پشت صحنه
#پشت_صحنه
《 پارت ۱۲ 》
هیونجین: خب .. جدیدا با لینو هیونگ زیادی لاس میزنه ... معلوم نیست باز چه مرگشه
انیتا؛ هی صداتو میشنوه ها
هیونجین: راست میگی همه جا دوربین داره*به دوربین روبه روش نگاه کرد
خنده ریزی کردی که در اسانسور باز شد ازش بیرون امدی و به هیونجین نگاه کردی
انیتا؛ فعلا
هیونجین؛ فایتینگ
در اسانسور بسته شد..بدنت را چرخاندی و به اتاقی که روبه روت قرار داشت خیره شدی...استرس بدی داشتی...نفستو کلافه دادی بیرون..
به سمتش قدم هاتو یکی یکی میبردی..تا اینکه به دستگیرع رسیدی..سرجات وایستادی اول دستت را مشت کردی و نزدیکش بردی قبل از اینکه بهش تکه ای بزنی...دوباره نفسی تازه دم کردی و از ریه هات بیرونش کردی..
شروع به زدن در اتاق کرد..
-تق .. تق .. تق ..
با صدایی که میگفت بفرمایید دستت را روی دستگیره قرار دادی و به سمت پایین هدایتش کردی..جیک کوچیکی ازش صدا درامد..اول کمی در را فاصله دادی که میز و صندلی ها دیده میشود
دستت را روی موهایت کشیدی و بعد کامل در را باز کردی..
وارد اتاق شدی تعظیم کوتاهی کردی و در را بستی
لبخندی بر لب داشت..
با دستش به صندلی های مشکی اشاره کرد
× بفرما بشین خانم اگرست
ممنونِ ارومی گفتی و روی یکی از صندلی ها نشستی گوشی ات را به میز روبه رو ات گذاشتی..و نگاهت را دادی به جوپ
گوشیش را در دست گرفت و بهت خیره شد
× قهوه یا اب پرتغال کدومش رو بگم بیارن خانم اگرست
لبخندت کشیده تر شد
_ممنونم..میلی ندارم..
سرش را اهسته تکان داد و برای خودش یک قهوه سفارش داد
استرست هنوزم کم نشده بود..حرفی هم وجود نداشت..تا بگی..
کلمه ها به زبونت نمی امدند..نمیتونستی به درستی جمله سازی کنی
× خب دخترم..از انجایی که یادمه تو میخواستی مربی دنس باشی مگه نه؟!
از حرفی که زد یکم تعجب کردی..درست بود تو به عنوان مربی گری دنس به ایدلا هم اودیشن داده بودی ولی بخاطر کم بودن سنت نتونسته بودی قبول بشی..
_بله..درسته..
نفسشو کلافه بیرون فرستاد
× اگر مایل باشی..امروز یک قرار داد دوباره ای ببندیم..اما اینبار بجای دنسر .. یک مربی گری!
باور این حرف واقعا برات سخت بود..تو..بلخره تونسته بودی مربی بشی؟! به دلخواه خودت..برقصی و حرکاتی درست کنی؟! میتونستی بغضی که از خوشحالی بهت دست داده بود را بشکونی!
_معلومه که میخوام!
با گفتن این حرفت جوپ هم خنده ای کرد ورقه هایی که از قبل انگار امادش کرده بود را از پوشه زرد رنگ بیرون اورد و روی میز خودش قرار داد یک خودکار ابی هم کنارش گذاشت
×اولش مطالعه اش کن..و بعد امضاش کن
در اتاقش زده شد و منشی اش وارد اتاق شد برای دوتامونم تعظیم کرد و سینی که در دست داشت را به میز جوپ قرار داد ، بعد از اتاق خارج شد!
سرم را به پایین هدایت کردم و به برگه ها خیره شدم..اولش لبخند روی لبم بود ولی بعد از خوندن اسم گروه straykidz لبخندم محو شد..اخ تف تو این شانس چرا باید مربی اونا باشم؟ بزور میتونستم باهاشون اجرا کنم و برقصم..
.
.
بعد از امضا کردن کاغذ ها از اتاق بیرون اومدم و به سمت کافه طبقه پایین رفتم یدونه قهوه گرفتم و روی یکی از صندلی ها نشستم....لیوان را به لبم نزدیک کردم و میخواستم محتوای داخلشو بنوشم که با لرزش صدای گوشیم نگاهمو دادم به صفحه روشنش..سئوک بود..دوباره استرس شدیدی گرفتم و لیوان را گذاشتم روی میز روبه روم و گوشی را برداشتم..به گوشم نزدیکش کردم،
انیتا؛بله؟
سئوک: ساعت ۸ میام دنبالت ..
انیتا؛ بازم مهمونی؟!
