پسر عموی مافیای من!
پسر عموی مافیای من!
Part:11
ناراحتی؟!خب ب من چهههه
....................................................
جونگکوک خاست یچیز بگه که یهو بیهوش شد شوک شدم ی مافیا انقد تو شوک بود که بیهوش شد پشمام ریخته بود زنگ زدم ب دکتر شخصیم و گفتم سریع بیاد
《۸مین بعد》
دکتر اومده بود رفته بود تو اتاق اومد بیرون بهش گفتم
پارمیدا:دکتر چیشده؟
دکتر:هیچی فقط تو شوک زیادی قرار گرفتن
پارمیدا:آها ممنون
دکتر:خواهش میکنم خانم خدانگهدار
دیگه جواب ندادم رفتم تو اتاق دیدم خوابه و اومدم بیرون گفتم
پارمیدا:با..با شما زنده بودین؟*بغض*
ب.پ:دخترم برای کارای باند مجبور بودیم با عموت خودمون رو ب مردن بزنیم و واقعا معذرت میخام و الان از این ب بعد من هستم تو دیگه راحتی
پارمیدا:باباا دلم برات تنگ شده بوددد*گریه*
ب.پ:منم همینطور دخترم*بغض*
پارمیدا:عمو خوشنحالم که دوباره میبینمتون*خنده*
ب.ک:منم همینطور عزیزم*خنده*
و همینطور بعد از ثحبت های فراوان تصمیم گرفتبم بخوابیم با یادآوری که جونگکوک تو اتاق من خوابیده دوباره آهی از سر بی حالی کشیدم گفتم
پارمیدا:جونگکوک بلند شو
جونگکوک:*خوابیده*
پارمیدا:علوووو عاقا بلند شو* بلند*
جونگکوک:*خوابیده*
پارمیدا:خرررررعهههه چسخللللل*عربده*
جونگکوک:یا خود خدا یا امام علی جنگ شده*ترسیده*
که با داد بلندی گفتم.......
خماری بد دردیه فرزندم🌚😂
لایک کنین بعدی رو فردا میزارم♡
Part:11
ناراحتی؟!خب ب من چهههه
....................................................
جونگکوک خاست یچیز بگه که یهو بیهوش شد شوک شدم ی مافیا انقد تو شوک بود که بیهوش شد پشمام ریخته بود زنگ زدم ب دکتر شخصیم و گفتم سریع بیاد
《۸مین بعد》
دکتر اومده بود رفته بود تو اتاق اومد بیرون بهش گفتم
پارمیدا:دکتر چیشده؟
دکتر:هیچی فقط تو شوک زیادی قرار گرفتن
پارمیدا:آها ممنون
دکتر:خواهش میکنم خانم خدانگهدار
دیگه جواب ندادم رفتم تو اتاق دیدم خوابه و اومدم بیرون گفتم
پارمیدا:با..با شما زنده بودین؟*بغض*
ب.پ:دخترم برای کارای باند مجبور بودیم با عموت خودمون رو ب مردن بزنیم و واقعا معذرت میخام و الان از این ب بعد من هستم تو دیگه راحتی
پارمیدا:باباا دلم برات تنگ شده بوددد*گریه*
ب.پ:منم همینطور دخترم*بغض*
پارمیدا:عمو خوشنحالم که دوباره میبینمتون*خنده*
ب.ک:منم همینطور عزیزم*خنده*
و همینطور بعد از ثحبت های فراوان تصمیم گرفتبم بخوابیم با یادآوری که جونگکوک تو اتاق من خوابیده دوباره آهی از سر بی حالی کشیدم گفتم
پارمیدا:جونگکوک بلند شو
جونگکوک:*خوابیده*
پارمیدا:علوووو عاقا بلند شو* بلند*
جونگکوک:*خوابیده*
پارمیدا:خرررررعهههه چسخللللل*عربده*
جونگکوک:یا خود خدا یا امام علی جنگ شده*ترسیده*
که با داد بلندی گفتم.......
خماری بد دردیه فرزندم🌚😂
لایک کنین بعدی رو فردا میزارم♡
۳.۳k
۰۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.