استاد ماهر(دکتر قلب من)🫂❤🥺 𖣘𖣘②③𖣘𖣘
شوگا جوری جینهو رو نگاهش میکرد که جینهو جرعت حرف زدن نداشت
ته:برای چی نگفتی ها؟*عصبی*
جینهو:خوب ببخشید*اروم*
ته:تو غلط کردی که نگفتی، اگه چیزیت میشد چی ها؟*بلند**زخمشو ی فشاری داد*
جینهو:اخخخخخخخ*اشک چشماش*
کوک:بسه بابا کشتین بچه رو ، برو بشین خودم کارشو میکنم
کوک تهیونگ و نشوند و رفت وسایل لازم و اورد
کوک:بیا بشین رو تخت
جینهو رفت و روی تخت نشست
کوک دستشو گذاشت روی پیشونی جینهو و گفت:
تبت خیلی بالاست ،معلومه ضعیف ترهم شدی وایستا ی ...
جینهو:لازم نیست حالم خوبه فقط درد دارم
شوگا:حرف نزن و اوضاع رو بد تر این نکن
جینهو توی چشمای شوگا نگاه نمیکرد از اتیش درونش میترسید
تهیونگ رفت و ی سرم و داروهای مورد نظر و اورد و گذاشت روی میز ، خواست کارشو شروع کنه که؛
شوگا:بده خودم انجام میدم
تهیونگ بدون حرفی وسایلو داد به شوگا
شوگا سرم و زد به دست دختر
کوک شروع کرد به ضد عفونی
کوک:باید تحملش کنی
جینهو:میدونم
ته:خوبه که این یکی رو دیگه میدونی
شوگا:چطوری اینطوری شد؟
ته: حالا برات میگم بعدا
کوک کارشو شروع کرد و جینهو تحملش خیلی کم بود و گریش درومد
شوگا وقتی میدید فرشتش توی اون وضعیت داره درد میکشه عذاب میکشید ، نمیخواست ناراحتش کنه ولی نمیتونست کاری
کنارش نشست کنارش و بغلش کرد ، جینهو سرشو رو سینه شوگا گذاشت و کوک به ادامه کارش رسید
۱۵ دقیقه بعد:/
جینهو نتونست دردشو تحمل کنه و از حال رفت ولی چول بغل شوگا بود تکون نخورد ولی شل شدن بدنش توسط شوگا حس شد و دیگه صدایی ازش نیومد
شوگا:جینهو؟جینهو؟
تهیونگ سریع اومد پیشش:خواهری؟جینهو بیدار شو
کوک:نگران نباشی بخاطر دردش بیهوش شد ، شوگا تکونش نده من کارمو بکنم
شوگا:باشه
.
.
تهیونگ رفته بود سر کارش و کوک هم کارش تموم شده بود ، شوگا لباساس دختر رو از تو ساکش برداشت و بهش پوشونو و اروم روی تخت خوابوندش و خودشم کنارش نشست
اروم سرشو نوازش میکرد و به صورت دختر خیره شده بود
اون ی الهه زیبایی بود واقعا چهره زیبایی داشت
شاید این توصیف فقط برای شوگا بود شاید هر کسی اونو میدید اصلا نمیگفت که دختر خوبیه ولی برای شوگا بهترین و زیبا ترین فرشته بود
ولی اگه این فرشته رو از دست میداد چی؟
شوگا ی نگاهی به پنجره کرد و چشمش خورد به فرد سیاه پوشی که داشت وارد کانکس داروها میشد
...
ته:برای چی نگفتی ها؟*عصبی*
جینهو:خوب ببخشید*اروم*
ته:تو غلط کردی که نگفتی، اگه چیزیت میشد چی ها؟*بلند**زخمشو ی فشاری داد*
جینهو:اخخخخخخخ*اشک چشماش*
کوک:بسه بابا کشتین بچه رو ، برو بشین خودم کارشو میکنم
کوک تهیونگ و نشوند و رفت وسایل لازم و اورد
کوک:بیا بشین رو تخت
جینهو رفت و روی تخت نشست
کوک دستشو گذاشت روی پیشونی جینهو و گفت:
تبت خیلی بالاست ،معلومه ضعیف ترهم شدی وایستا ی ...
جینهو:لازم نیست حالم خوبه فقط درد دارم
شوگا:حرف نزن و اوضاع رو بد تر این نکن
جینهو توی چشمای شوگا نگاه نمیکرد از اتیش درونش میترسید
تهیونگ رفت و ی سرم و داروهای مورد نظر و اورد و گذاشت روی میز ، خواست کارشو شروع کنه که؛
شوگا:بده خودم انجام میدم
تهیونگ بدون حرفی وسایلو داد به شوگا
شوگا سرم و زد به دست دختر
کوک شروع کرد به ضد عفونی
کوک:باید تحملش کنی
جینهو:میدونم
ته:خوبه که این یکی رو دیگه میدونی
شوگا:چطوری اینطوری شد؟
ته: حالا برات میگم بعدا
کوک کارشو شروع کرد و جینهو تحملش خیلی کم بود و گریش درومد
شوگا وقتی میدید فرشتش توی اون وضعیت داره درد میکشه عذاب میکشید ، نمیخواست ناراحتش کنه ولی نمیتونست کاری
کنارش نشست کنارش و بغلش کرد ، جینهو سرشو رو سینه شوگا گذاشت و کوک به ادامه کارش رسید
۱۵ دقیقه بعد:/
جینهو نتونست دردشو تحمل کنه و از حال رفت ولی چول بغل شوگا بود تکون نخورد ولی شل شدن بدنش توسط شوگا حس شد و دیگه صدایی ازش نیومد
شوگا:جینهو؟جینهو؟
تهیونگ سریع اومد پیشش:خواهری؟جینهو بیدار شو
کوک:نگران نباشی بخاطر دردش بیهوش شد ، شوگا تکونش نده من کارمو بکنم
شوگا:باشه
.
.
تهیونگ رفته بود سر کارش و کوک هم کارش تموم شده بود ، شوگا لباساس دختر رو از تو ساکش برداشت و بهش پوشونو و اروم روی تخت خوابوندش و خودشم کنارش نشست
اروم سرشو نوازش میکرد و به صورت دختر خیره شده بود
اون ی الهه زیبایی بود واقعا چهره زیبایی داشت
شاید این توصیف فقط برای شوگا بود شاید هر کسی اونو میدید اصلا نمیگفت که دختر خوبیه ولی برای شوگا بهترین و زیبا ترین فرشته بود
ولی اگه این فرشته رو از دست میداد چی؟
شوگا ی نگاهی به پنجره کرد و چشمش خورد به فرد سیاه پوشی که داشت وارد کانکس داروها میشد
...
۵۴.۶k
۲۶ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.