نقاب دار مشکی
𝙗𝙡𝙖𝙘𝙠 𝙢𝙖𝙨𝙠𝙚𝙙
(𝙋𝙖𝙧𝙩 17)
ات: ببینم چرا ما 4 تا دختر اینجاییم؟.... پس پسرا کوشن؟.... اصلا هم گروهی هامون....
میرا: خدایی چخبره اگه من نریدم به داور بازی....
سوجین: ریدین.....
امیلیا: عوا پس جیمین و تهیونگ کوشن؟.... اصلا چرا ما یهو 4 تایی اینجا افتادیم؟...
....
یونگی: حاجی ات و سوجین کجان؟.....
جونگ کوک: اصلا دخترا کجان.....
جیمین: ناپدید شدن.....
تهیونگ: حاجی اصلا چرا ما 4 تا اینجاییم؟....
( پسرا که سمت دیوار بودن یهو یه چیزی بهشون وصل میشه و به دیوار کاملا میچسبن و زنجیر دور پاهاشون پیچیده میشه و همینطور دست هاشون و دیگه نمیتونستن تکون بخورن.....)
یونگی: یعنی چی این کارا چیه...( داد)
.....
ات: من واقعا دیگه اصلا نمیام تو همچین بازی هایی.....
( یهو از زیر پاهاشون یه دودی میاد....)
میرا: این چیه دیگه....
امیلیا: ( سرفه).... بچه ها.... این گازه....
سوجین: ( سرفه).... وای.....
( دخترا شروع به سرفه کردن و افتادن زمین و هعی سرفه میکردن.... اون اتاق یه حالتی تلویزیون به رو به روی در وصل بود گنده هم بود که یهو روشن میشه و و تصویر یه نفر میاد که داره حرف میزنه.....)
لیسا: های بیبی ها..... ( خنده)
ات: ت... تو... ( سرفه).... پ... پس.. پسرا.... ( سرفه)... ک.... ک.... کجان!؟... ( سرفه)
لیسا: هههه نگران اونا نباشید اونا جاشون پیش ما 4 نفر امنه ( خنده).... قراره امشب یکم باهاشون خوش بگذرونیم و همینطور شما ها..... البته اول پسرا چون اونا مهمترن..... دیگه دارین بیهوش میشین بعدا همو میبینیم و میفهمید که چه اتفاقی افتاده..... بای بای....
میرا: ج.... ج... ج ....ن....ده... ( سرفه)
ات: ( با دیدن اون و حرفاش شوکه شدم و گاز دیگه خیلی رفته بود تو ریه هام و اخرین چیزی که شنیدم بای بای لیسا بود و دیگه سیاهی.....)
.....
یونگی ویو
هممون خیلی تو شوک بودیم و فقط نگران دخترا بودیم که یهو در باز شد و 4 نفر وارد شدن و با دیدن اونها زبونم بند اومد.....
لیسا: اوه ببین 4 پسر سکسی و جذاب.... ( خنده)
جونگ کوک: عوضیا..... دخترا کجان؟؟.... چی از جون ما میخواید!؟....
تهیونگ: واقعا براتون با این لباس ها متاسفم..... هرزه های هول....
( لباس هر 4 تاشون میزارم)
جنی: ساکت ساکت..... لیسا من نظرم عوض شد..... تهیونگ بر منه....
لیسا: باشه..... هر کدوم میخواید برید..... یونگی بر منه..... ( خنده)
جیمین: مثل ادم زر بزنید..... بگید چه بلایی سر دخترا اوردین؟.... چرا ما اینجاییم؟!...
لیسا: اوه بله جیمین درست میگه قبل از شروع کار باید توضیح داد.....
فلش بک 5 روز پیش
لیسا: بچه ها من دیگه تحملشون ندارم..... نقشه دارم.... بهتره چند نفر جاسوس بزاریم در خونه های هر 4 دختر.....
جنی: فکر خوبیه.....
