فیک تهیونگ پارت 11
از زبان ا/ت
گفت: به درک
گفتم: میخوام برم بخوابم
گفت: امشب همینجا میخوابی
از خستگی داشتم میمردم پس گفتم باشه
لباس خوابم رو پوشیدم و رفتم روی تخت دراز بکشم که دیدم تهیونگ هم خوابیده بود روی تخت ( پس میخواستی پچه بخوابه روی زمین
گفتم: تو چرا روی تختی ؟؟؟؟؟؟
گفت : تخت خودمه
گفتم: به من نزدیک نمیشی
پتو رو زدم کنار که دیدم لباس تنش نبود ( بالاتنه لخت بود )
جیغ زدم و گفتم: چرا هیچی نپوشید
گفت: من اینجوری راحتم ؛ باید عادت کنی Baby
خوابیدم
صبح
از زبان تهیونگ
ساعت ۷ بود از اونجایی که جلسه داشتیم باید زود میرفتم
ا/ت رو بیدار کردم
با صدای های آلود گفت: چی میخوای ازم اول صبح ؟؟ ( با غر )
گفتم: تو هم امروز باید بیای شرکت
با هزار بدبختی بلند شد و رفت حاضر شد
منم یه کت شلوار کامل مشکی پوشیدم
از زبان ا/ت
رفتم حاضر بشم
یه لباس مشکی پوشیدم و موهام رو دم اسبی بستم و یه آرایش کوچولو کردم
رفتم پایین تهیونگ رو دیدم
از زبان تهیونگ
وای لعنتی چقدر جذابه نمیخوام ازش چشم بردارم
از زبان ا/ت
رفتم پیش تهیونگ گفتم: خب بریم
رفتیم و سوار ماشین شدیم
داخل راه
از زبان ا/ت
تهیونگ گفت: داخل شرکت بچه بازی در نمیاری
گفتم: چشم بابا بزرگ دیگه کاری نیست ؟؟؟
گفت : دیگه بابا بزرگ صدام نمیزنی
گفتم: خب پس چی صدات بزنم ؟
گفت: خب میتونی ددی صدام بزنی
چقدر از خود راضی
۳۰ دقیقه بعد
از زبان ا/ت
رسیدیم شرکت و از ماشین پیاده شدیم و رفتیم داخل شرکت
همه داشتن به تهیونگ و من سلام میدادن
بلاخره رسیدیم دم اتاق تهیونگ
دیدم دوستای تهیونگ که دیشب خونمون بودن اونجان
رفتیم نزدیک
شوگا گفت: چقدر زود اومدی تهیونگ خان ( با حالت تیکه )
تهیونگ گفت: مگه ا/ت خانم از خواب بلند میشد 😒
بهش چشم اره رفتم
تهیونگ بهم گفت برم داخل اتاقش
رفتم داخل اتاقش
گفت: دیشب میا گفت که با جیسو مهمونی شبونه دارن
رفتیم خونه وسایلت رو جمع کن ؛ راننده میرسونتت
گفتم: چیییی ؟ واقعا اجازه میدی ؟؟؟؟
گفت: اره
گفتم: خب پس گوشیت رو بده زنگ بزنم بهش بگم
یهو گوشی خودم رو داد بهم
گفت: از این به بعد گوشی خودت دستته ؛ ولی حواست باشه که گوشیت کنترل میشه توسط من ؛ دست از پا خطا کنی خودت می دونی
تشکر کردم و بغلش کردم و گفت: جایزه نمیدی بهم ؟؟
گفتم: الان بوس میخوای
سرش رو به نشونه ی اره تموم داد
هوفی کشیدم و رفتم لبش رو بوسیدم
بعد رفتم از اتاق بیرون و به میا زنگ زدم
میا : سلام ؛ بفرمایید
گفتم: سلام میا : تهیونگ بهم اجازه داد منم امشب میام
گفت: سلام ا/ت باشه ؛ تهیونگ خط جدید گرفته این رو نداشتم
گفتم: نه این شماره خودمه
گفت: باشه پس شب میبینمت
خداحافظی کردم
ساعت ۴ بعد از ظهر
از زبان ا/ت
خدایااااا خسته شدم از شرکت
تهیونگ اومد و گفت: من کارم تموم شد بریم
گفتم: خدارو شکر بلاخره
رفتیم سوار ماشین شدیم و رفتیم عمارت
۴۰ دقیقه بعد
از زبان ا/ت
رسیدیم عمارت
تهیونگ گفت: برو وسایلت رو جمع کن برای امشب
رفتم و داشتم وسایلم رو جمع میکردم
که یهو تهیونگ اومد و گفت:
گفت: به درک
