در ستایش زندگی بچهای نسل قدیم، همین بس هر چه بود خوش بودی
در ستایش زندگی بچهای نسل قدیم، همین بس هر چه بود خوش بودیم ، جرات گفتن" اینو نمیخوام و اینو نمیخورم و تکالیفم رو بعدا انجام میدم و... نداشتیم.... جمعه ها جمعه بود به معنای واقعی کلمه، تابستون سر بازی ویدئویی جنگ و دعوایی بود ، تیله ها تو کیف مدرسه قاچاق حساب میشدن .انگشتر آبپاش رو اگه ناظم میدید اولیا میخواست فردا راس ساعت ۸، ساعت کاسیو لاکچری حساب میشد ، و جاروبرقی با آن صدای کر کننده روزهای جمعه ،بعدش بساط کباب کنار بابا ، فقط نگاه میکردیم و ادب جایی داشت ،هیچ کس از سفره نمی تونست غایب باشه ، فرمان مادر باید اطاعت میشد، همنشینی با پدر حرمت ویژه داشت ،" ها "گفتن به بزرگترها بی احترامی تلقی میشد و راس ده نیم ساعت خاموشی بود ،اول تکالیف بعد تلویزیون که آنهم هر برنامه ای را مناسب ما نمی دانستند . پیدا کردن اتفاقی تشتک "مجانی" نوشابه لذتی غیر قابل وصف بود،لذت پز دادنش برابر بود با فتح اورست ...ساده بودیم و شادیهایمان ساده ....
۴.۶k
۱۹ بهمن ۱۴۰۱