تک پارتی سوگیو(سوبین و بومگیو)
هشدار : پارت های گی مانند
هشدار ۲ : لطفا فحشم ندید اینا برای سرگرمیه
این داستان بر اساس تخیلات دوست بنده میباشد
ویو_بومگیو: امروز تولد سوبین هیونگه میخام براش لباس جدید بخرم خسته شدم انقد همون تیشرت سفیدشو با شلوارهای مختلف پوشیده پس دارم میرم تا مرکز خرید اونم با خودم میبرم که خودش انتخاب کنه
بومگیو : هیونگگگگ تولدت مبارکککک
سوبین : مرسی گیو
بومگیو : به مناسبت تولدت بیا ب یم مرکز خرید هر چی انتخاب کنی برات میخرم
سوبین : قبوله
توی مرکز خرید **
ویو_سوبین : امروز بومگیو خیلی کیوت شده منو آورده مرکز خرید که کادوی تولدمو انتخاب کنم
سوبین : بیا بریم تو این مغازه قبلا ازش خرید کردم لباساش قشنگه
بومگیو : قبوله
ویو_راوی: بومگیو و سوبین هیونگش رفتن توی مغازه و برمگیو برای سوبین یه بلوز سفید انتخاب کرد و به جلیقه مانند برای روش(عکس بالا) و گفت که بره امتحانش کنه
سوبین از توی اتاق پروف : گ گیو دکمه های این خیلی کوچیکن میشه کمکم کنی؟
بومگیو : آره حتما
ویو_راوی : بومگیو پرده اتاق پروف رو داد کنار و با سوبین با یه بلوز سفید که جلوش کاملا بازه مواجه شد و برای چند لحظه زل زد به سوبین و کم کم قرمز شد
سوبین : چیه؟
بومگیو : هیچی
ویو_بومگیو : سوبین منو گرف و کشید توی اتاق پروف و گفت این کارو کرد چون دوست نداشت کسی ببینتشون منم شروع کردم به بستن دکمه هاش سوبین راست میگف دکمه هاش خیلی ریز بودن و بستنشون سخت بود ولی وجود سوبین نیمه لخت روبه روم بیشترم اذیتم میکرد
سوبین : هی گیو چرا قرمز شدی ؟ خجالت کشیدی؟
بومگیو : هیونگ خیلی یهویی جلوم ظاهر شدی برای همینه
سوبین : یااا فکرای بد کردی تو باز؟ خیلی منحرفی
ویو_سوبین : بومگیو رو چرخوندم جوری که پشتش میچسبید به اینه توی اتاق پروف قیافش یجورایی وحشت زده بود دستمو گذاشتم روی دهنش و بهش گفتم در مورد این به کسی چیزی نگه و یه کیس مارک کوچیک روی گردنش درست کردم جوری که موهاش روشو میپوشوند
بومگیو : ه ه هیونگ چ چت شده تو امروز
سوبین : تقصیر خودته دیگه حالا برو بیرون که لباسامو عوض کنم همینو برمیدارم
عصر **
اعضا تی اکس تی و انهایپن برای تولد سوبین رفتن توی حیاط هایب لیبلز نشستن و بازی میکنن
جیک (انهایپن) : بیاین یکی از کارتای بازی رو با دهنمون نگه داریم و بدیم به بقلی
همه : قبولههههه
ویو_راوی : جیک کارت رو داد به سونگهون سونگهون داد به هیسونگ هیسونگ هم دادش به سوبین که قرا ر بود بده به بومگیو
ویو_بومگیو: سوبین داشت کارت رو میداد برم منم آماده بودم بگیرمش ولی کارتو ول کرد و بجاش منو بوسید اول فک کردم اشتباه شده ولی بعدش دستشو گذاشت پشت گردنم و نزاشت جدا بشم
ویو_راوی: امروز دقیقا ۲ سال از اون ماجرا میگذره و هایب لیبلز قرار گذشتن سوبین و بومگیو رو تایید کرده
