همه چی از اون شب شروع شد...؟!p40
ولی خب هه رین اونقدرا هم بدجنس نبود پس بلافاصه که تو اون پوزیشن دیدشون یه خنده ریز کرد. و به سرعت اون محلو ترک کرد...
حدو ۵۰ ثانیه بعد از اینکه هه رین رفت اون دوتا از هم جدا شدن...
+ -هوفف خوبه دیگه قهر نیست....
+چیزه جیمینا...میگم بیا تو کمپانی فعلا نزدیک هم نشیم و به کسی نگیم که باهم قرار میزاریم*ناراحت*
_هوم فکر خوبیه شایعه های منو تو تازه خوابیده بهتره فعلا باهم جایی آفتابی نشیم...
+هوم بده من آماده بشم و بریم خونه ی تو که لباس بپوشی...و بعدش بریم کمپانی...
_هوم آماده شو که بریم...
یونجی ویو.
سریع رفتم یه دوش ۵ دقیقه ای گرفتم(چطوری برادر؟)موهامم که تا روی شونمرو با حوله ایشونو گرفتم و سریع لباس پوشیدم و یه آرایش لایت کردم و پریدم تو هال...
+خببببب بریم جیمیناااااااا*بعد از پریدن با صدای وحشتناکی با زمین برخورد کرد ولی هیچیش نشد و این حرفو زد اونم را صدای بلند که پسرم که توی عالم خودش بود نزدیک بود بشاشه به خودش*
_*رنگش پرید*یا،یااااا یونجیااااااا نزدیک بود سکته رو بزنم....*اخم کیوت و لپای باد کرده*
+نه موچی جونم تو سگ جون تر از این حرفایی به این راحتیا نمیمیری...*با رگه های خنده*
_فعلن که من چاقو نخوردم ولی تو چاقو خوردی و تا مرز مردن رفتی...
+عاممممم خبببب....باشه بابا من تسلیم...*تستاشو برد بالا*
_هوم...خوبه بیا بریم...دیره...
+من برای حفظ ظاهر الان میرم کمپانی تولم سریع برو اماده شو و بیا...آفرین پسر خوب برو...
_____________
تموم..
خب میدونم خیلییییی نبودم و ببخشید برای همین این پارت شرط نداره ولی اگه حمایت نشه مثل پارت قبل نشه که این همه لایک خورده،طولش میدم و نمیزارم...
ممنون بابت اینکه وقتت رو واسه فیکای من میزاری سوییتی🍬🍭🥂
حدو ۵۰ ثانیه بعد از اینکه هه رین رفت اون دوتا از هم جدا شدن...
+ -هوفف خوبه دیگه قهر نیست....
+چیزه جیمینا...میگم بیا تو کمپانی فعلا نزدیک هم نشیم و به کسی نگیم که باهم قرار میزاریم*ناراحت*
_هوم فکر خوبیه شایعه های منو تو تازه خوابیده بهتره فعلا باهم جایی آفتابی نشیم...
+هوم بده من آماده بشم و بریم خونه ی تو که لباس بپوشی...و بعدش بریم کمپانی...
_هوم آماده شو که بریم...
یونجی ویو.
سریع رفتم یه دوش ۵ دقیقه ای گرفتم(چطوری برادر؟)موهامم که تا روی شونمرو با حوله ایشونو گرفتم و سریع لباس پوشیدم و یه آرایش لایت کردم و پریدم تو هال...
+خببببب بریم جیمیناااااااا*بعد از پریدن با صدای وحشتناکی با زمین برخورد کرد ولی هیچیش نشد و این حرفو زد اونم را صدای بلند که پسرم که توی عالم خودش بود نزدیک بود بشاشه به خودش*
_*رنگش پرید*یا،یااااا یونجیااااااا نزدیک بود سکته رو بزنم....*اخم کیوت و لپای باد کرده*
+نه موچی جونم تو سگ جون تر از این حرفایی به این راحتیا نمیمیری...*با رگه های خنده*
_فعلن که من چاقو نخوردم ولی تو چاقو خوردی و تا مرز مردن رفتی...
+عاممممم خبببب....باشه بابا من تسلیم...*تستاشو برد بالا*
_هوم...خوبه بیا بریم...دیره...
+من برای حفظ ظاهر الان میرم کمپانی تولم سریع برو اماده شو و بیا...آفرین پسر خوب برو...
_____________
تموم..
خب میدونم خیلییییی نبودم و ببخشید برای همین این پارت شرط نداره ولی اگه حمایت نشه مثل پارت قبل نشه که این همه لایک خورده،طولش میدم و نمیزارم...
ممنون بابت اینکه وقتت رو واسه فیکای من میزاری سوییتی🍬🍭🥂
۷.۲k
۰۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.