فیک 51
فیک 51
(خب بچهها خیلی شرمندم که خیلی دیر میزارم خب میخواستم
درمورد این فیک یه صحبتی باهاتون کنم میخوام فیکو تغییراتی توش بدم مربوط به تیزر فیک هست نمیگم که میخوام چیکار کنم😑😂 ))»»
یک ماه بعد
هانول
(نه نه نه نه این امکان نداره چرا همهی بلاها سره من میاد
حالا چیکار کنم گندش بزنم )
هانول نگاهی باز به بی*بی چک انداخت هنوز باورش نمیشد که حام*له هست
آروم کف حموم نشست و گریه میکرد اون نمیتونست که بچه رو نگه داره چون علاقه ای به جانگکوک نداشت
هانول تصمیم گرفت که بچه رو سق*ط کنه اما چطوری وقتی که حقه بیرون رفتنو نداشت
او نمیدونست چیکار کنه بی *بی چک انداخت تو سطل زباله
و از دستشویی اومد بیرون که با چهره کوک مواج شد کمی ترسید که باعث شد رنگ پوستش زرد بشه که
کوک نگران تر از قبل شد
کوک:چی شده هانول
هانول که دست پاچه شد بود نمیدونست جواب کوک رو چی بده
کوک:هانول گفتم چی شده کسی اذیتت کرده یا اتفاقی افتاد
هانول :هیچی نشده راستش امروز چیز شدم
کوک:چیز چیه ؟؟؟؟
هانور:هیچی مهم نیست
کوک شونه ای بالا انداخت و گفت
کوک:باشه حالا از جلوه حموم برو کنار میخوام برم حموم
هانور سری تکون داد و رفت کنار تا کوک بره وقتی کوک رفت داخل آروم به سمت اتاقش رفت
و آروم پرید روی تخت تا کمی فکر کنی با چه بهونه ای بره دکتر
کمی بعد یادش میاد که
هانول:وای بدبخت شدم بی*بی چک رو الان میبینه
سریع از روی تخت بلند شد و به سمت حموم رفت با دیدنه کوک که داشت از حموم میومد بیرون تعجب کرد چقدر زود ولی موهاش که خیس نبود یعنی فهمید
کوک:به چی زل زدی کاری داشتی اومدی
(خب بچهها خیلی شرمندم که خیلی دیر میزارم خب میخواستم
درمورد این فیک یه صحبتی باهاتون کنم میخوام فیکو تغییراتی توش بدم مربوط به تیزر فیک هست نمیگم که میخوام چیکار کنم😑😂 ))»»
یک ماه بعد
هانول
(نه نه نه نه این امکان نداره چرا همهی بلاها سره من میاد
حالا چیکار کنم گندش بزنم )
هانول نگاهی باز به بی*بی چک انداخت هنوز باورش نمیشد که حام*له هست
آروم کف حموم نشست و گریه میکرد اون نمیتونست که بچه رو نگه داره چون علاقه ای به جانگکوک نداشت
هانول تصمیم گرفت که بچه رو سق*ط کنه اما چطوری وقتی که حقه بیرون رفتنو نداشت
او نمیدونست چیکار کنه بی *بی چک انداخت تو سطل زباله
و از دستشویی اومد بیرون که با چهره کوک مواج شد کمی ترسید که باعث شد رنگ پوستش زرد بشه که
کوک نگران تر از قبل شد
کوک:چی شده هانول
هانول که دست پاچه شد بود نمیدونست جواب کوک رو چی بده
کوک:هانول گفتم چی شده کسی اذیتت کرده یا اتفاقی افتاد
هانول :هیچی نشده راستش امروز چیز شدم
کوک:چیز چیه ؟؟؟؟
هانور:هیچی مهم نیست
کوک شونه ای بالا انداخت و گفت
کوک:باشه حالا از جلوه حموم برو کنار میخوام برم حموم
هانور سری تکون داد و رفت کنار تا کوک بره وقتی کوک رفت داخل آروم به سمت اتاقش رفت
و آروم پرید روی تخت تا کمی فکر کنی با چه بهونه ای بره دکتر
کمی بعد یادش میاد که
هانول:وای بدبخت شدم بی*بی چک رو الان میبینه
سریع از روی تخت بلند شد و به سمت حموم رفت با دیدنه کوک که داشت از حموم میومد بیرون تعجب کرد چقدر زود ولی موهاش که خیس نبود یعنی فهمید
کوک:به چی زل زدی کاری داشتی اومدی
۱۳.۵k
۳۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.