من مشاوره میگرفت خب بازم فکر میکنید مثل فیلما و رمانا اخطار بهش میدم نوچ بازم سخت در اشتباهید (=فلش بک به روزی که تسا از من مشاوره خواست=""
تسا:"سوزی به نظرت چیکار کنم؟
_ببین بچسب بهش بهترینه خوشگله ،پولداره،جنتلمنه،دوستم داره توام که دوسش داری
تسا:"تو از کجا میدونی دوسش دارم
_خب ضایع همه میدونن
تسا:"جان من
_جان تو )))
بله دیدین بهش نگفتم دوری کن گفتم تا تنور داغه بچسبون😐😌
بله من چنین آدم فرصت طلبیم
بعد ازینکه آماده شدم پیاده رفتم سمت خونه تسا
زنگ درشونو زدم بعد چند مین جواب داد:بلههههه
(چه با ناز😐)
_هوی تسا منم سوزی هاردین نیستم که (بعد دماغمو گرفتمو صدامو کشدار کردم😂😶)میگی بلههههههه
تسا:"عه سوززییی تویی بدو بیا بدو بیا😆
چند مین صبر کردم دیدم درو باز نکرد یه هو از آیفون صداش اومد
تسا:"پ چرا نیومده
_اخه نابغه،انیشتین،پرفسور،دانشمند
تسا:خب حلا ادامش
_درو باز نکردی چطور بیام
تسا؛:عه وا خاک به سرم (بعد ازینکه در باز کرد)بیا تو بدو
با خنده سری از روی تاسف تکون دادمو رفتم داخل...
☆ادامه داره
_____________________
#پارت_19
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
♡تهیونگ♡
بعد از یه حموم حسابی با پسرا حاضر شدیمو رفتیم سر تمرین تا چند روز دیگه یه کنسرت حسابی داشتیم .
♡سوزی♡
بعد ازینکه ناهار خوردم رفتم اتاقم تا یکم بخوابم شب نتونستم راحت بخوابم .....بعد ازینکه یه ساعت خوابیدم بلند شدمو حاضر شدم تا برم به دیدن تسا و هاردین .تسا و هاردین نامزد هستن و سال دیگه ازدواج میکنن تسا دوست صمیمی من تو فرانسه است هاردین هم کلاسی تسا و من تو دانشگاه بود تسا دختر آروم و خوبیه همیشه باعث آرامشه و خیلی راز داره بر عکس هاردین که خیلی شیطونه 😂هاردین عاشق همین خانومی تسا شده الانم باهم درس میخونن
یادمه وقتی هاردین به تسا اعتراف کرد تسا سیر تا پیاز ماجرا رو به من گفت و داشت از من مشاوره میگرفت خب بازم فکر میکنید مثل فیلما و رمانا اخطار بهش میدم نوچ بازم سخت در اشتباهید (=فلش بک به روزی که تسا از من مشاوره خواست=""
تسا:"سوزی به نظرت چیکار کنم؟
_ببین بچسب بهش بهترینه خوشگله ،پولداره،جنتلمنه،دوستم داره توام که دوسش داری
تسا:"تو از کجا میدونی دوسش دارم
_خب ضایع همه میدونن
تسا:"جان من
_جان تو )))
بله دیدین بهش نگفتم دوری کن گفتم تا تنور داغه بچسبون😐😌
بله من چنین آدم فرصت طلبیم
بعد ازینکه آماده شدم پیاده رفتم سمت خونه تسا
زنگ درشونو زدم بعد چند مین جواب داد:بلههههه
(چه با ناز😐)
_هوی تسا منم سوزی هاردین نیستم که (بعد دماغمو گرفتمو صدامو کشدار کردم😂😶)میگی بلههههههه
تسا:"عه سوززییی تویی بدو بیا بدو بیا😆
چند مین صبر کردم دیدم درو باز نکرد یه هو از آیفون صداش اومد
تسا:"پ چرا نیومده
_اخه نابغه،انیشتین،پرفسور،دانشمند
تسا:خب حلا ادامش
_درو باز نکردی چطور بیام
تسا؛:عه وا خاک به سرم (بعد ازینکه در باز کرد)بیا تو بدو
با خنده سری از روی تاسف تکون دادمو رفتم داخل...
☆ادامه داره
_____________________
۸.۳k
۱۲ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.