استاد³
دقیقاچهار ساعت بعد به من پیامک داد
(《+ممنونم بابت امروز
_کاری نکردم که》)
ساعت نه شب بود چشمانم را بستم
امروز هم دوباره پیاده به دانشگاه رفتم
وارد کلاس ها شدم آخرین کلاس برای استاد کاوه بود دل تو دلم نبود
توی کلاس همون اتفاق های همیشه بود تفاوتش این بود که من از اول تا آخر فقط به خود استاد نگاه میکردم
شب قبل من نتوانستم درست بخوابم کلا فکرم درگیر استاد بود که اگر کاری داشت بهم پیام بده
چشمانم خواب آلود بود چیزی نمیفهمیدم سرم را روی میز گذاشتم
با صدای گرمی بیدار شدم
+افشار خانم افشار ...نازنین
_بله استاد
چشمانم رو باز و بسته کردم ولی سخت میدیدم
استاد کاغذی به دستم داد
(برو از کلاس بیرون تو ماشین من کمی استراحت کن ولی بعدش میری و دیگه تمام)
خارج شدم و وارد ماشینش شدم لعنتی حتی ماشینش هم حس گرما داشت
چشمانم رو باز کردم و متوجه شدم استاد داره رانندگی میکنه
هیچی نگفتم و دست فرمون رو نگاه کردم عالی بود بهتر از این مگه داریم؟
_سلام
+اوه خانم افشار خیلی صداتون کردم بیدار نشدید پس یکم تو شهر رفتم و گشتم میرسونمت خونتون
_نمی خوام
+حالتون خوبه ؟
_نمیدونم
+باشه برید خونه خوب میشید
_میخوام بیام خونه شما
از کنارش یه لیوان قهوه داد به دستم گرم بود پس تازه گرفته بود
+یکم بخور سرحال شی تا برسیم
_من نمیرم
+خانم افشار، شما خیلی به من نزدیک شدی بسه همین حالا هم زیاده روی کردی
_نمیتونی با من اینجوری کنی
+حالت خوب نیست؟میفهمی چی میگی؟
_نه چون با یه فرد سنگ دل دارم حرف میزنم
تمام مدت استاد توی صورتش کمترین احساسی نبود
+خیلی حالتون بده
_نگران من نباش
+گاهی خیلی جدی حرف میزنید و گاهی مرا دوست صمیمی خطاب میکنید دیگه به صورت اول مرا خطاب کن
_کدومش بهتره
+اولی
_باشه دیگه حرف نمیزنم
دیگه هیچی نگفتم که ماشین رو جایی پارک کرد به نظر نمی اومد که جلو خانه ایم
_کجاییم
+حرفم ناراحتتون کرد؟
_کدوم حرف؟
+در مورد لحن سخن گفتنتون
_نه اصلا
+متاسفم قصد ناراحتی شمارو نداشتم ولی دقیقا حقیقت بود از حد میگذری
_جدی؟
+چی جدی
از ماشین پیاده شدم و جلو نشستم
_انقدر سنگ دلی
ماشین را روشن کرد
_خببب اول از همه چرا انقدر سرد و خشنی؟
+چرا سوال میپرسی؟
_نمیگی
+نه
_چرا
+تو هیچکسی نیستی برای من که بخوام باهات حرف بزنم الانم فقط چون دانشجو من هستی میکنم
_اگر جواب بدید دیگه منو نمیبینید
+قسم بخور
_قسم نمیخورم که برم بعد سوال ها
+جهنم بپرس
_در اوقات فراغت چه کار میکنید؟
+کم پیش میاد وقت خالی داشته باشم ولی یا کتاب میخوانم و شاید کمی بیرون قدم بزنم
_قدم نمیزنید؟
+در طول روز نه ولی صبح ها پیاده روی یک ساعته دارم
_اگر خیلی خیلی پول داشتید چکار میکردید؟