هشدار ۲ : لطفا فحشم ندید اینا برای سرگرمیه
این داستان بر اساس تخیلات دوست بنده میباشد
ویو_بومگیو: امروز تولد سوبین هیونگه میخام براش لباس جدید بخرم خسته شدم انقد همون تیشرت سفیدشو با شلوارهای مختلف پوشیده پس دارم میرم تا مرکز خرید اونم با خودم میبرم که خودش انتخاب کنه
بومگیو : هیونگگگگ تولدت مبارکککک
سوبین : مرسی گیو
بومگیو : به مناسبت تولدت بیا ب یم مرکز خرید هر چی انتخاب کنی برات میخرم
سوبین : قبوله
توی مرکز خرید **
ویو_سوبین : امروز بومگیو خیلی کیوت شده منو آورده مرکز خرید که کادوی تولدمو انتخاب کنم
سوبین : بیا بریم تو این مغازه قبلا ازش خرید کردم لباساش قشنگه
بومگیو : قبوله
ویو_راوی: بومگیو و سوبین هیونگش رفتن توی مغازه و برمگیو برای سوبین یه بلوز سفید انتخاب کرد و به جلیقه مانند برای روش(عکس بالا) و گفت که بره امتحانش کنه
سوبین از توی اتاق پروف : گ گیو دکمه های این خیلی کوچیکن میشه کمکم کنی؟
بومگیو : آره حتما
ویو_راوی : بومگیو پرده اتاق پروف رو داد کنار و با سوبین با یه بلوز سفید که جلوش کاملا بازه مواجه شد و برای چند لحظه زل زد به سوبین و کم کم قرمز شد
سوبین : چیه؟
بومگیو : هیچی
ویو_بومگیو : سوبین منو گرف و کشید توی اتاق پروف و گفت این کارو کرد چون دوست نداشت کسی ببینتشون منم شروع کردم به بستن دکمه هاش سوبین راست میگف دکمه هاش خیلی ریز بودن و بستنشون سخت بود ولی وجود سوبین نیمه لخت روبه روم بیشترم اذیتم میکرد
سوبین : هی گیو چرا قرمز شدی ؟ خجالت کشیدی؟
بومگیو : هیونگ خیلی یهویی جلوم ظاهر شدی برای همینه
سوبین : یااا فکرای بد کردی تو باز؟ خیلی منحرفی
ویو_سوبین : بومگیو رو چرخوندم جوری که پشتش میچسبید به اینه توی اتاق پروف قیافش یجورایی وحشت زده بود دستمو گذاشتم روی دهنش و بهش گفتم در مورد این به کسی چیزی نگه و یه کیس مارک کوچیک روی گردنش درست کردم جوری که موهاش روشو میپوشوند
بومگیو : ه ه هیونگ چ چت شده تو امروز
سوبین : تقصیر خودته دیگه حالا برو بیرون که لباسامو عوض کنم همینو برمیدارم
عصر **
اعضا تی اکس تی و انهایپن برای تولد سوبین رفتن توی حیاط هایب لیبلز نشستن و بازی میکنن
جیک (انهایپن) : بیاین یکی از کارتای بازی رو با دهنمون نگه داریم و بدیم به بقلی
همه : قبولههههه
ویو_راوی : جیک کارت رو داد به سونگهون سونگهون داد به هیسونگ هیسونگ هم دادش به سوبین که قرا ر بود بده به بومگیو
ویو_بومگیو: سوبین داشت کارت رو میداد برم منم آماده بودم بگیرمش ولی کارتو ول کرد و بجاش منو بوسید اول فک کردم اشتباه شده ولی بعدش دستشو گذاشت پشت گردنم و نزاشت جدا بشم
ویو_راوی: امروز دقیقا ۲ سال از اون ماجرا میگذره و هایب لیبلز قرار گذشتن سوبین و بومگیو رو تایید کرده
۱۵.۷k
۰۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.