p2
ات: پس ساعت ۸ بریم
بچه ها: اوکی
بعد از دانشگاه*
از دانشگاه رفتم بیرون که دیدم جیمین دم در وایستاده رفتم سوار ماشبن شدم
ات: سلام جیمینا
جیمین: سلام ابجی خوشگلم
ات:(خنده) جیمین
جیمین: بله
ات: من شب میخوام با دوستام برم بار اشکالی نداره؟
جیمین: ساعت چند؟
ات: ۸
جیمین: باشه ولی دیر نکن و مراقب باش نمیخوام اتفاقی برات بیفته
ات:(لبخند) باشه(اروم)
جیمین: و خواهشا همتون مست نکنین نمیخوام مثل دفعه قبل بشه
ات:(خنده) باشه حواسم هست
جیمین: لباس بازم نمیپوشی
ات: چشمم
دفعه قبل که رفتیم هممون مست کردیم یه شری درست شد دیگه جیمین جمعمون کرد
حرکت کرد سمت عمارت وقتی رسیدیم رفتم اتاقم لباسمو عوض کردم رفتم پشت کامپیوترم نشستم یکم گیم زدم بعد رفتم پایین جیمین داشت فیلم میدید منم رفتم رو مبل نشستم با گوشیم ور میرفتمو با دوستام چت مز کردم که گوشی جیمین زنگ خورد
جیمین: الو.... چی؟... الان میام حواستون بهشون باشه
ات: چی شده؟
جیمین: من باید برم یه کاری پیش اومد انگار بارمونو دزدیدن... خدافظ
ات:باشه خدافظ
جیمین با عجله رفت بالا لباسشو عوض کرد و رفت بیرون منم خودم تنها نشسته بودم رو مبل دراز کشیدم که بعد از چند مین خوابم برد
جیمین ویو
ساعت شش و نیم بود، اون بک هیون عوضی تمام اصلحه ها رو دزدیده خیلی عصبانی بودم پیداش کنم به بدترین روش می کشمش
برگشتم خونه که دیدم ات مثل بچه ها رو مبل خوابش برده
جیمین: اوخی، چه بامزست
که یادم افتاد میخواسته با دوستاش بره بار... رفتم بیدارش کنم که حاظر شه
جیمین: ات... ات... بیدارشو ساعت نزدیک هفته
ات: ها... چی؟ باشه بیدارم... گفتی ساعت چنده؟
جیمین: نزدیک هفت
ات ویو
گفت ساعت هفته که مثل جت بلند شدم
ات: من باید حاظر شم... مرسی که بیدارم کردییی
جیمین: خنده
رفتم اتاقم دوش گرفتمو موهامو خشک کردم لباسمو عوض کردم(عکسشو میزارم) موهامو بالا بستم یه میکاپ خیلی لایت کردمو رفتم پایین زنگ زدم سوجون اومد دنبالمو رفتیم بار... رفتیم تو بوی سیگار و الکل خیلی زیاد بود... این بو رو دوست داشتم بچه ها رو پیدا کردیم رفتیم پیششون
ات و سوجون: سلام
بچه ها: سلام
جه مین: من میرم نوشیدنی سفارش بدم... ویسکی؟
بچه ها: اره
جه مین: اوک
لیسا: ات حداقل تو بار لباس باز تر میپوشیدی
ات: جیمین نمیزاره... تازه خودمم لباس باز نمیدوستم
جه مین رفت سفارش بده ماهم نشسته بودیم که نگاه های سنگین کسی رو رو خودم احساس کردم نگاه کردم ببینم کی داره نگام می کنه اما بین اینهمه ادم اخه از کجا پیداش کنم؟ بیخیال شدم
یونگی ویو *
با دوستام (جیهوپ، نامی، جین) رفته بودیم بار که یه دختر خوشگل که با دوستاش نشسته بود نظرمو جلب کرد... چی داری میگی یونگی تو مافیایی به این زودی عاشق شدی؟ مسخرس
ات ویو *
داشتیم نوشیدنی میخوردیم من زیاد نخوردم اما بغیه بچه ها خیلی مست بودن دیگه داشت دیر میشد پس میخواستیم بریم یونجینم زیاد مست نبود جه مینو لیسا رو برد خونه منو سوجونم میخواستیم بریم که یه پسر از نمیدونم کجا پیداش شد
+ های بیبی گرل
ات: برو گمشو
+ اوه اوه... نشم؟
ات: برو وگرنه...
که اومد سمتمو سرشو برد تو گردنمو دست دیگشو میکشید رو رونم که زورمو تو پام جمع کردمو زدم جای حساسش
+اخخ... دختره ی
ات: دیگه مزاحم نشیا... اشغال
رفتم سوجونو گزاشتم تو ماشینو رسوندمش خونشون و از اونجایی که با ماشین سوجون اومده بودم تاکسی گرفتم برگشتم خونع که...
