مهربانی می کنند این روزها کلاش ها
مهربانی میکنند این روزها کلاش ها
دسته جمعی سمت مسجد میروند اوباش ها
لات های این محل تا آمدی عاقل شدند
دلبرم! حسن ِختام ِ خشم ها ،پرخاش ها
رد شدی از برگ های خشکِ پاییزی و بعد...
جنگ برپاشد میان تک تک فراش ها
چشم هایت سبز یا آبی ست؟ یا تلفیقی است؟
چشم هایت سوژه شد بین همه نقاش ها
از زمانی که نگاهت را به باغ انداختی
رز بیرون میدهند از شاخه ها خش خاش ها
آمدی امواج صوتی بینشان منسوخ شد
با ورودت چشم وا کردند این خفاش ها
سیندرلای منی ...هر روز دعوا میکنند
برسریک لنگ ِکفش تو همه کفاش ها
گفته ای مثل برادر دوستم داری ولی...
کاش من یار تو بودم ، مابقی داداش ها
کاش می ماندی کنارم کاش... اما رفتی و...
شعرهایم پر شد از اما... اگرها ،کاش ها...
محسن مرادی
دسته جمعی سمت مسجد میروند اوباش ها
لات های این محل تا آمدی عاقل شدند
دلبرم! حسن ِختام ِ خشم ها ،پرخاش ها
رد شدی از برگ های خشکِ پاییزی و بعد...
جنگ برپاشد میان تک تک فراش ها
چشم هایت سبز یا آبی ست؟ یا تلفیقی است؟
چشم هایت سوژه شد بین همه نقاش ها
از زمانی که نگاهت را به باغ انداختی
رز بیرون میدهند از شاخه ها خش خاش ها
آمدی امواج صوتی بینشان منسوخ شد
با ورودت چشم وا کردند این خفاش ها
سیندرلای منی ...هر روز دعوا میکنند
برسریک لنگ ِکفش تو همه کفاش ها
گفته ای مثل برادر دوستم داری ولی...
کاش من یار تو بودم ، مابقی داداش ها
کاش می ماندی کنارم کاش... اما رفتی و...
شعرهایم پر شد از اما... اگرها ،کاش ها...
محسن مرادی
۷۲۲
۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.