The world of the police and mafia
The world of the police and mafia
پارت ¹⁵
ویو رائون
قبل از اینکه برم سمت اتاقم سمت اتاق جئون رفتم، در اتاقو باز کردم، خوابیده بود، پتو رو باز کردم و روش انداختم، موهاش رو صورتش ریخته بود، دستمو جلو بردم و موهاشو از رو صورتش کنار زدم، اگه هیچ اشناییتی از هویتش نداشتم اصلا باور نمی کردم که مافیاست، چهرش معصوم بود، درست مثل رفتارش باهام، از جا بلند شدم، خواستم برم بیرون که صداش درومد
جونگکوک: دوست دارم "اروم"
برگشتم و بهش نگاه کردم، خواب بود، معلوم بود داره توی مستی حرف میزنه، درو بستمو به سمت اتاق خودم رفتم، رو تختم دراز کشیدم، همه ی حرفاش تو مغزم پلی میشد، از رو مستی بودن، نمیشد بهش اعتماد کرد ولی قبل از تموم شدن شام چی (چشمات، خیلی قشنگه......) اون موقع که دیگه مست نبود، راستشو بگم، از روزی که وارد این شرکت شدم فهمیدم این فرد مثل بقیه نیست، اون برام یه شکل دیگه بود، از همون موقع بهش علاقه مند شدم ولی، ولی انکارش کردم، بخاطر هویتی که داشتم، نمیشد، هرجوری بهش نگاه کردم دیدم نه، این عشق نشدنیه، سعی کردم نادیدش بگیرم ولی با رفتاری که با من داشت و حرفای امشبش... واقعا نمیدونم چیکار کنم، همیشه همه میگن آدما از روی مستی حرفای دلشون رو میزنن، نمیدونم چی بگم، ذهنم پر شده از سوال، بهتره بخوابم دیگه
لایک و کامنت یادتون نره کیوتا
__________________________________________
پارت ¹⁵
ویو رائون
قبل از اینکه برم سمت اتاقم سمت اتاق جئون رفتم، در اتاقو باز کردم، خوابیده بود، پتو رو باز کردم و روش انداختم، موهاش رو صورتش ریخته بود، دستمو جلو بردم و موهاشو از رو صورتش کنار زدم، اگه هیچ اشناییتی از هویتش نداشتم اصلا باور نمی کردم که مافیاست، چهرش معصوم بود، درست مثل رفتارش باهام، از جا بلند شدم، خواستم برم بیرون که صداش درومد
جونگکوک: دوست دارم "اروم"
برگشتم و بهش نگاه کردم، خواب بود، معلوم بود داره توی مستی حرف میزنه، درو بستمو به سمت اتاق خودم رفتم، رو تختم دراز کشیدم، همه ی حرفاش تو مغزم پلی میشد، از رو مستی بودن، نمیشد بهش اعتماد کرد ولی قبل از تموم شدن شام چی (چشمات، خیلی قشنگه......) اون موقع که دیگه مست نبود، راستشو بگم، از روزی که وارد این شرکت شدم فهمیدم این فرد مثل بقیه نیست، اون برام یه شکل دیگه بود، از همون موقع بهش علاقه مند شدم ولی، ولی انکارش کردم، بخاطر هویتی که داشتم، نمیشد، هرجوری بهش نگاه کردم دیدم نه، این عشق نشدنیه، سعی کردم نادیدش بگیرم ولی با رفتاری که با من داشت و حرفای امشبش... واقعا نمیدونم چیکار کنم، همیشه همه میگن آدما از روی مستی حرفای دلشون رو میزنن، نمیدونم چی بگم، ذهنم پر شده از سوال، بهتره بخوابم دیگه
لایک و کامنت یادتون نره کیوتا
__________________________________________
۸.۰k
۰۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.