ادامه دارد
شرط
۱٠لایک
۵ کامنت
بچه ها: اوکی
بعد از دانشگاه*
از دانشگاه رفتم بیرون که دیدم جیمین دم در وایستاده رفتم سوار ماشبن شدم
ات: سلام جیمینا
جیمین: سلام ابجی خوشگلم
ات:(خنده) جیمین
جیمین: بله
ات: من شب میخوام با دوستام برم بار اشکالی نداره؟
جیمین: ساعت چند؟
ات: ۸
جیمین: باشه ولی دیر نکن و مراقب باش نمیخوام اتفاقی برات بیفته
ات:(لبخند) باشه(اروم)
جیمین: و خواهشا همتون مست نکنین نمیخوام مثل دفعه قبل بشه
ات:(خنده) باشه حواسم هست
جیمین: لباس بازم نمیپوشی
ات: چشمم
دفعه قبل که رفتیم هممون مست کردیم یه شری درست شد دیگه جیمین جمعمون کرد
حرکت کرد سمت عمارت وقتی رسیدیم رفتم اتاقم لباسمو عوض کردم رفتم پشت کامپیوترم نشستم یکم گیم زدم بعد رفتم پایین جیمین داشت فیلم میدید منم رفتم رو مبل نشستم با گوشیم ور میرفتمو با دوستام چت مز کردم که گوشی جیمین زنگ خورد
جیمین: الو.... چی؟... الان میام حواستون بهشون باشه
ات: چی شده؟
جیمین: من باید برم یه کاری پیش اومد انگار بارمونو دزدیدن... خدافظ
ات:باشه خدافظ
جیمین با عجله رفت بالا لباسشو عوض کرد و رفت بیرون منم خودم تنها نشسته بودم رو مبل دراز کشیدم که بعد از چند مین خوابم برد
جیمین ویو
ساعت شش و نیم بود، اون بک هیون عوضی تمام اصلحه ها رو دزدیده خیلی عصبانی بودم پیداش کنم به بدترین روش می کشمش
برگشتم خونه که دیدم ات مثل بچه ها رو مبل خوابش برده
جیمین: اوخی، چه بامزست
که یادم افتاد میخواسته با دوستاش بره بار... رفتم بیدارش کنم که حاظر شه
جیمین: ات... ات... بیدارشو ساعت نزدیک هفته
ات: ها... چی؟ باشه بیدارم... گفتی ساعت چنده؟
جیمین: نزدیک هفت
ات ویو
گفت ساعت هفته که مثل جت بلند شدم
ات: من باید حاظر شم... مرسی که بیدارم کردییی
جیمین: خنده
رفتم اتاقم دوش گرفتمو موهامو خشک کردم لباسمو عوض کردم(عکسشو میزارم) موهامو بالا بستم یه میکاپ خیلی لایت کردمو رفتم پایین زنگ زدم سوجون اومد دنبالمو رفتیم بار... رفتیم تو بوی سیگار و الکل خیلی زیاد بود... این بو رو دوست داشتم بچه ها رو پیدا کردیم رفتیم پیششون
ات و سوجون: سلام
بچه ها: سلام
جه مین: من میرم نوشیدنی سفارش بدم... ویسکی؟
بچه ها: اره
جه مین: اوک
لیسا: ات حداقل تو بار لباس باز تر میپوشیدی
ات: جیمین نمیزاره... تازه خودمم لباس باز نمیدوستم
جه مین رفت سفارش بده ماهم نشسته بودیم که نگاه های سنگین کسی رو رو خودم احساس کردم نگاه کردم ببینم کی داره نگام می کنه اما بین اینهمه ادم اخه از کجا پیداش کنم؟ بیخیال شدم
یونگی ویو *
با دوستام (جیهوپ، نامی، جین) رفته بودیم بار که یه دختر خوشگل که با دوستاش نشسته بود نظرمو جلب کرد... چی داری میگی یونگی تو مافیایی به این زودی عاشق شدی؟ مسخرس
ات ویو *
داشتیم نوشیدنی میخوردیم من زیاد نخوردم اما بغیه بچه ها خیلی مست بودن دیگه داشت دیر میشد پس میخواستیم بریم یونجینم زیاد مست نبود جه مینو لیسا رو برد خونه منو سوجونم میخواستیم بریم که یه پسر از نمیدونم کجا پیداش شد
+ های بیبی گرل
ات: برو گمشو
+ اوه اوه... نشم؟
ات: برو وگرنه...
که اومد سمتمو سرشو برد تو گردنمو دست دیگشو میکشید رو رونم که زورمو تو پام جمع کردمو زدم جای حساسش
+اخخ... دختره ی
ات: دیگه مزاحم نشیا... اشغال
رفتم سوجونو گزاشتم تو ماشینو رسوندمش خونشون و از اونجایی که با ماشین سوجون اومده بودم تاکسی گرفتم برگشتم خونع که...
ادامه دارد
شرط
۱٠لایک
۵ کامنت
۱۹.۷k
۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.