سئوک؛*خنده* درسته..اوه..البته لباستم مشکی باشه بهتره
انیتا: آه..باشه
سئوک : خدافظ پرنسس
جوابی ندادم و گوشیو گذاشتم روی میز به پشت صندلی تکیه دادم..نمیدونستم بخاطر مربی گریم خوشحال باشم..یا بخاطر رفتارای سئوک استرس بکشم؟
احساس میکنم این پارت یکم بد شد نه؟
《 پارت ۱۲ 》
هیونجین: خب .. جدیدا با لینو هیونگ زیادی لاس میزنه ... معلوم نیست باز چه مرگشه
انیتا؛ هی صداتو میشنوه ها
هیونجین: راست میگی همه جا دوربین داره*به دوربین روبه روش نگاه کرد
خنده ریزی کردی که در اسانسور باز شد ازش بیرون امدی و به هیونجین نگاه کردی
انیتا؛ فعلا
هیونجین؛ فایتینگ
در اسانسور بسته شد..بدنت را چرخاندی و به اتاقی که روبه روت قرار داشت خیره شدی...استرس بدی داشتی...نفستو کلافه دادی بیرون..
به سمتش قدم هاتو یکی یکی میبردی..تا اینکه به دستگیرع رسیدی..سرجات وایستادی اول دستت را مشت کردی و نزدیکش بردی قبل از اینکه بهش تکه ای بزنی...دوباره نفسی تازه دم کردی و از ریه هات بیرونش کردی..
شروع به زدن در اتاق کرد..
-تق .. تق .. تق ..
با صدایی که میگفت بفرمایید دستت را روی دستگیره قرار دادی و به سمت پایین هدایتش کردی..جیک کوچیکی ازش صدا درامد..اول کمی در را فاصله دادی که میز و صندلی ها دیده میشود
دستت را روی موهایت کشیدی و بعد کامل در را باز کردی..
وارد اتاق شدی تعظیم کوتاهی کردی و در را بستی
لبخندی بر لب داشت..
با دستش به صندلی های مشکی اشاره کرد
× بفرما بشین خانم اگرست
ممنونِ ارومی گفتی و روی یکی از صندلی ها نشستی گوشی ات را به میز روبه رو ات گذاشتی..و نگاهت را دادی به جوپ
گوشیش را در دست گرفت و بهت خیره شد
× قهوه یا اب پرتغال کدومش رو بگم بیارن خانم اگرست
لبخندت کشیده تر شد
_ممنونم..میلی ندارم..
سرش را اهسته تکان داد و برای خودش یک قهوه سفارش داد
استرست هنوزم کم نشده بود..حرفی هم وجود نداشت..تا بگی..
کلمه ها به زبونت نمی امدند..نمیتونستی به درستی جمله سازی کنی
× خب دخترم..از انجایی که یادمه تو میخواستی مربی دنس باشی مگه نه؟!
از حرفی که زد یکم تعجب کردی..درست بود تو به عنوان مربی گری دنس به ایدلا هم اودیشن داده بودی ولی بخاطر کم بودن سنت نتونسته بودی قبول بشی..
_بله..درسته..
نفسشو کلافه بیرون فرستاد
× اگر مایل باشی..امروز یک قرار داد دوباره ای ببندیم..اما اینبار بجای دنسر .. یک مربی گری!
باور این حرف واقعا برات سخت بود..تو..بلخره تونسته بودی مربی بشی؟! به دلخواه خودت..برقصی و حرکاتی درست کنی؟! میتونستی بغضی که از خوشحالی بهت دست داده بود را بشکونی!
_معلومه که میخوام!
با گفتن این حرفت جوپ هم خنده ای کرد ورقه هایی که از قبل انگار امادش کرده بود را از پوشه زرد رنگ بیرون اورد و روی میز خودش قرار داد یک خودکار ابی هم کنارش گذاشت
×اولش مطالعه اش کن..و بعد امضاش کن
در اتاقش زده شد و منشی اش وارد اتاق شد برای دوتامونم تعظیم کرد و سینی که در دست داشت را به میز جوپ قرار داد ، بعد از اتاق خارج شد!
سرم را به پایین هدایت کردم و به برگه ها خیره شدم..اولش لبخند روی لبم بود ولی بعد از خوندن اسم گروه straykidz لبخندم محو شد..اخ تف تو این شانس چرا باید مربی اونا باشم؟ بزور میتونستم باهاشون اجرا کنم و برقصم..
.
.
بعد از امضا کردن کاغذ ها از اتاق بیرون اومدم و به سمت کافه طبقه پایین رفتم یدونه قهوه گرفتم و روی یکی از صندلی ها نشستم....لیوان را به لبم نزدیک کردم و میخواستم محتوای داخلشو بنوشم که با لرزش صدای گوشیم نگاهمو دادم به صفحه روشنش..سئوک بود..دوباره استرس شدیدی گرفتم و لیوان را گذاشتم روی میز روبه روم و گوشی را برداشتم..به گوشم نزدیکش کردم،
انیتا؛بله؟
سئوک: ساعت ۸ میام دنبالت ..
انیتا؛ بازم مهمونی؟!
سئوک؛*خنده* درسته..اوه..البته لباستم مشکی باشه بهتره
انیتا: آه..باشه
سئوک : خدافظ پرنسس
جوابی ندادم و گوشیو گذاشتم روی میز به پشت صندلی تکیه دادم..نمیدونستم بخاطر مربی گریم خوشحال باشم..یا بخاطر رفتارای سئوک استرس بکشم؟
احساس میکنم این پارت یکم بد شد نه؟
۱۱.۶k
۰۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.