+کل اتاقم را با لوازم هنری پر میکردم
_مرا دوست دارید ؟
کلا ساکت شد
دیگه هیچی نگفت
+من دلیلی نمیبینم چیزی بهت بگم
_داری یا نه
+سوال بعدی رو بپرسید
_اره یا نه آسونه
ماشینو زد کنار و رو به من کرد
+دیگه سوال نپرسید
_نمیخوام من میگم چی بپرسم
+به نظرم دیگه کافیه
_اها گفتی هیچوقت دروغ نمیگی پس جواب بده
+ا سوال را نمیشود جواب داد
_چرا؟
+هرچی بگم بهتون بر میخوره
_چرا بهم بخوره؟
+اگر بگویم نه دیگه نمیشود حرف بزنیم و حرف هایی که توی دانشگاه زده میشه مثل اینکه استاد چرا با این اصلا حرف نمیزنه اگر بگویم اره دیگه در حد استاد و دانشجو نیستیم
_پس سوالم رو اصلاح میکنم من رو به عنوان دوست ، دوست دارید؟
+شما دوست من نیستید
_سنگ دل
+اگر از دل این استاد اخمو خبر داشتید کمی دلتون به رحم می آمد
_در دلتان چه خبر است ؟
+بسه دیگه خیلی حرف زدی
_اصلا بلد نیستید با یک خانم چطوری حرف بزنید
+تو کسی نیستی که بخوام خوب حرف بزنم
_باشه پس ادامه میدم چند سالتونه
+سی و یک سالمه آخرین سواله
_وای چقد پیری هفت سال اختلاف سن داریم
+باشه بسه دیگه
+نمیری؟
_جلوی خانه ایم؟
+بلی
دور و برم رو نگاه کردم اره اونجا که زد بغل جلوی خانه ی من بود
_میام خونه شما مگ نه توی دانشگاه حرف هایی میزنم که نتونید دیگه سر بلند کنید
+باشه باشه
به سمت خونشون راه افتادیم
(《+ممنونم بابت امروز
_کاری نکردم که》)
ساعت نه شب بود چشمانم را بستم
امروز هم دوباره پیاده به دانشگاه رفتم
وارد کلاس ها شدم آخرین کلاس برای استاد کاوه بود دل تو دلم نبود
توی کلاس همون اتفاق های همیشه بود تفاوتش این بود که من از اول تا آخر فقط به خود استاد نگاه میکردم
شب قبل من نتوانستم درست بخوابم کلا فکرم درگیر استاد بود که اگر کاری داشت بهم پیام بده
چشمانم خواب آلود بود چیزی نمیفهمیدم سرم را روی میز گذاشتم
با صدای گرمی بیدار شدم
+افشار خانم افشار ...نازنین
_بله استاد
چشمانم رو باز و بسته کردم ولی سخت میدیدم
استاد کاغذی به دستم داد
(برو از کلاس بیرون تو ماشین من کمی استراحت کن ولی بعدش میری و دیگه تمام)
خارج شدم و وارد ماشینش شدم لعنتی حتی ماشینش هم حس گرما داشت
چشمانم رو باز کردم و متوجه شدم استاد داره رانندگی میکنه
هیچی نگفتم و دست فرمون رو نگاه کردم عالی بود بهتر از این مگه داریم؟
_سلام
+اوه خانم افشار خیلی صداتون کردم بیدار نشدید پس یکم تو شهر رفتم و گشتم میرسونمت خونتون
_نمی خوام
+حالتون خوبه ؟
_نمیدونم
+باشه برید خونه خوب میشید
_میخوام بیام خونه شما
از کنارش یه لیوان قهوه داد به دستم گرم بود پس تازه گرفته بود
+یکم بخور سرحال شی تا برسیم
_من نمیرم
+خانم افشار، شما خیلی به من نزدیک شدی بسه همین حالا هم زیاده روی کردی