گفتم: میخوام برم بخوابم
گفت: امشب همینجا میخوابی
از خستگی داشتم میمردم پس گفتم باشه
لباس خوابم رو پوشیدم و رفتم روی تخت دراز بکشم که دیدم تهیونگ هم خوابیده بود روی تخت ( پس میخواستی پچه بخوابه روی زمین
گفتم: تو چرا روی تختی ؟؟؟؟؟؟
گفت : تخت خودمه
گفتم: به من نزدیک نمیشی
پتو رو زدم کنار که دیدم لباس تنش نبود ( بالاتنه لخت بود )
جیغ زدم و گفتم: چرا هیچی نپوشید
گفت: من اینجوری راحتم ؛ باید عادت کنی Baby
خوابیدم
صبح
از زبان تهیونگ
ساعت ۷ بود از اونجایی که جلسه داشتیم باید زود میرفتم
ا/ت رو بیدار کردم
با صدای های آلود گفت: چی میخوای ازم اول صبح ؟؟ ( با غر )
گفتم: تو هم امروز باید بیای شرکت
با هزار بدبختی بلند شد و رفت حاضر شد
منم یه کت شلوار کامل مشکی پوشیدم
از زبان ا/ت
رفتم حاضر بشم
یه لباس مشکی پوشیدم و موهام رو دم اسبی بستم و یه آرایش کوچولو کردم
رفتم پایین تهیونگ رو دیدم
از زبان تهیونگ
وای لعنتی چقدر جذابه نمیخوام ازش چشم بردارم
از زبان ا/ت
رفتم پیش تهیونگ گفتم: خب بریم
رفتیم و سوار ماشین شدیم
داخل راه
از زبان ا/ت
تهیونگ گفت: داخل شرکت بچه بازی در نمیاری
گفتم: چشم بابا بزرگ دیگه کاری نیست ؟؟؟
گفت : دیگه بابا بزرگ صدام نمیزنی
گفتم: خب پس چی صدات بزنم ؟
گفت: خب میتونی ددی صدام بزنی
چقدر از خود راضی
۳۰ دقیقه بعد
از زبان ا/ت
رسیدیم شرکت و از ماشین پیاده شدیم و رفتیم داخل شرکت
همه داشتن به تهیونگ و من سلام میدادن
بلاخره رسیدیم دم اتاق تهیونگ
دیدم دوستای تهیونگ که دیشب خونمون بودن اونجان
رفتیم نزدیک
شوگا گفت: چقدر زود اومدی تهیونگ خان ( با حالت تیکه )
تهیونگ گفت: مگه ا/ت خانم از خواب بلند میشد 😒
بهش چشم اره رفتم
تهیونگ بهم گفت برم داخل اتاقش
رفتم داخل اتاقش
گفت: دیشب میا گفت که با جیسو مهمونی شبونه دارن
رفتیم خونه وسایلت رو جمع کن ؛ راننده میرسونتت
گفتم: چیییی ؟ واقعا اجازه میدی ؟؟؟؟
گفت: اره
گفتم: خب پس گوشیت رو بده زنگ بزنم بهش بگم
یهو گوشی خودم رو داد بهم
گفت: از این به بعد گوشی خودت دستته ؛ ولی حواست باشه که گوشیت کنترل میشه توسط من ؛ دست از پا خطا کنی خودت می دونی
تشکر کردم و بغلش کردم و گفت: جایزه نمیدی بهم ؟؟
گفتم: الان بوس میخوای
سرش رو به نشونه ی اره تموم داد
هوفی کشیدم و رفتم لبش رو بوسیدم
بعد رفتم از اتاق بیرون و به میا زنگ زدم
میا : سلام ؛ بفرمایید
گفتم: سلام میا : تهیونگ بهم اجازه داد منم امشب میام
گفت: سلام ا/ت باشه ؛ تهیونگ خط جدید گرفته این رو نداشتم
گفتم: نه این شماره خودمه
گفت: باشه پس شب میبینمت
خداحافظی کردم
ساعت ۴ بعد از ظهر
از زبان ا/ت
خدایااااا خسته شدم از شرکت
تهیونگ اومد و گفت: من کارم تموم شد بریم
گفتم: خدارو شکر بلاخره
رفتیم سوار ماشین شدیم و رفتیم عمارت
۴۰ دقیقه بعد
از زبان ا/ت
رسیدیم عمارت
تهیونگ گفت: برو وسایلت رو جمع کن برای امشب
رفتم و داشتم وسایلم رو جمع میکردم
که یهو تهیونگ اومد و گفت:
۹.۶k
۱۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.