فیک 𝙖 𝙜𝙞𝙧𝙡 𝙞𝙣 𝙩𝙝𝙚 𝙙𝙖𝙧𝙠 پارت 𝟏
ا. ت ویو
بازم یه روز فا.. کی دیگه شروع شد الان دقیقا ۳ سال از اون روز لعنتی گذشته از اون روز دیگه اون ا. ت سابق نشدم اون.... اون بهم قول داد برمیگرده گفت که منتظرش بمونم تو این مدت چند بار سعی برای خودکشی کردم اما.... اما صداش تو گوشم پلی میشد و میگفت : منتظرم بمون قول میدم برگردم 🥲
لباسم رو پوشیدم و سوار ماشینم شدم و راه افتادم به سمت شرکت بعد از رفتن تهیونگ تصمیم گرفتم شغل خانوادگیم رو شروع کنم و تبدیل به یه مافیا شدم اوهوم همون شغلی که منو از عشقم جدا کرد......شغلی که باعث اختلاف بین خاندان پارک و کیم شد.....
//فلش بک ۲۵ سال قبل //
کیم دو هیوک : به به رفیق قدیمی چی شد اسلحه هات لو رفت اومدی یادی از ما کردی
پارک دوهیوک: کار تو بود نع؟
کیم : با اینکه میونه خوبی یاهات ندارم ولی اعتراف میکنم اونقدر هم عوضی نیستم که رفیق بچگیم رو به خاک سیاه بنشونم
کیم : در ضمن به دخترت بگو دور بر پسرم نپیچه بلاخره وضع مالی ما اصلا به شما نمیخوره ( پوزخند)
//زمان حال //
ا. ت: اون وو ( دوست ا. ت و دست راستش که پسره )
اون وو: هوم
ا. ت: برام استعلام تمام کسایی که دارن تو اسکله نگهبانی میدن و بار ها رو بررسی میکنن تایم جا به جایی نگهبانا و.... همه رو برام بیار ۱ ساعت بیشتر وقت نداریم در ضمن هیچکس خبر دار نشه ! حله؟
اون وو: مفهومه سرکار ( پاهاشو به هم میکوبه با خنده)
ا. ت: برو به کارت برس فرزندم ( جر خوردن)
ا. ت ویو
بعد لو رفتن اسلحه های پدرم منو تهیونگو از هم جدا کردن و تهیونگ رفت فرانسه و وضع مالی ما خیلی بد شد و دختر شاد و شنگولی مثل من تبدیل به یع آدم خشک و سرد شد و تصمیم گرفتم شغل خاندانمون رو ادامه بدم کسی که اسلحه ها رو بو داد پیدا کردم و بلایی سرش آوردم که هر روز آرزوی مرگ میکرد و تمام دارایی خانوادمون بع علاوع دارایی اون عوضی رو مال خودمون کردم و تبدیل به بزرگترین مافیا آسیا شدم.....
ادامـهـ داردـ.....
⋘ 𝑙𝑜𝑎𝑑𝑖𝑛𝑔 𝑑𝑎𝑡𝑎... ⋙
پایان پارت 𝟏
شرط:
60 لایک
40 کامنت
بازم یه روز فا.. کی دیگه شروع شد الان دقیقا ۳ سال از اون روز لعنتی گذشته از اون روز دیگه اون ا. ت سابق نشدم اون.... اون بهم قول داد برمیگرده گفت که منتظرش بمونم تو این مدت چند بار سعی برای خودکشی کردم اما.... اما صداش تو گوشم پلی میشد و میگفت : منتظرم بمون قول میدم برگردم 🥲
لباسم رو پوشیدم و سوار ماشینم شدم و راه افتادم به سمت شرکت بعد از رفتن تهیونگ تصمیم گرفتم شغل خانوادگیم رو شروع کنم و تبدیل به یه مافیا شدم اوهوم همون شغلی که منو از عشقم جدا کرد......شغلی که باعث اختلاف بین خاندان پارک و کیم شد.....
//فلش بک ۲۵ سال قبل //
کیم دو هیوک : به به رفیق قدیمی چی شد اسلحه هات لو رفت اومدی یادی از ما کردی
پارک دوهیوک: کار تو بود نع؟
کیم : با اینکه میونه خوبی یاهات ندارم ولی اعتراف میکنم اونقدر هم عوضی نیستم که رفیق بچگیم رو به خاک سیاه بنشونم
کیم : در ضمن به دخترت بگو دور بر پسرم نپیچه بلاخره وضع مالی ما اصلا به شما نمیخوره ( پوزخند)
//زمان حال //
ا. ت: اون وو ( دوست ا. ت و دست راستش که پسره )
اون وو: هوم
ا. ت: برام استعلام تمام کسایی که دارن تو اسکله نگهبانی میدن و بار ها رو بررسی میکنن تایم جا به جایی نگهبانا و.... همه رو برام بیار ۱ ساعت بیشتر وقت نداریم در ضمن هیچکس خبر دار نشه ! حله؟
اون وو: مفهومه سرکار ( پاهاشو به هم میکوبه با خنده)
ا. ت: برو به کارت برس فرزندم ( جر خوردن)
ا. ت ویو
بعد لو رفتن اسلحه های پدرم منو تهیونگو از هم جدا کردن و تهیونگ رفت فرانسه و وضع مالی ما خیلی بد شد و دختر شاد و شنگولی مثل من تبدیل به یع آدم خشک و سرد شد و تصمیم گرفتم شغل خاندانمون رو ادامه بدم کسی که اسلحه ها رو بو داد پیدا کردم و بلایی سرش آوردم که هر روز آرزوی مرگ میکرد و تمام دارایی خانوادمون بع علاوع دارایی اون عوضی رو مال خودمون کردم و تبدیل به بزرگترین مافیا آسیا شدم.....
ادامـهـ داردـ.....
⋘ 𝑙𝑜𝑎𝑑𝑖𝑛𝑔 𝑑𝑎𝑡𝑎... ⋙
پایان پارت 𝟏
شرط:
60 لایک
40 کامنت
۳۴.۳k
۱۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.