_نمیتونی با من اینجوری کنی
+حالت خوب نیست؟میفهمی چی میگی؟
_نه چون با یه فرد سنگ دل دارم حرف میزنم
تمام مدت استاد توی صورتش کمترین احساسی نبود
+خیلی حالتون بده
_نگران من نباش
+گاهی خیلی جدی حرف میزنید و گاهی مرا دوست صمیمی خطاب میکنید دیگه به صورت اول مرا خطاب کن
_کدومش بهتره
+اولی
_باشه دیگه حرف نمیزنم
دیگه هیچی نگفتم که ماشین رو جایی پارک کرد به نظر نمی اومد که جلو خانه ایم
_کجاییم
+حرفم ناراحتتون کرد؟
_کدوم حرف؟
+در مورد لحن سخن گفتنتون
_نه اصلا
+متاسفم قصد ناراحتی شمارو نداشتم ولی دقیقا حقیقت بود از حد میگذری
_جدی؟
+چی جدی
از ماشین پیاده شدم و جلو نشستم
_انقدر سنگ دلی
ماشین را روشن کرد
_خببب اول از همه چرا انقدر سرد و خشنی؟
+چرا سوال میپرسی؟
_نمیگی
+نه
_چرا
+تو هیچکسی نیستی برای من که بخوام باهات حرف بزنم الانم فقط چون دانشجو من هستی میکنم
_اگر جواب بدید دیگه منو نمیبینید
+قسم بخور
_قسم نمیخورم که برم بعد سوال ها
+جهنم بپرس
_در اوقات فراغت چه کار میکنید؟
+کم پیش میاد وقت خالی داشته باشم ولی یا کتاب میخوانم و شاید کمی بیرون قدم بزنم
_قدم نمیزنید؟
+در طول روز نه ولی صبح ها پیاده روی یک ساعته دارم
_اگر خیلی خیلی پول داشتید چکار میکردید؟
+کل اتاقم را با لوازم هنری پر میکردم
_مرا دوست دارید ؟
کلا ساکت شد
دیگه هیچی نگفت
+من دلیلی نمیبینم چیزی بهت بگم
_داری یا نه
+سوال بعدی رو بپرسید
_اره یا نه آسونه
ماشینو زد کنار و رو به من کرد
+دیگه سوال نپرسید
_نمیخوام من میگم چی بپرسم
+به نظرم دیگه کافیه
_اها گفتی هیچوقت دروغ نمیگی پس جواب بده
+ا سوال را نمیشود جواب داد
_چرا؟
+هرچی بگم بهتون بر میخوره
_چرا بهم بخوره؟
+اگر بگویم نه دیگه نمیشود حرف بزنیم و حرف هایی که توی دانشگاه زده میشه مثل اینکه استاد چرا با این اصلا حرف نمیزنه اگر بگویم اره دیگه در حد استاد و دانشجو نیستیم
_پس سوالم رو اصلاح میکنم من رو به عنوان دوست ، دوست دارید؟
+شما دوست من نیستید
_سنگ دل
+اگر از دل این استاد اخمو خبر داشتید کمی دلتون به رحم می آمد
_در دلتان چه خبر است ؟
+بسه دیگه خیلی حرف زدی
_اصلا بلد نیستید با یک خانم چطوری حرف بزنید
+تو کسی نیستی که بخوام خوب حرف بزنم
_باشه پس ادامه میدم چند سالتونه
+سی و یک سالمه آخرین سواله
_وای چقد پیری هفت سال اختلاف سن داریم
+باشه بسه دیگه
+نمیری؟
_جلوی خانه ایم؟
+بلی
دور و برم رو نگاه کردم اره اونجا که زد بغل جلوی خانه ی من بود
_میام خونه شما مگ نه توی دانشگاه حرف هایی میزنم که نتونید دیگه سر بلند کنید
+باشه باشه
به سمت خونشون راه افتادیم
۹۲۰
۲۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.