گس لایتر / ادامه پارت ۱۰۷
با دیدن باقی عکسا و فیلمایی که روی فلش بود دنیای اطراف دور سرش میچرخید...
دستشو روی سینش گذاشت... احساس کرد دچار تنگی نفس و شوک عصبی شده...
باورش نمیشد هیونو رو داره با یه زن دیگه میبینه! اونم توی بدترین حالت ممکن!...
با اینکه از قبل حدس میزد که ممکنه هیونو کلکی توی کارش باشه ولی باز هم موقع دیدن فیلما بشدت شوک شد! ...
لپ تاپشو بست و فلشو برداشت... با عجله از اتاق بیرون رفت... و با صدای بلند به منشیش گفت: اون پاکتو کی گذاشته بود لای پرونده ها؟
منشی از سر جا بلند شد و گفت: کدوم پاکت؟ من نمیدونم!...
از سر و صداشون ایل دونگ بیرون اومد و از یون ها پرسید؛ مشکلی هست؟...
یون ها با کلافگی تمام گفت نه و از شرکت بیرون رفت! ....
ایل دونگ هم دلش میسوخت از اینکه یون ها با دیدن اون فلش حالش بد شده... و هم خوشحال بود از اینکه هیونوی خیانتکار رو کنار میزارن...
رفت توی اتاقش و گوشیشو برداشت... با جونگکوک تماس گرفت...
جونگکوک جواب داد:
-بله؟
-یون ها فلش رو دید
-الان کجاس؟
-از شرکت زد بیرون
-کارت عالی بود... فعلا...
********
یون ها با سرعت تمام به سمت خونه رانندگی میکرد.. عصبانی بود... ولی حتی یه قطره هم اشک نمیریخت... خشمش بیشتر از میزان بغضی بود که توی وجودش داشت...
به عمارت برگشت...
نابی توی خونه بود... با شنیدن صدای یون ها که خیلی تند روی پله ها میدوید و بالا میرفت از اتاقش بیرون اومد و گفت: دخترم چی شده؟ ...
یون ها از کنار نابی گذشت و مادرشو بی جواب گذاشت... به سمت اتاقش دوید...
نابی با دیدن عصبانیت یون ها نگران شد و دنبالش رفت... وقتی وارد اتاقش شد دید که یون ها یه چمدون برداشته و داره تموم وسایل هیونو رو داخلش میریزه!...
آب دهنشو قورت داد و گفت: یون ها... بازم با هیونو بحثتون شده؟... جوابمو بده!... این چه کاریه؟....
دستشو روی سینش گذاشت... احساس کرد دچار تنگی نفس و شوک عصبی شده...
باورش نمیشد هیونو رو داره با یه زن دیگه میبینه! اونم توی بدترین حالت ممکن!...
با اینکه از قبل حدس میزد که ممکنه هیونو کلکی توی کارش باشه ولی باز هم موقع دیدن فیلما بشدت شوک شد! ...
لپ تاپشو بست و فلشو برداشت... با عجله از اتاق بیرون رفت... و با صدای بلند به منشیش گفت: اون پاکتو کی گذاشته بود لای پرونده ها؟
منشی از سر جا بلند شد و گفت: کدوم پاکت؟ من نمیدونم!...
از سر و صداشون ایل دونگ بیرون اومد و از یون ها پرسید؛ مشکلی هست؟...
یون ها با کلافگی تمام گفت نه و از شرکت بیرون رفت! ....
ایل دونگ هم دلش میسوخت از اینکه یون ها با دیدن اون فلش حالش بد شده... و هم خوشحال بود از اینکه هیونوی خیانتکار رو کنار میزارن...
رفت توی اتاقش و گوشیشو برداشت... با جونگکوک تماس گرفت...
جونگکوک جواب داد:
-بله؟
-یون ها فلش رو دید
-الان کجاس؟
-از شرکت زد بیرون
-کارت عالی بود... فعلا...
********
یون ها با سرعت تمام به سمت خونه رانندگی میکرد.. عصبانی بود... ولی حتی یه قطره هم اشک نمیریخت... خشمش بیشتر از میزان بغضی بود که توی وجودش داشت...
به عمارت برگشت...
نابی توی خونه بود... با شنیدن صدای یون ها که خیلی تند روی پله ها میدوید و بالا میرفت از اتاقش بیرون اومد و گفت: دخترم چی شده؟ ...
یون ها از کنار نابی گذشت و مادرشو بی جواب گذاشت... به سمت اتاقش دوید...
نابی با دیدن عصبانیت یون ها نگران شد و دنبالش رفت... وقتی وارد اتاقش شد دید که یون ها یه چمدون برداشته و داره تموم وسایل هیونو رو داخلش میریزه!...
آب دهنشو قورت داد و گفت: یون ها... بازم با هیونو بحثتون شده؟... جوابمو بده!... این چه کاریه؟....
۱۷.۷k
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.