وقتی کہ می گیرد دلم ،یاد تو را تن می کنم
وقتی کہ می گیرد دلم ،یاد تو را تن می کنم
تنها بہ یاد بودنت ،احساس بودن می کنم
خود را بغل می گیرم و از بین این دیوارها
تنها بہ شوق یاد تو، سودای رفتن می کنم
وقتی کہ جای خالیت، خود را نمایان می کند
من در هجوم اشکها، احساس مردن می کنم
کم دارد آغوش تو را،این دستهای خستہ ام
دور از هم آغوشی تو ، حس بریدن می کنم
این فکرهای لعنتی، این خاطرات گم شدہ
آخر کجای این جهان ،از عشق دیدن می کنم
این بغضهای تو بہ تو،این اشکهای خود بہ خود
تا کی من این اندوہ را، با خود کشیدن می کنم
تنها بہ یاد بودنت ،احساس بودن می کنم
خود را بغل می گیرم و از بین این دیوارها
تنها بہ شوق یاد تو، سودای رفتن می کنم
وقتی کہ جای خالیت، خود را نمایان می کند
من در هجوم اشکها، احساس مردن می کنم
کم دارد آغوش تو را،این دستهای خستہ ام
دور از هم آغوشی تو ، حس بریدن می کنم
این فکرهای لعنتی، این خاطرات گم شدہ
آخر کجای این جهان ،از عشق دیدن می کنم
این بغضهای تو بہ تو،این اشکهای خود بہ خود
تا کی من این اندوہ را، با خود کشیدن می کنم
۲.۹k
۲۸ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.