طلسم عشق خون آشام پارت ۱
پارت 1🖤🎈
از ماشین پیاده شدم می خواستم کرایه تاکسی رو بدم
که یارو گفت : نیازی نیستش کلیسا حساب کرده باهام .
باشه ای گفتم و به سمت در حیاط عمارت رفتم . در رو
باز کردم و وارد حیاط عمارت شدم ، عمارت بزرگی
بود به سما در عمارت رفتم و در زدم کسی نه جواب
داد نه درو باز کرد . درو هول دادم در باز شد با خودم
گفتم : فکر کنم در باز بود . وارد عمارت شدم . گفتم :
سلامممم کسییی نیستتت ( با داد ) فکر کنم کسی
نیست . یک دفعه یکی گفت : هوییی چه خبرته مگه
سر اوردی . با شنیدن این حرف برگشتم و به طرف
صدا رفتم . دیدم یک پسر با ماهای قرمز و چشمهای
قرمز صورتی و با یک کوت شلوار قرمز دراز کشیده رو
مبل . گفتم : سلام .... من .... در زدم ... ولی کسی در و
باز نکرد و درو هول دادم دیدم در بازه و امدم داخل .
گفت : تو کی هستی و از کجا امدی ؟
من : خوب من ا.ت هستم و کلیسا منو فرستاده اینجا .
گفت : اها ، میشه بیای جلوتر .
من : با..شه
رفتم جلو یکدفعه دستم رو کشید ، افتادم رو مبل . روم خیمه زد .
گفتم : داری... چیکا..ر می کنییی
گفتش : هیچی فقط فکر کنم خونت خوشمزه باشه
سکسی خانم .
من : چی .. چی .. گفتی
گفتش : هیچی احمق جون ولش کن .
این رو گفتش و امد طرف گردنم .. دندونای نیشش رو
دیدم . خیلی ترسیده بودم . با بغض گفتم : خواهش .. هق .. ولم کن هق .
یکدفعه یکی گفت : تهیونگ مگه نشنیدی خانم چی گفتن ولش کن تهیونگ .
برگشتم سمت صدا دیدم یک پسر عینکی با موهای بنفش و با یک کت و شلوار مشکی وایستاده جلو مبل .
باز گفتش : تهیونگگ ... مگه با تو .. نیستم .
او پس اسمش تهیونگ هستش .
تهیونگ از روم بلد شد و وایستاد رو به روی اون پسر .
تهیونگ : نامجون مشکل تو چیه ؟؟؟ چرا اینقدر مزاحمم میشی داشتم لذت میبرم .
نامجون : تهیونگ صدبار گفتم باید خودت رو کنترل کنی . بعدشم باید ببینیم این دختر از کجا امده .
تهیونگ: چجوری خودم رو کنترل کن . خونش واقعا واقعا بوی خیلی خوبی میداد . خونش تحریکم کرده بود .
نامجون : از دست توووو . خانم لطفا بگید کی هستین و کی شما رو فرستاده .
من : من ا.ت هستم و .. و کلیسا منو فرستاده و بهم گفتن به این ادرس بیام چون قراره پدرم بیاد دنبالم ..
پایان پارت 1🎈🖤
از ماشین پیاده شدم می خواستم کرایه تاکسی رو بدم
که یارو گفت : نیازی نیستش کلیسا حساب کرده باهام .
باشه ای گفتم و به سمت در حیاط عمارت رفتم . در رو
باز کردم و وارد حیاط عمارت شدم ، عمارت بزرگی
بود به سما در عمارت رفتم و در زدم کسی نه جواب
داد نه درو باز کرد . درو هول دادم در باز شد با خودم
گفتم : فکر کنم در باز بود . وارد عمارت شدم . گفتم :
سلامممم کسییی نیستتت ( با داد ) فکر کنم کسی
نیست . یک دفعه یکی گفت : هوییی چه خبرته مگه
سر اوردی . با شنیدن این حرف برگشتم و به طرف
صدا رفتم . دیدم یک پسر با ماهای قرمز و چشمهای
قرمز صورتی و با یک کوت شلوار قرمز دراز کشیده رو
مبل . گفتم : سلام .... من .... در زدم ... ولی کسی در و
باز نکرد و درو هول دادم دیدم در بازه و امدم داخل .
گفت : تو کی هستی و از کجا امدی ؟
من : خوب من ا.ت هستم و کلیسا منو فرستاده اینجا .
گفت : اها ، میشه بیای جلوتر .
من : با..شه
رفتم جلو یکدفعه دستم رو کشید ، افتادم رو مبل . روم خیمه زد .
گفتم : داری... چیکا..ر می کنییی
گفتش : هیچی فقط فکر کنم خونت خوشمزه باشه
سکسی خانم .
من : چی .. چی .. گفتی
گفتش : هیچی احمق جون ولش کن .
این رو گفتش و امد طرف گردنم .. دندونای نیشش رو
دیدم . خیلی ترسیده بودم . با بغض گفتم : خواهش .. هق .. ولم کن هق .
یکدفعه یکی گفت : تهیونگ مگه نشنیدی خانم چی گفتن ولش کن تهیونگ .
برگشتم سمت صدا دیدم یک پسر عینکی با موهای بنفش و با یک کت و شلوار مشکی وایستاده جلو مبل .
باز گفتش : تهیونگگ ... مگه با تو .. نیستم .
او پس اسمش تهیونگ هستش .
تهیونگ از روم بلد شد و وایستاد رو به روی اون پسر .
تهیونگ : نامجون مشکل تو چیه ؟؟؟ چرا اینقدر مزاحمم میشی داشتم لذت میبرم .
نامجون : تهیونگ صدبار گفتم باید خودت رو کنترل کنی . بعدشم باید ببینیم این دختر از کجا امده .
تهیونگ: چجوری خودم رو کنترل کن . خونش واقعا واقعا بوی خیلی خوبی میداد . خونش تحریکم کرده بود .
نامجون : از دست توووو . خانم لطفا بگید کی هستین و کی شما رو فرستاده .
من : من ا.ت هستم و .. و کلیسا منو فرستاده و بهم گفتن به این ادرس بیام چون قراره پدرم بیاد دنبالم ..
پایان پارت 1🎈🖤
۴۵.۱k
۲۰ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.