ادامه اش تو کامنتا.....
(𝙋𝙖𝙧𝙩 17)
ات: ببینم چرا ما 4 تا دختر اینجاییم؟.... پس پسرا کوشن؟.... اصلا هم گروهی هامون....
میرا: خدایی چخبره اگه من نریدم به داور بازی....
سوجین: ریدین.....
امیلیا: عوا پس جیمین و تهیونگ کوشن؟.... اصلا چرا ما یهو 4 تایی اینجا افتادیم؟...
....
یونگی: حاجی ات و سوجین کجان؟.....
جونگ کوک: اصلا دخترا کجان.....
جیمین: ناپدید شدن.....
تهیونگ: حاجی اصلا چرا ما 4 تا اینجاییم؟....
( پسرا که سمت دیوار بودن یهو یه چیزی بهشون وصل میشه و به دیوار کاملا میچسبن و زنجیر دور پاهاشون پیچیده میشه و همینطور دست هاشون و دیگه نمیتونستن تکون بخورن.....)
یونگی: یعنی چی این کارا چیه...( داد)
.....
ات: من واقعا دیگه اصلا نمیام تو همچین بازی هایی.....
( یهو از زیر پاهاشون یه دودی میاد....)
میرا: این چیه دیگه....
امیلیا: ( سرفه).... بچه ها.... این گازه....
سوجین: ( سرفه).... وای.....
( دخترا شروع به سرفه کردن و افتادن زمین و هعی سرفه میکردن.... اون اتاق یه حالتی تلویزیون به رو به روی در وصل بود گنده هم بود که یهو روشن میشه و و تصویر یه نفر میاد که داره حرف میزنه.....)
لیسا: های بیبی ها..... ( خنده)
ات: ت... تو... ( سرفه).... پ... پس.. پسرا.... ( سرفه)... ک.... ک.... کجان!؟... ( سرفه)
لیسا: هههه نگران اونا نباشید اونا جاشون پیش ما 4 نفر امنه ( خنده).... قراره امشب یکم باهاشون خوش بگذرونیم و همینطور شما ها..... البته اول پسرا چون اونا مهمترن..... دیگه دارین بیهوش میشین بعدا همو میبینیم و میفهمید که چه اتفاقی افتاده..... بای بای....
میرا: ج.... ج... ج ....ن....ده... ( سرفه)
ات: ( با دیدن اون و حرفاش شوکه شدم و گاز دیگه خیلی رفته بود تو ریه هام و اخرین چیزی که شنیدم بای بای لیسا بود و دیگه سیاهی.....)
.....
یونگی ویو
هممون خیلی تو شوک بودیم و فقط نگران دخترا بودیم که یهو در باز شد و 4 نفر وارد شدن و با دیدن اونها زبونم بند اومد.....
لیسا: اوه ببین 4 پسر سکسی و جذاب.... ( خنده)
جونگ کوک: عوضیا..... دخترا کجان؟؟.... چی از جون ما میخواید!؟....
تهیونگ: واقعا براتون با این لباس ها متاسفم..... هرزه های هول....
( لباس هر 4 تاشون میزارم)
جنی: ساکت ساکت..... لیسا من نظرم عوض شد..... تهیونگ بر منه....
لیسا: باشه..... هر کدوم میخواید برید..... یونگی بر منه..... ( خنده)
جیمین: مثل ادم زر بزنید..... بگید چه بلایی سر دخترا اوردین؟.... چرا ما اینجاییم؟!...
لیسا: اوه بله جیمین درست میگه قبل از شروع کار باید توضیح داد.....
فلش بک 5 روز پیش
لیسا: بچه ها من دیگه تحملشون ندارم..... نقشه دارم.... بهتره چند نفر جاسوس بزاریم در خونه های هر 4 دختر.....
جنی: فکر خوبیه.....
ادامه اش تو کامنتا.....
۸.۶k
۱۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.